#داستان
#دیدار_یار
#شیخ_مرتضی_زاهد
🔺️آقا سید مصطفی هوشی السادات، که نابینا بودند
بعد از وفات #شیخ_مرتضی_زاهد ماجرای بسیار عجیبی را چنین نقل کرده است:
🔺️سالها پیش، یک روز برای پرسیدن مسأله ای به خانه ی مرحوم آقا شیخ مرتضای زاهد رفته بودم.
🔹️زمانی که وارد شدم احساس کردم به غیرازمن، آقایی درآنجا حضور دارد؛ وقتی داشتم وارد اتاق می شدم آن آقا ازکنار من رد شد وبیرون رفت.
🔺️چون چیزی را نمی توانستم ببینم به خوبی نفهمیدم درآنجا چه می گذرد،
🔹️اما لحظاتی بعد آقا شیخ مرتضی به کنارم آمد و با یک شور وحالی به من فرمود:
🌷«خوشا به حالت آقا سید مصطفی!
🌷خوشا به حالت!»
🔹️من با دستپاچگی وتعجب عرض کردم :
مگر چه شده است آقاجان؟!
آقا شیخ مرتضی فرمود:
🌷«خوشا به حالت آقاسید مصطفی!
🔺️آیا می دانی همین الان چه بزرگواری ازکنارت رد شدند و رفتند؟!
آقا سید مصطفی! این امام زمانت، حضرت #بقیه_الله_الاعظم (عج)، بود که درهمین چند لحظه پیش از کنارت رد شد وبدن شریفش به عبای تو مالیده شد و...!
🔺️ایشان نقل می کرد که بعد از شنیدن این ماجرا از فرط هیجان بارها قصد بیان این مطلب برای دیگران را داشته است!
🔺️اما هر بار به طور غیرمنتظره ای امکان طرح این مطلب منتفی می شده است
🔺️وتنها بعد از فوت آقا شیخ مرتضی، امکان این را پیدا می کند تا ماجرای این ملاقات را برای بقیه نقل کند.
📚 آقا شیخ مرتضای زاهد/28.
✅کانال #پندنامه
@taghriraterozaneh
http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed