eitaa logo
کانال هیئت الزهرا سلام الله علیها
3.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
15هزار ویدیو
77 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/Kavyar114 آیدی ادمین کانال جهت تبادل 👇 @Msh1789
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 قرائت شهادتین یک مسیحی تازه مسلمان شده با حضور خادم یاران حرم امام رضا علیه السلام توسط معاونت امور علمی فرهنگی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
202030_84780163.mp3
8.46M
۳۱ 🙏شُکــر؛ یه فرمولِ عجیبه برایِ ساختنِ معجونِ شادی! آدمایِ شاکر، حالشون خیلی خوبه! اما یادت باشه؛ کسی شکــر میکنه؛ که می تونه نعمتها رو ببینه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکمت ۲۸.mp3
2.41M
✍ حکمت ۲۸ ✅ قَالَ علیه السلام: أَفْضَلُ الزُّهْدِ، إِخْفَاءُ الزُّهْدِ. ✅ امیر المومنین علیه السلام: برترين زهد نهان داشتن زهد است. 💢حجت الاسلام حامد محقق ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز ۲۳۰(تلنگر آمیز) داستان شفای عالمی بزرگ از امام رضا جانم 🎙استاد رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀 💎اوایل سال 65 بود. مراسم چهلم لطف علی زارع را در گلزار شهدای شیراز گرفته بودند. در بین جمعیت چشمم به سید محمد افتاد که گوشه ای مغموم ایستاده بود. به سمتش رفتم. متوجه من که شد، سید محمد دست من را گرفت و آرام، قدم زنان از جمعیت فاصله گرفتیم. با هم به سمت ردیفی از قبر های تازه حفر شده در گلزار شهدا رفتیم. قبر ها خاکبرداری شده و با تابوک های سیمانی دیواره آنها چیده شده بود تا اگر شهیدی را از جبهه آوردند، قبر آماده باشد. روی لبه یکی از قبرها، روی تابوک های سیمانی نشستیم. سید محمد به قبر خالی خیره شده بود. گفت: محمد چیزی به تو می گم، اما تا شهید نشدم به کسی نگو! با تعجب گفتم: تو شهادت... چی؟ به قبری که لبه آن نشسته بودیم اشاره کرد و گفت: هفته دیگه، چهارشنبه من را تشییع می کنید و در این قبر دفن می کنید! با تعجب، نا باورانه به سید محمد و قبر خالی نگاه کردم و گفتم: ان شاالله سال ها زندگی می کنی، این حرف ها چیه می گی! بلند شدیم تا سر قبر لطف علی برگردیم.به قبری که لبه آن نشسته بودیم نگاه کردم. چهارمین قبر در آن ردیف بود. یک هفته گذاشت، شب چهارشنبه بعد پسر عمویم، [شهید] ابوالفضل غلامپور، خبر شهادت سید محمد را داد و گفت: فردا تشییع می شود. صبح برای تشییع رفتیم. هر شهید را به سمت قبری بردند. سید محمد را هم پای قبری گذاشتند و برای تلقین پائین دادند. یک لحظه یاد صحبت های هفته قبل افتادم. همان ردیف بودیم. قبر ها را شمردم، سید محمد را در قبر چهارم دفن کردند. صدای آه و ناله ام بلندشد. سید محمد شعاعی 🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