خلاصه ۴۵
از کتاب #تفسیر_المیزان
آیات 28 و 29 سوره بقره
✨کَیْف تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کنتُمْ أَمْوَتاً فَأَحْیَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(28)
✨هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فى الاَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ استَوَى إِلى السمَاءِ فَسوَّاهُنَّ سبْعَ سمَوَتٍ وَ هُوَ بِکلِّ شىْءٍ عَلِیمٌ(29)
ترجمه آیات
شما که مردگان بودید و خدا جانتان بداد و بار دیگرتان مى میراند و باز جانتان میدهد و باز سوى او بر مى گردید چگونه منکر او میشوید (28)
او است که هر چه در زمین هست یکسره براى شما آفرید سپس به آسمان پرداخت و هفت آسمان به پا ساخت و به همه چیز دانا است (29)
بیان آیات
🔸در این آیات براى بار دوم به آغاز کلام برگشته ، چون خدای تعالى بعد از آنکه در اول سوره بیاناتى کرد با آیه : یا ایها الناس اعبدوا ربکم تا چند آیه آن بیان را به طور خلاصه توضیح داد، و این آیات همان را به طور تفصیل توضیح میدهد، که ابتداء این تفصیل جمله : کیف تکفرون باللّه است و آخر آن دوازده آیه بعد است
🔹در این آیات حقیقت انسان را، و آنچه را که خدا در نهاد او به ودیعه سپرده ، بیان مى کند، ذخائر کمال و وسعت دائره وجود او، و آن منازلى که این موجود در مسیر وجود خود طى مى کند، یعنى زندگى دنیا، و سپس مرگ ، و بعد از آن زندگى برزخ ، و سپس مرگ ، و بعد زندگى آخرت ، و سپس بازگشت به خدا، و اینکه این منزل آخرین منزل در سیر آدمى است ، خاطر نشان میسازد.
🔸و در خلال این بیان پاره اى از خصائص و مواهب تکوین و تشریع را، که خداوند تعالى آدمیان را بدان اختصاص داده ، بر مى شمارد، و مى فرماید:
انسان مرده اى بى جان بود، خدا او را زنده کرد، و همچنان او را مى میراند، و زنده مى کند، تا در آخر بسوى خود باز گرداند، و آنچه در زمین است براى او آفریده ، آسمانها را نیز برایش مسخر کرد، و او را خلیفه و جانشین خود در زمین ساخت ، و ملائکه خود را به سجده بر او وادار نمود، و پدر بزرگ او را در بهشت جاى داده ، و درب توبه را به رویش بگشود، و با پرستش خود و هدایتش او را احترام نموده به شاءن او عنایت فرمود، سیاق آیه کیف تکفرون بالله ، و کنتم امواتا فاحیاکم همین اعتناى به شاءن انسانها را مى رساند، چون سیاق ، سیاق گلایه و امتنان است .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۶
از کتاب #تفسیر_المیزان
مراد از دو مرگ و دو حیات
🔹کیف تکفرون باللّه و کنتم امواتا...؟
این آیه از نظر سیاق نزدیک به آیه :
(قالوا ربنا امتنا اثنتین ، و احییتنا اثنتین ، فاعترفنا بذنوبنا، فهل الى خروج من سبیل )؟
پروردگارا دو نوبت ما را میراندى ، و دو بار زنده کردى ، پس اینک به گناهان خود اعتراف مى کنیم ، پس آیا هیچ راهى بسوى برون شدن هست ؟)،
میباشد، و این از همان آیاتى است که با آنها بر وجود عالمى میانه عالم دنیا و عالم قیامت ، به نام برزخ ، استدلال میشود،
🔸 براى اینکه در این آیات ، دو بار مرگ براى انسانها بیان شده ، و اگر یکى از آن دو، همان مرگى باشد که آدمى را از دنیا بیرون مى کند، چاره اى جز این نیست که یک اماته دیگر را بعد از این مرگ تصویر کنیم ، و آن وقتى است که یک زندگى دیگر، میانه دو مرگ یعنى مردن در دنیا براى بیرون شدن از آن ، و مردن براى ورود به آخرت ، یک زندگى دیگر فرض کنیم و آن همان زندگى برزخى است .
