eitaa logo
طه. یافاطمة الزهراء(سلام الله علیها) اغیثینا🌷
391 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
42 فایل
« آل طه علیهم السلام » کانال اعتقادی ، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، برای رسیدن به جامعه و تمدن اسلامی و عصر ظهور مولا حجة ابن الحسن عج به علمداری حضرت امام خامنه‌ای، متع الله المسلمین بطول بقائه ارتباط با ادمین 🌐 @Taha_Taha
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ برکت دعای حضرت صاحب الزمان عجل الله 🔸یكی از علما به نام آشیخ حسین تویسركانی نقل می‌كنند: «زمانی كه در نجف طلبه بودم معیشت بسیار سختی داشتم، برای گشایش در امور زندگیم به كربلا رفتم تا از حضرت اباعبدالله علیه‌السلام یاری بطلبم. اولین شب ورودم به كربلا در عالم رویا امام عصر عجّل‌الله‌فرجه را در حرم اباعبدالله علیه السلام دیدم كه به من فرمودند: «بالای سر برو و دعا كن.»‌ من هم بالای سر رفتم و با جد و جهد فراوان دعا كردم. پس از دعاهای فراوان، خدمت حضرت ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه آمدم و پرسیدم: «آیا دعا هم وكالت بردار است؟» حضرت فرمودند: «بله». عرض كردم: «آقا می‌شود از شما خواهش كنم به عنوان وكیل من، برایم دعا كنید؟» همان زمان حضرت دستهایشان را به آسمان بلند كرده وبرای حل مشكلاتم دعا كردند. 🔸پس از برگشتم به نجف ، متوجه شدم یكی از تجار بزرگ تویسركان خدمت آمیرزا حبیب الله رشتی رسیده و ایشان از من خیلی تعریف كرده‌اند. آن تاجر هم گفته بود مال زیادی در اختیار من می‌گذارد و مایل است كه دخترش را هم به عقد من در آورد. از آن زمان به بعد، به بركت دعای حضرت حجت عجّل‌الله‌فرجه شرایط زندگیم كاملاً‌ تغییر كرد. 📌ما هم به اماممان عرض می‌كنیم:‌ آقا جان! یقین داریم با دعای وجود مقدس شما، در زندگیمان فتح المبین صورت می‌گیرد. تمنا می‌كنیم با وجود همه بی‌لیاقتی‌ها و ناشایستگی‌هایمان ، وكالت‌ ما را هم بپذیرید و برای ما هم دست به دعا بردارید. 🖋استاد بروجردی
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🍃دیدار مقام معظم رهبری حفظه الله با خانواده های شهدا ۲۰ حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهیدان یزدی ۲۹ مهر ۸۹ 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🔻 اتمام حجت استاد رحیم پور با همه مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی... 🔻 نه تنها سیصد هزار شهید بلکه میلیون ها شهید در طول تاریخ، منتظر امروز بودند❗️ ⬅️ درسته که پیشرفت زیاد داشتیم ولی حکومت پیامبر اکرم رو با اون عظمتش، بعد از ۵۰ سال ساقط کردند❗️ (حالا اگه میتونید شبها راحت بخوابید آقایان) @taha14
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئویی که باید هر انسان و ایرانی از هر قشری از با شرف و وطن دوست و مومن و انقلابی ببیند..... @taha14
درگیری بین مقامات آمریکایی بر سر هزینه حفاظت قاتلان شهید سلیمانی 🔹بر اساس سندی که خبرگزاری فارس به آن دست یافته تعدادی از مقامات آمریکایی در انتقاد از هزینه کم حفاظت شخصی خود در مقایسه با برخی مقامات دولت ترامپ، نامه‌ای اعتراض‌آمیز خطاب به نهادهای پلیسی و امنیتی آمریکا نوشته‌اند. 🔹در بخشی از این نامه آمده: «اقدامات تحریک‌آمیز فزاینده و بدون وقفه ایران نشان می‌دهد آن‌ها دلسرد نیستند و حتی مصمم به انجام اقدامات خصمانه فزاینده هستند. 🔹تهدیدات علیه ما و خانواده‌های ما از سوی ایران و افرادی که از طرف آن‌ها عمل می‌کنند، وجود حفاظت شخصی و سایبری فوری را می‌طلبد. هرچند که مقامات بلندپایه ممکن است اولویت انتقام باشند اما امنیت شخصی‌شان تأمین شده و ممکن است مانع تهدیدات شود ولی توجه ایران را به طرف کسانی از ما که سطح حفاظتی مشابهی برایشان تأمین نشده، معطوف کند». @taha14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺| چرا جمهوری اسلامی از مسلمانان اویغور چین حمایت نمی‌کند؟! 🔹️واقعیت این است که اویغورهای چین نیز مانند منافقین، یک گروهک تروریستی با پوشش اسلام هستند. 🔹️در این ویدئو می‌توانید گوشه‌ای از سخنان ربیعه قدیر، رهبر اویغورهای چین را که توسط مریم رجوی به همایش منافقین دعوت شده است، بشنوید‌. اویغور ها هم با پان ترک های ضد إيران رابطه عالی دارند. هم با صهیونیست ها و هم با تکفیری ها @taha14
💢پرویز ثابتی دقیقا چه می کرد 🔺️۱۸+ باعرض پوزش از همگان آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخن‌های پایم از جا پریدند و افتادند و ناخن‌های دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جری‌تر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزه‌ام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزه‌ام باطل نمی‌شود، چون به زور است. ...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویله‌ای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضه‌ها می‌گرفتند و موها را آتش می‌زدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را می‌سوزاندند. از سوزش درد به خود می‌پیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را می‌کندند و هی تکرار می‌کردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا می‌بستند و بعد آن را آتش می‌زدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم می‌سوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم می‌گذاشتند و آتش می‌زدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم می‌ریختند. کاری از دستم برنمی‌آمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد می‌زدم... مرا لخت آویزان می‌کردند و گاهی بر آلت تناسلی‌ام شلاق می‌زدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود... تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که می‌توانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمی‌گیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی می‌ماند. دست‌ها را از مچ با مچ‌بند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچ‌ها را سفت می‌کردند قالب‌ها بر مچ و ساق پاهایم فرو می‌رفت و به اعصاب فشار می‌آورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر می‌کردم خون از محل ناخن‌های دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس می‌شد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر می‌کشید. به دست راست کمتر فشار می‌آوردند، زیرا بعد از پرس دست باد می‌کرد و دیگر نمی‌شد با آن اعتراف نوشت. بعد از مهار شدن دست‌ها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو می‌آمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد می‌کشیدم، صدا در کلاه کاسکت می‌پیچید و گوشم را کر می‌کرد، نه می‌شد فریاد کشید و نعره زد و نه می‌شد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن می‌شد. گاهی شلاق را به کلاه می‌زدند، دنگ و دنگ صدا می‌کرد و سرم دوران می‌یافت و دچار گیجی و سردرد می‌شدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچ‌ها را دائم شل و سفت می‌کردند... کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت می‌کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان‌هایم به هم می‌سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می‌شد. دست و بدنم می‌لرزید. نمی‌توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود... بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت)