eitaa logo
تجربیات خانوم خونه
22.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
10.5هزار ویدیو
155 فایل
سلام 😊 هرروز باکلی مطالب جديد #طب_سبک_زندگی__خانه_داری🏠 #ترفند_همسرداری👩‍❤️‍👨_آشپزی👩🏻‍🍳تربیت فرزند👨‍👩‍👧‍👧فرزند آوری 🤰🏻و..درخدمتتون هستیم مدیرکانال تبلیغات شبانه @yamahdeey8891 آیدی ادمین تبلیغات روزانه @SarbazeEemam
مشاهده در ایتا
دانلود
خانوادگی رهسپار کربلا شدیم به مرز مهران رسیدیم متوجه شدیم پدر عصایش را جا گذاشته به سختی راه می رفت بدون عصا در تکاپو بودیم برایش عصا مهیا کنیم نگاهم به یک اجاق یا منقل افتاده بود کنارش مقداری چوب و هیزم بود چوب ها را کنار زدم و یکی پیدا کردم با سر شاخه برای چوب دستی بد نبود به پدر گفتم این خوب است گفت پدرجان از هیچی بهترست سرشاخه هایش را زدیم با کمک پدر و شبیه یک چوب دستی شد . و با همسفران به راه افتادیم . چوب دستی کاظمین بردین نگذاشتند داخل حرم ببریم سامرا هم نگذاشتند داخل حرم ببریم موقعی که از حرم اومدیم چوب دستی سرجایش نبود و اتفاقی دست یک زائر دیدیم و بهش گفتیم این عصای ما هست و دست شما و می کند اون بنده خدا هم قبول کرد و عصا را به پدرم داد به نجف رسیدیم با پدر با همان عصا داخل صحن و سرا رفتیم و پس از زیارت به پدر پیشنهاد دادم از بازار برایت عصا تهیه کنم قبول نکرد و گفت امسال همین چوب همسفر من است از آتش اون منقل نجاتش دادم نسوخته و خاکستر نشده بگذار همراهم باشد در مشایه همراه پدر بود کربلا و بین الحرمین داستان و سرنوشت این چوب زیبا شد با پدرم به همه زیارت ها رفت و پس از زیارات دوباره با ما به مهران بازگشت . پدرم گفت حال که این چوب دستی من شده در مزرعه نذر می کنم نهال میوه ای کاشت کنم به نیت وقف و این چوب را عصای نهال می کنم تا کنار نهال بزرگ شود و مردم روستا از درخت و میوه اش بهره مند شوند . داستان قشنگی بود که یک دوست برایم روایت کرد. سرنوشت جالب چوب ک از سوختن و خاکستر شدن نجات پیدا می کنه و متبرک میشه و حرم های مقدس را دور زد . و در آخر قراره پای یک نهال را نگه دارد . راوی قصه یک دوست نویسنده مجتبی عسگری ✍کانال تجربیات خانوم خونه https://eitaa.com/joinchat/4031053883Cc0e0f26e0f