🔹در آیه اول یک مرگ و یک اماته و دو احیاء مورد بحث واقع شده ، و در آیه دوم دو اماته و دو احیاء آمده ، و معلوم است که اماته بدون زندگى قبلى تصور و مصداق ندارد، باید کسى قبلا زنده باشد تا او را بمیرانند، به خلاف موت که بر هر چیزیکه زندگى به خود نگرفته صدق مى کند، مثلا میگوئیم زمین مرده ، یا سنگ مرده ، یا امثال آن .
🔸پس موت اول در آیه اول غیر اماته اول در آیه دوم است ، پس ناگزیر آیه دوم یعنى آیه : (امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین )،
دو بار ما را میراندى و دو بار زنده کردى )،
را باید طورى معنا کنیم که دو مرگ بعد از دو زندگى صادق آید، و آن اینست که میراندن اولى میراندن بعد از تمام شدن زندگى دنیا است ، و احیاء اول زنده شدن بعد از آن مرگ ، یعنى زنده شدن در برزخ ، و میراندن و زنده شدن دوم ، در آخر برزخ ، و ابتداء قیامت است .
ثبوت برزخ و تغییر و تحول در وجود انسان از تقص به سوى کمال در آیات قرآنى
🔹و اما در آیه مورد بحث دو تا میراندن نیامده ، تنها یک مرگ و یک زنده کردن و یک میراندن و یک زنده کردن ، و سپس بازگشت به خدا آمده ، فرمود:
(و کنتم امواتا، فاحیاکم ، ثم یمیتکم ، ثم یحییکم ، ثم الیه ترجعون )،
شما مرده بودید، خدا زنده تان کرد، و سپس شما را مى میراند، و آنگاه زنده میکند، و پس از چندى بسوى او باز گردانده مى شوید)
🔸و اگر در این آیه بعد از جمله (ثم یحییکم) فرموده بود: (و الیه ترجعون )، معنا این میشد، که سپس شما را زنده مى کند، و به سویش باز گردانده مى شوید، ولکن اینطور نفرمود، بلکه کلمه (ثم ) را در جمله دوم به کار برد، و معمولا این کلمه در جائى به کار مى رود که فاصله اى در کار باشد، همچنانکه ما آن را معنا کردیم به (پس از چندى بسوى او باز مى گردید)، و همین خود مؤ ید آیه دوم در دلالت بر ثبوت برزخ است ، چون مى فهماند بین زنده شدن ، و بین بازگشت بسوى خدا، زمانى فاصله میشود، و این فاصله همان برزخ است .
🔹و کنتم امواتا این جمله حقیقت انسان را از جهت وجود بیان مى کند، و مى فرماید وجود انسان وجودى است متحول ، که در مسیر خود از نقطه نقص بسوى کمال مى رود، و دائما و تدریجا در تغییر و تحول است ، و خلاصه راه تکامل را مرحله به مرحله طى مى کند، قبل از اینکه پا به عرصه دنیا بگذارد مرده بود، (چون جزو کره زمین بود)، آنگاه به احیاء خدا حیاة یافت ، و سپس همچنان با میراندن خدا و احیاء او تحول مى یافت .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۷
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹و این را در جائى دیگر چنین بیان کرده :
(و بدا خلق الانسان من طین ، ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ، ثم سواه و نفخ فیه من روحه )،
آغاز کرد خلقت انسان را از گل ، سپس نسل او را از چکیده اى از آبى بى مقدار کرد، و سپس او را انسان تمام عیار نموده ، از روح خود در او بدمید)
🔸و نیز در جاى دیگر فرموده :
(ثم انشاناه خلقا آخر، فتبارک اللّه احسن الخالقین )،
سپس او را خلقتى دیگر کرد، پس مبارک است خدا که بهترین خالق است )،
🔹و نیز فرموده : (و قالوا: اءاذا ضللنا فى الارض ، اءانا لفى خلق جدید؟ بل هم بلقاء ربهم کافرون ، قل : یتوفیکم ملک الموت الذى و کل بکم )،
منکرین معاد از تعجب پرسیدند: آیا بعد از آنکه خاک شدیم ، و در زمین گم گشتیم ، دوباره خلقتى جدید به خود مى گیریم ؟ و اینان هیچ دلیلى بر گفتار خود ندارند، و منشاء این استبعادشان تنها اینست که منکر لقاء پروردگار خویشند، بگو شما در زمین گم نمیشوید، بلکه آن فرشته که موکل بر شما است شما را بدون کم و کاست تحویل مى گیرد)،
🔸و نیز فرموده : (منها خلقناکم ، و فیها نعیدکم ، و منها نخرجکم تارة اخرى )،
ما شما را از زمین درست کردیم ، و دوباره تان به زمین بر مى گردانیم ، و آنگاه بارى دیگر از زمین بیرونتان مى آوریم ).
صراط انسان در مسیر وجودش و وسعت شعاع عمل او در عالم
🔹و این آیات به طوری که ملاحظه مى فرمائید، و انشاءاللّه توضیح بیشتر هر یک را در جاى خودش خواهید دید، دلالت مى کند بر اینکه انسان جزئى از اجزاء کره زمین است ، و از آن جدا نمیشود، و مباین آن نیست ، چیزیکه هست از همین زمین نشو نموده ، شروع به تطور نموده ، مراحل خود را طى مى کند، تا مى رسد به آن جائى که خلقتى غیر زمین و غیر مادى میشود، و این موجود غیر مادى عینا همان است که از زمین نشو کرد، و خلقتى دیگر شد، و به این کمال جدید تکامل یافت ، آنگاه وقتى به این مرحله رسید فرشته مرگ او را از بدنش مى گیرد، و بدون کم و کاست مى گیرد، و سپس این موجود بسوى خداى سبحان بر مى گردد، این صراط و راه هستى انسان است .
🔸از سوى دیگر تقدیر الهى انسان را طورى ریخته گرى کرده ، که با سائر موجودات زمینى و آسمانى ، یعنى از عناصر بسیطه گرفته تا نیروئى که از آن عناصر برمى خیزد، و نیز از مرکبات آن ، از حیوان گرفته ، تا نبات و معدن و غیر آن ، از آب و هوا و نظائر آنها، مرتبط و پیوسته باشد، و نیز تمامى موجودات طبیعى را طورى ریخته ، که با موجودات دیگر مرتبط بوده باشد، این در آنها، و آنها در این ، اثر بگذارند، تا به این وسیله هستى خود را ادامه دهند.
چیزیکه هست ، اثر انسان در سایر موجودات بیشتر، و دامنه تاءثیرش در آنها وسیع تر است .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۴۸
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔸براى اینکه این موجود چند وجبى ، علاوه بر اینکه با سایر موجودات طبیعى اختلاط و آمیزش دارد، و چون آنها قرب و بعد، و اجتماع و افتراق دارد، و براى رسیدن به مقاصد ساده طبیعیش در آنها تصرفاتى ساده دارد، از آنجا که مجهز به فکر و ادراک است ، تصرفاتى عجیب نیز دارد، که سایر موجودات آنگونه تصرفات را ندارند، آرى او سایر موجودات را تجزیه مى کند، و اجزائش را از هم جدا میسازد، و از ترکیب چند موجود طبیعى چیزها درست مى کند، موجود درستى را فاسد، و فاسد را درست مى کند، بطوریکه هیچ موجودى نیست مگر آن که در تحت تصرف انسان قرار مى گیرد، زمانى آنچه طبیعت از ساختنش عاجز است ، او براى خود میسازد، و کار طبیعت را مى کند، و زمانى دیگر براى جلوگیرى از طبیعت به جنگ با آن برمى خیزد.
🔹و کوتاه سخن آنکه : انسان براى هر غرضى که دارد از هر چیزى استفاده مى کند، و آنرا به خدمت خود مى گیرد، و لایزال گذشت زمان هم این موجود عجیب را در تکثیر تصرفات ، و عمیق تر ساختن نظریه هایش تاءیید مى کند، تا آنکه خداوند با کلمات خود حق را محقق سازد، و صدق کلام عزیزش را که فرمود: (و سخرلکم ما فى السماوات و ما فى الارض جمیعا منه )، (براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر کرد، در حالیکه همه اش از اوست )، نشان دهد، و همچنین صدق آن گفتار دیگرش را، که فرمود: (ثم استوى الى السماء)، (سپس به آسمان بپرداخت )،
🔸چون با در نظر گرفتن اینکه این کلام در مقام امتنان است ، از آن بر مى آید که استواء خدا بر آسمان نیز براى انسان بوده ، و اگر آنرا هفت آسمان قرار داد، نیز به خاطر این موجود در دانه بوده است ، (در اینجا خواننده عزیز را سفارش مى کنم در این باره بیشتر دقت بفرماید).
