داستانی منتسب به
#فخر رازی، #امامالمشککين
فحر رازی روزی وارد مدرسهای شد
که در آن حوض بزرگ و پر آبی بود.
فخر رازی فریاد زد که من ثابت میکنم که اگر کسی به درون این حوض افتد، نه غرق میشود و نه خیس.
سپس گفت:
«اگر آب این حوض را به دو نیم کنیم و هر نیمه را به دو نیم دیگر و این تقسیم را همچنان ادامه دهیم، آیا هرگز به قطرهای خواهیم رسید که او دیگر تقسیمپذیر نباشد؟
اگر بگویید آری،
آنگاه باید بپذیرید که پس کوچکترین جزء آب، جوهر فرد یا جزء لایتجزا است؛ یعنی جزئی که تجزیه نمیشود؛ اما جزئی که تجزیه نشود، مادی نیست.
پس آب این حوض متشکل از اجزای غیر مادی است و اجزای غیر مادی، کسی را غرق یا خیس نمیکند.
اما اگر بگویید هرگز به قطرهای نخواهیم رسید که قابل تجزیه نباشد، پس باید بپذیرید که میتوانیم آب این حوض را تا ابد تقسیم کنیم و چیزی که بینهایت جزء داشته باشد، در ظرف محدود نمیگنجد.
پس در واقع آبی در این حوض نیست.»
دهان محصلان مدرسه، از این استدلال قوی و مشعشع باز مانده بود
که ناگهان یکی گفت:
شیخ ما جزء صواب نمی گوید؛ اما برای آنکه هیچ شکی در قوت استدلال حضرت استاد باقی نماند، من اکنون شما را به درون حوض میاندازم تا همگان به چشم ببینند که حق با شما است.
@taghriraterozaneh