#روز_پدر 🔺️در همان لحظه های آغازین اعلام ولایت #امیرالمومنین در غدیر، 🔸️حارث بن نعمان مخالفت کرد و گفت: خدایا اگر ولایت علی به حق از طرف تو اعلام شد #سنگی بر من فرود آید و به زندگی من خاتمه دهد! 🔸️که فورا عذاب الهی رسید و #سنگی از آسمان فرود آمد و او را کشت😊 🔺️در این باره حضرت زهرا س فرمود: 🔶️«اَتَظُنُّ یَا اَبَا الْحَسَن! اَنَّ هَذَا الرَّجُلَ وَحْدَهُ؟ وَاللهِ مَا هُوَ اِلَّا طَلِیعَةَ قَوْمٍ لَا یَلْبِثُونَ اَنْ یَکْشِفُوا عَنْ وُجُوهِهِمْ اَقْنِعَتَهَا عِنْدَمَا تَلُوحُ لَهُمْ الْفُرْصَة؛  🔺️ای ابوالحسن! آیا گمان می کنی در مخالفت با غدیر این مرد تنهاست! 🔺️سوگند به خدا او پیشگام قومی است که هنوز نقاب چهره شان فرو نیافتاده است، و آنگاه که فرصت به دست آورند مخالفت خود را آشکار خواهند ساخت‼ 📚نزهه المجالس ج۲ ص۲۰۹ 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ 🤗🤗🤗 کوری چشم دشمنان امیرالمومنین، عاشقان حضرت در تمام عالم #سنگِ عشق و محبتش را بر سینه می‌زنند. @taghriraterozaneh

#روز_پدر #آیت_الله_بهجت #احترام_به_والدین ❌درسی که از نامه نوشتن بزرگان می‌توان گرفت: ✉ بخش‌هایی از نامه #وزین و پر از #احترام #آیت‌_الله_بهجت به پدر بزرگوارشان در سن ١٢ سالگی، که در آن دلایل بازماندن از ادامه سفر به کربلا را برای پدر شرح می‌دهند : 🔸️ #قبله‌گاها قربان حضور مبارکت گردم! انشاالله تعالی وجود مبارک قرین صحت و هم آغوش عافیت بوده باشد. 🔸️ اگر از احوال این بنده جویا باشید، بحمدالله تعالی صحیح و سالم است. 🔸️ عرض می‌شود که در روز یک‌شنبه، پس از آنکه #حضرت #مستطاب عالی تشریف بردید از رشت، به فومن … بالأخره ما در روز یک‌شنبه حرکت نمودیم، و شب را در آقابابا منزل کردیم. و غروب دوشنبه ورود در #همدان نمودیم، 🔸️ پس از تحقیق، معلوم شد که مصلحت، در بردن بنده نیست؛ زیاده ایام، #عزت_مستدام. 💠 برب العباد، محمد تقی بهجت فومنی ٧ ذی‌القعده ١٣۴٧ ( اردیبهشت ١٣٠٧)  http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed

#توصیه‌های_کاربردی #روز_پدر #شیخ_جعفر_توسلی_تبریزی: ❌جرم فراموشی #پدر مرحوم ❌ 💠 اگر کسی که پدرش از دنیا رفته است، به حرم برود و پدرش را یاد نکند جرم است !!! باید از او یادی کند !!! 📚 کتاب #در_محضر_عارف_دارالشفاء http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed

#روز_پدر #احترام_به_والدین #شیخ_جعفر_توسلی_تبریزی: 🔸️در مکه بودیم. برای سنی‌ها اشکال ندارد که زیر سایه بروند. جوانی سنی دید که ما پیرمرد هستیم . چتر خود را تعارف کرد . 🔹️من با اشاره گفتم : « نه ! حرام حرام فی مذهبنا! فی طریقنا حرام » جا خورد . تعجب کرد و نشست. 🔹️به او گفتم : چون احترامم کردی؛ من هم خدمتی به شما بکنم ! 🔹️گفتم : «‌انت فی ای بلاد؟ » 🇪🇬از قاهره آمده بود . چون لهجه مصری، به فصاحت عربستان نبود ، مترجم آوردیم . 🔹️به مترجم گفتم : به این جوان، بگو که وقتی از وطنت قاهره حرکت کردی سیلی محکمی به گوش پدرت زدی!!! 😳 آیا این حج قبول است ؟ » 🔸️من رفتم که تجدید وضو کنم، او آمد . رفتم بعثه آقا ،آمد . 🔸️می‌پرسید : شما از کجا فهمیدید ؟ . دیگر ما را رها نکرد . گفتم : این حجت را ادامه بده . و بعد دوباره بیا یک حج از طرف پدرت هم انجام بده! 📚 کتاب #در_محضر_عارف_دارالشفاء http://eitaa.com/joinchat/2054750225Cbba925a3ed