🔹پس صراط انسان در مسیر وجودش را فهمیدیم ، و این وسعت شعاع عمل انسان در تصرفاتش در عالم کون ، همان است که خداى سبحان نیز آنرا بیان نموده ، که از کجا آغاز میشود، و به کجا ختم مى گردد؟.
مبداء حیات دنیوى انسان
🔸چیزیکه هست قرآن کریم همانطور که احیانا مبداء حیات دنیوى انسان را که از آن شروع نموده ، عالم طبیعت و کون شمرده ، و هستیش را مرتبط با آن معرفى مى کند، در عین حال آنرا مرتبط با پروردگار متعال نیز میداند، و مى فرماید: (و قد خلقتک من قبل ، و لم تک شیئا)،
(من تو را از پیش آفریدم ، در حالیکه چیزى نبودى )،
و نیز مى فرماید: (انه هو یبدى ء و یعید)، (بدرستى که او است که آغاز مى کند، و در خاتمه برمى گرداند).
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۹
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔸پس انسان که مخلوقى است تربیت یافته در گهواره تکوین ، و از پستان صنع و ایجاد ارتضاع نموده ، در سیر وجودیش تطور دارد، و سلوک او همه با طبیعت مرده مرتبط است ، از نظر فطرت و ابداع مرتبط به امر خدا و ملکوت او است ، آن امرى که درباره اش فرمود:
(انما امره اذا اراد شیئاان یقول له کن فیکون )،
(امر او وقتى چیزى را اراده کند، این است که بگوید: باش ، پس آن چیز موجود شود).
و نیز فرموده : (انما قولنا لشى ء، اذا اردناه ، ان نقول له کن فیکون )،
(تنها سخن ما بچیزى که بخواهیم موجود شود: این است که بآن بگوئیم : بباش پس میباشد).
دو طریق سعادت و شقاوت در مسیر رجعت به سوى خدا
🔹این از جهت آغاز خلقت بشر و پیدایشش در نشئه دنیا، و اما از جهت عود و برگشتش بسوى خدا، قرآن کریم صراط آدمى را منشعب به دو طریق میداند، طریق سعادت ، و طریق شقاوت ، و طریق سعادت را نزدیک ترین طریق ، (یعنى خط مستقیم ) دانسته ، که به رفیع اعلى منتهى میشود، و این طریق لایزال انسان را بسوى بلندى و رفعت بالا مى برد تا وى را به پروردگارش برساند، به خلاف طریق شقاوت ، که آن را راهى دور، و منتهى باسفل سافلین ، (پست ترین پستیها) معرفى مى کند، تا آنکه به رب العالمین منتهى شود، و خدا در ماوراى صاحبان این طریق ناظر و محیط بر آنان است ، که بیان این معنا در ذیل جمله : (اهدنا الصراط المستقیم ) در سوره فاتحه گذشت .
🔸این بود اجمال گفتار در صراط انسان ، و اما تفصیل آن درباره زندگیش قبل از دنیا، و در دنیا، و بعد از دنیا، بزودى هر یک در جاى خود خواهد آمد (انشاء اللّه ).
🔹چیزی که تذکرش لازم است ، اینست که : خواننده منتظر آن نباشد که در این کتاب به اسرار انسانها در این سه نشئه آگاه شود چون قرآن کریم در این سه مرحله ، تنها آن مقدار را که مربوط به هدایت بشر، و ضلالت او، و سعادت و شقاوتش میشود بیان داشته ، و اما مطالب پائین تر از آن را مسکوت گذاشته است .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۵۰
از کتاب #تفسیر_المیزان
آیات 30 تا 33 سوره بقره
✨وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنى جَاعِلٌ فى الاَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِک الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِک وَ نُقَدِّس لَک قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ(30)
✨وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَسمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضهُمْ عَلى الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونى بِأَسمَاءِ هَؤُلاءِ إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(31)
✨قَالُوا سبْحَنَک لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنت الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ(32)
✨قَالَ یَئَادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَائهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنى أَعْلَمُ غَیْب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ(33)
ترجمه آیات
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت : من میخواهم در زمین جانشینى بیافرینم. گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى آورى که تباهى کنند و خونها بریزند؟ با اینکه ما تو را به پاکى مى ستائیم و تقدیس میگوئیم ؟ گفت من چیزها میدانم که شما نمیدانید (30)
و خدا همه نامها را به آدم بیاموخت پس از آن همه آنان را به فرشتگان عرضه کرد و گفت اگر راست میگوئید مرا از نام اینها خبر دهید (31)
گفتند تو را تنزیه مى کنیم ما دانشى (جز آنچه) به ما آموخته اى نداریم که داناى فرزانه تنها توئى (32)
گفت اى آدم ، فرشتگان را از نام ایشان آگاه کن و چون از نام آنها آگاهشان کرد، گفت مگر به شما نگفتم که من نهفته هاى آسمان و زمین را میدانم ، آنچه را که شما آشکار کرده اید و آنچه را پنهان میداشتید میدانم (33)
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۵۱
از کتاب #تفسیر_المیزان
سؤ ال ملائکه از خداوند درباره استخلاف انسان
بیان آیات
🔹این آیات متعرض آن فرضى است که به خاطر آن انسان بسوى دنیا پائین آمد، و نیز حقیقت خلافت در زمین ، و آثار و خواص آن را بیان مى کند، و این مطلب بر خلاف سائر داستانهائى که در قرآن آمده ، تنها در یک جا آمده است ، و آن همین جا است .
