202030_84780163.mp3
8.46M
#سبک_زندگی_شاد ۳۱
🙏شُکــر؛ یه فرمولِ عجیبه برایِ ساختنِ معجونِ شادی!
آدمایِ شاکر، حالشون خیلی خوبه!
اما یادت باشه؛
کسی شکــر میکنه؛ که می تونه نعمتها رو ببینه!
حکمت ۲۸.mp3
2.41M
✍ حکمت ۲۸
✅ قَالَ علیه السلام: أَفْضَلُ الزُّهْدِ، إِخْفَاءُ الزُّهْدِ.
✅ امیر المومنین علیه السلام:
برترين زهد نهان داشتن زهد است.
#نهج_البلاغه
#حکمت28
💢حجت الاسلام حامد محقق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز ۲۳۰(تلنگر آمیز)
داستان شفای عالمی بزرگ از امام رضا جانم
🎙استاد رفیعی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀
💎اوایل سال 65 بود. مراسم چهلم لطف علی زارع را در گلزار شهدای شیراز گرفته بودند. در بین جمعیت چشمم به سید محمد افتاد که گوشه ای مغموم ایستاده بود. به سمتش رفتم. متوجه من که شد،
سید محمد دست من را گرفت و آرام، قدم زنان از جمعیت فاصله گرفتیم. با هم به سمت ردیفی از قبر های تازه حفر شده در گلزار شهدا رفتیم. قبر ها خاکبرداری شده و با تابوک های سیمانی دیواره آنها چیده شده بود تا اگر شهیدی را از جبهه آوردند، قبر آماده باشد. روی لبه یکی از قبرها، روی تابوک های سیمانی نشستیم. سید محمد به قبر خالی خیره شده بود. گفت: محمد چیزی به تو می گم، اما تا شهید نشدم به کسی نگو!
با تعجب گفتم: تو شهادت... چی؟
به قبری که لبه آن نشسته بودیم اشاره کرد و گفت: هفته دیگه، چهارشنبه من را تشییع می کنید و در این قبر دفن می کنید!
با تعجب، نا باورانه به سید محمد و قبر خالی نگاه کردم و گفتم: ان شاالله سال ها زندگی می کنی، این حرف ها چیه می گی!
بلند شدیم تا سر قبر لطف علی برگردیم.به قبری که لبه آن نشسته بودیم نگاه کردم. چهارمین قبر در آن ردیف بود.
یک هفته گذاشت، شب چهارشنبه بعد پسر عمویم، [شهید] ابوالفضل غلامپور، خبر شهادت سید محمد را داد و گفت: فردا تشییع می شود. صبح برای تشییع رفتیم. هر شهید را به سمت قبری بردند. سید محمد را هم پای قبری گذاشتند و برای تلقین پائین دادند. یک لحظه یاد صحبت های هفته قبل افتادم. همان ردیف بودیم. قبر ها را شمردم، سید محمد را در قبر چهارم دفن کردند. صدای آه و ناله ام بلندشد.
#شهید سید محمد شعاعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