فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
التماس دعا🤲🥺
#زائر_کربلا
✍کانال تجربیات خانوم خونه
https://eitaa.com/joinchat/4031053883Cc0e0f26e0f
#ارسالی_اعضا
#زائر_کربلا
خانوادگی رهسپار کربلا شدیم
به مرز مهران رسیدیم
متوجه شدیم پدر عصایش را جا گذاشته
به سختی راه می رفت بدون عصا
در تکاپو بودیم برایش عصا مهیا کنیم
نگاهم به یک اجاق یا منقل افتاده بود
کنارش مقداری چوب و هیزم بود
چوب ها را کنار زدم
و یکی پیدا کردم با سر شاخه
برای چوب دستی بد نبود
به پدر گفتم این خوب است
گفت پدرجان از هیچی بهترست
سرشاخه هایش را زدیم
با کمک پدر و شبیه یک چوب دستی شد .
و با همسفران به راه افتادیم .
چوب دستی کاظمین بردین نگذاشتند داخل حرم ببریم
سامرا هم نگذاشتند داخل حرم ببریم موقعی که از حرم اومدیم چوب دستی سرجایش نبود و اتفاقی دست یک زائر دیدیم و بهش گفتیم این عصای ما هست و دست شما و می کند اون بنده خدا هم قبول کرد و عصا را به پدرم داد
به نجف رسیدیم با پدر با همان عصا
داخل صحن و سرا رفتیم و پس از زیارت
به پدر پیشنهاد دادم از بازار برایت
عصا تهیه کنم قبول نکرد
و گفت امسال همین چوب همسفر من است
از آتش اون منقل نجاتش دادم نسوخته
و خاکستر نشده بگذار همراهم باشد
در مشایه همراه پدر بود
کربلا و بین الحرمین
داستان و سرنوشت این چوب زیبا شد
با پدرم به همه زیارت ها رفت
و پس از زیارات دوباره با ما به مهران بازگشت .
پدرم گفت حال که این چوب دستی من شده
در مزرعه نذر می کنم نهال میوه ای کاشت کنم
به نیت وقف و این چوب را عصای نهال می کنم تا کنار نهال بزرگ شود و مردم روستا از درخت و میوه اش بهره مند شوند .
داستان قشنگی بود که یک دوست برایم روایت کرد.
سرنوشت جالب چوب ک از سوختن و خاکستر شدن نجات پیدا می کنه و متبرک میشه و حرم های مقدس را دور زد . و در آخر قراره پای یک نهال را نگه دارد .
راوی قصه یک دوست
نویسنده مجتبی عسگری
✍کانال تجربیات خانوم خونه
https://eitaa.com/joinchat/4031053883Cc0e0f26e0f