✨و اذ قال ربک ... بزودى سخنى در معناى گفتار خدایتعالى ، و همچنین گفتار ملائکه و شیطان انشاءاللّه در جلد چهارم فارسى این کتاب خواهد آمد.
✨قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؟ و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک
🔸پاسخى که در این آیه از ملائکه حکایت شده ، اشعار بر این معنا دارد، که ملائکه از کلام خدایتعالى که فرمود: میخواهم در زمین خلیفه بگذارم ، چنین فهمیده اند که این عمل باعث وقوع فساد و خونریزى در زمین میشود، چون میدانسته اند که موجود زمینى به خاطر اینکه مادى است ، باید مرکب از قوائى غضبى و شهوى باشد، و چون زمین دار تزاحم و محدود الجهات است ، و مزاحمات در آن بسیار میشود، مرکباتش در معرض انحلال ، و انتظامهایش و اصلاحاتش در مظنه فساد و بطلان واقع میشود، لاجرم زندگى در آن جز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمیشود، و بقاء در آن به حد کمال نمى رسد، جز با زندگى دسته جمعى ، و معلوم است که این نحوه زندگى بالاخره به فساد و خونریزى منجر میشود.
🔹در حالیکه مقام خلافت همانطور که از نام آن پیداست ، تمام نمیشود مگر به اینکه خلیفه نمایشگر مستخلف باشد، و تمامى شئون وجودى و آثار و احکام و تدابیر او را حکایت کند، البته آن شئون و آثار و احکام و تدابیرى که به خاطر تامین آنها خلیفه و جانشین براى خود معین کرده .
🔸و خداى سبحان که مستخلف این خلیفه است ، در وجودش مسماى به اسماء حسنى ، و متصف به صفات علیائى از صفات جمال و جلال است ، و در ذاتش منزه از هر نقصى ، و در فعلش مقدس از هر شر و فسادى است ، (جلت عظمته ).
🔹و خلیفه ای که در زمین نشو و نما کند، با آن آثاری که گفتیم زندگى زمینى دارد، لایق مقام خلافت نیست ، و با هستى آمیخته با آن همه نقص و عیبش ، نمیتواند آئینه هستى منزه از هر عیب و نقص ، و وجود مقدس از هر عدم خدائى گردد، به قول معروف (تراب کجا؟ و رب الارباب کجا؟).
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۵۲
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹و این سخن فرشتگان پرسش از امرى بوده که نسبت به آن جاهل بوده اند، خواسته اند اشکالى را که در مسئله خلافت یک موجود زمینى به ذهنشان رسیده حل کنند، نه اینکه در کار خدایتعالى اعتراض و چون و چرا کرده باشند.
🔸به دلیل این اعترافى که خدایتعالى از ایشان حکایت کرده ، که دنبال سئوال خود گفته اند: انک انت العلیم الحکیم (تنها داناى على الاطلاق و حکیم على الاطلاق توئى )،
چون این جمله با حرف (ان ) که تعلیل را آماده مى کند آغاز شده ، مى فهماند که فرشتگان مفاد جمله را مسلم مى دانسته اند، (دقت بفرمائید).
