#معرفی_علما
#قسمت_دوم
#بیانات_مقام_معظم_رهبری:
#مرحوم_آقای_آسیّد_حسن_تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن #بیرجند بود،
ایشان خودش برای من نقل کرد؛
گفت: آنوقتی که عراقیها با #انگلیسها میجنگیدند قریب صد سال پیش . یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، بعد که #انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند.
خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است!
گفت من باور نکردم؛ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند -آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛
وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت:
آقای آسیّد حسن، حالت چطور است!
نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم.
گاهی نفوذ شخصی است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است.
اما از آن خطرناکتر #نفوذ_جریانی است.
@taghriraterozaneh
#اصلاح_حوزه_بیانات_مقام_معظم_رهبری:
#قسمت_دوم
افرادی که بدنبال اصلاح حوزه بودند مانند:
#مرحوم_آقای_میلانی،
#مرحوم_آقا_سیّدعلیمددقاینی و
مرحوم #علامهی_امینی - صاحبالغدیر -
و دیگری #مرحوم_آقا_سیّد_حسنتهامی(رضواناللَّهعلیه) که از مجتهدان و علمای برجستهی کشور ما محسوب میشد و سالهای متمادی در #بیرجند منزوی شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات کرد.
سؤالی که پیش میآید،
این است که چرا تفکر و اندیشهیی که بیش از #نیم_قرن در حوزههای علمیه سابقه دارد، جامهی تحقق نپوشیده است.
چرا آن آرزوها و چیزهایی که همیشه زبدگان و روشنفکران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزهها دنبالش بودند، تحقق پیدا نکرده است؟
آیا ما خیلی #تنبل بودیم؟
آیا #انگیزهها کم بوده است؟
آیا #ابزار_کار در اختیار نبوده است؟
آیا #مانعی به صورت شناخته وجود داشته یا موانع و روادعی به صورت مبهم و مرموز ایجاد میشده است؟
همهی اینها قابل بررسی است و علت هرکدام باشد، امروز حجت بر ما تمام است که آنچه را که در طول سالهای متمادی انجام نشده، انجام بدهیم.
@taghriraterozaneh
#محدث_نوری
#قسمت_دوم
چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد.
آن سید گفت: آیا باز هم دلیل هست؟
حاجی گفت: باز هم هست. و چند وقت بعد جزوۀ دیگری آورد و به آن سید داد.
آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری میگرفت و به چاپخانه میداد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت.
سردار کابلی میگفت:
این قضیه گذشت. یک وقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم.
در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی به نظرم آشنا بود. از من پرسید: مرا شناختی؟
گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الآن تطبیق نمیکنم.
گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم!
@taghriraterozaneh
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غدیر_خم
#قسمت_دوم
🔰روایت علامه عسکری از جریان غدیر خم
✅مطالب درباره علامه عسکری🔰
http://eitaa.com/joinchat/3534880770Ccde1211695