🔹پس خلاصه کلام آنان به این معنا برگشت مى کند که : خلیفه قرار دادن تنها به این منظور است که آن خلیفه و جانشین با تسبیح و حمد و تقدیس زبانى ، و وجودیش ، نمایانگر خدا باشد، و زندگى زمینى اجازه چنین نمایشى به او نمیدهد، بلکه بر عکس او را بسوى فساد و شر مى کشاند.
🔸از سوى دیگر، وقتى غرض از خلیفه نشاندن در زمین ، تسبیح و تقدیس به آن معنا که گفتیم حکایت کننده و نمایشگر صفات خدائى تو باشد، از تسبیح و حمد و تقدیس خود ما حاصل است ، پس خلیفه هاى تو مائیم ، و یا پس ما را خلیفه خودت کن ، خلیفه شدن این موجود زمینى چه فایده اى براى تو دارد؟.
🔹خدایتعالى در رد این سخن ملائکه فرمود: (انى اعلم ما لا تعلمون ، و علم آدم الاسماء کلها)،.
عمومیت خلافت انسان و اینکه منظور از خلافت در آیه جانشینى خدا در زمین است
زمینه و سیاق کلام به دو نکته اشاره دارد، اول اینکه منظور از خلافت نامبرده جانشینى خدا در زمین بوده ، نه اینکه انسان جانشین ساکنان قبلى زمین شوند، که در آن ایام منقرض شده بودند، و خدا خواسته انسان را جانشین آنها کند، همچنانکه بعضى از مفسرین این احتمال را داده اند.
🔸براى اینکه جوابی که خداى سبحان به ملائکه داده ، این است که اسماء را به آدم تعلیم داده ، و سپس فرموده : حال ، ملائکه را از این اسماء خبر بده ، و این پاسخ با احتمال نامبرده هیچ تناسبى ندارد.
🔸و بنابراین ، پس دیگر خلافت نامبرده اختصاصى به شخص آدم ندارد، بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او مشترکند، آنوقت معناى تعلیم اسماء، این میشود: که خدایتعالى این علم را در انسان ها به ودیعه سپرده ، به طوریکه آثار آن ودیعه ، بتدریج و بطور دائم ، از این نوع موجود سر بزند، هر وقت به طریق آن بیفتد و هدایت شود، بتواند آن ودیعه را از قوه به فعل در آورد.
🔹دلیل و مؤ ید این عمومیت خلافت ، آیه : (اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح )، (که شما را بعد از قوم نوح خلیفه ها کرد)، و آیه : (ثم جعلناکم خلائف فى الارض )، (و سپس شما را خلیفه ها در زمین کردیم )، و آیه : (و یجعلکم خلفاء الارض )، (و شما را خلیفه ها در زمین کند) میباشد.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۵۳
از کتاب #تفسیر_المیزان
نداشتن ملائکه شایستگى خلافت را
🔹نکته دوم این است که خداى سبحان در پاسخ و رد پیشنهاد ملائکه ، مسئله فساد در زمین و خونریزى در آن را، از خلیفه زمینى نفى نکرد، و نفرمود: که نه ، خلیفه ای که من در زمین می گذارم خونریزى نخواهند کرد، و فساد نخواهند انگیخت ، و نیز دعوى ملائکه را (مبنى بر اینکه ما تسبیح و تقدیس تو مى کنیم ) انکار نکرد، بلکه آنان را بر دعوى خود تقریر و تصدیق کرد.
🔸در عوض مطلب دیگرى عنوان نمود، و آن این بود که در این میان مصلحتى هست ، که ملائکه قادر بر ایفاء آن نیستند، و نمیتوانند آن را تحمل کنند، ولى این خلیفه زمینى قادر بر تحمل و ایفاى آن هست ، آرى انسان از خداى سبحان کمالاتى را نمایش میدهد، و اسرارى را تحمل مى کند، که در وسع و طاقت ملائکه نیست .
🔹این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است ، به طوری که مفسده فساد و سفک دماء را جبران مى کند، ابتداء در پاسخ ملائکه فرمود: (من میدانم آنچه را که شما نمیدانید)، و در نوبت دوم ، به جاى آن جواب ، این طور جواب میدهد: که (آیا به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین را بهتر میدانم ؟) و مراد از غیب ، همان اسماء است ، نه علم آدم به آن اسماء، چون ملائکه اصلا اطلاعى نداشتند از اینکه در این میان اسمائى هست ، که آنان علم بدان ندارند، ملائکه این را نمیدانستند، نه اینکه از وجود اسماء اطلاع داشته ، و از علم آدم به آنها بى اطلاع بوده اند، و گرنه جا نداشت خدایتعالى از ایشان از اسماء بپرسد، و این خود روشن است ، که سئوال نامبرده به خاطر این بوده که ملائکه از وجود اسماء بى خبر بوده اند.
🔸و گرنه حق مقام ، این بود که باین مقدار اکتفاء کند، که بآدم بفرماید: (ملائکه را از اسماء آنان خبر بده )، تا متوجه شوند که آدم علم بآنها را دارد، نه اینکه از ملائکه بپرسد که اسماء چیست ؟
🔹پس این سیاق به ما مى فهماند: که ملائکه ادعاى شایستگى براى مقام خلافت کرده ، و اذعان کردند به اینکه آدم این شایستگى را ندارد، و چون لازمه این مقام آن است که خلیفه اسماء را بداند، خدایتعالى از ملائکه از اسماء پرسید، و آنها اظهار بى اطلاعى کردند، و چون از آدم پرسید، و جواب داد به این وسیله لیاقت آدم براى حیازت این مقام ، و عدم لیاقت فرشتگان ثابت گردید.
🔸نکته دیگر که در اینجا هست اینست که ، خداى سبحان دنباله سئوال خود، این جمله را اضافه فرمود:) (ان کنتم صادقین )، (اگر راستگو هستید)، و این جمله اشعار دارد بر اینکه ادعاى ملائکه ادعاى صحیحى نبوده ، چون چیزی را ادعا کرده اند که لازمه اش داشتن علم است.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha
خلاصه ۵۴
از کتاب #تفسیر_المیزان
جلد ۱ صفحه ۱۸۰
✨و علم آدم الاسماء کلها، ثم عرضهم ... این جمله اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده ، و یا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بوده اند، که در پس پرده غیب قرار داشته اند، و به همین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمى است که ما به اسماء موجودات داریم ، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم داناى به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده ، ولى خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد، و اصولا نباید احترام بیشترى داشته باشد، و خدا او را بیشتر گرامى بدارد، و اى بسا ملائکه از آدم برترى و شرافت بیشترى میداشتند.
🔹و نیز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نباید ملائکه به صرف اینکه آدم علم به اسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائکه این چه استدلالى است ؟ که خدا به یک انسان مثلا علم لغت بیاموزد، و آنگاه وى را به رخ ملائکه مکرم خود بکشد، و به وجود او مباهات کند، و او را بر ملائکه برترى دهد، با اینکه ملائکه آنقدر در بندگى او پیش رفته اند که ،
(لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون )، (از سخن خدا پیشى نمى گیرند، و بامر او عمل مى کنند)،
🔸آنگاه به این بندگان پاک خود بفرماید: که این انسان جانشین من و قابل کرامت من هست ، و شما نیستید؟ آنگاه اضافه کند که اگر قبول ندارید، و اگر راست میگوئید که شایسته مقام خلافتید، و یا اگر در خواست این مقام را مى کنید، مرا از لغت ها و واژه هائی که بعدها انسانها براى خود وضع مى کنند، تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود آگاه سازند، خبر دهید.
🔹علاوه بر اینکه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى این است که از راه لغت ، هر شنونده اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و ملائکه بدون احتیاج به لغت و تکلم ، و بدون هیچ واسطه اى اسرار قلبى هر کسى را میدانند، پس ملائکه یک کمالى مافوق کمال تکلم دارند.
🔸و سخن کوتاه آنکه معلوم میشود آنچه آدم از خدا گرفت ، و آن علمى که خدا به وى آموخت ، غیر آن علمى بود که ملائکه از آدم آموختند، علمى که براى آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، که فرا گرفتن آن براى آدم ممکن بود، و براى ملائکه ممکن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدائى شد، به خاطر همین علم به اسماء بوده ، نه به خاطر خبر دادن از آن ، و گرنه بعد از خبر دادنش ، ملائکه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمى نداریم ، (سبحانک لا علم لنا، الا ما علمتنا)، (منزهى تو، ما جز آنچه تو تعلیممان داده اى چیزى نمى دانیم ).
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @tafsireayeha