روایت دلدادگی
قسمت ۷۸ 🎬:
روح انگیز تا چشمش به چهره ی عروس افتاد ،جیغ کوتاهی کشید و دستش را روی دهانش گذاشت.
حاکم خراسان که از صدای جیغ روح انگیز متوجه عروس داماد شده بود ،با تعجب آنها را نگاه کرد و گفت: ا...اینجا چه خبر است؟
گلناز که صورتش از ترس سرخ شده بود سرش را پایین انداخت و مهرداد هم دستپاچه ، با نگاهی ملتمسانه به شاهزاده فرهاد خیره شد.
سلمان خان که حالا متوجه اصل موضوع شده بود به سمت پسرش یورش برد اما شاهزاده فرهاد بین او و مهرداد قرار گرفت و همانطور که نگاهش به مادرش روح انگیز بود گفت : مادر من ، از اول هم مهرداد نظرش گلناز بود و از طرفی فرنگیس هم هیچ علاقه و التفاتی به مهرداد نداشت ، ازدواج یعنی تعیین یک همسر و همسفر برای یک عمر زندگی، پس باید دلت در گرو مهر کسی باشد که او هم تو را دوست می دارد...
هم گلناز ،مهرداد را دوست دارد و هم مهرداد جانش برای این دختر در میرود.
بارها و بارها شاهد بودم که فرنگیس می خواست به طریقی به شما بفهماند که دلش با این ازدواج نیست ، اما شما همیشه دانسته و نادانسته ، اجازه ندادی حرف دلش را به شما بگوید ، شما می خواستید که دخترتان عروس شود ....همین...
در این هنگام روح انگیز با دو دست بر سرش زد و گفت : تو...تو ...می دانستی که قرار است چنین افتضاح بزرگی پیش بیاید و لب فرو بستی و چیزی نگفتی و اجازه دادی آبروی چندین و چند ساله ی پدرت بر باد رود؟!
الان مردم درباره ی فرنگیس، خواهر تو و دختر یکی یکدانه ی حاکم خراسان بزرگ ،چه می گویند هااا؟ آیا نمی گویند حکماً دختر حاکم عیبی نقصی داشته که کلفتش را به جای خودش به حجله ی عروسی فرستاده؟!
روح انگیز همانطور که آه و ناله اش به هوا بود گفت : آخر من چه کنم با این بی آبرویی؟!
ناگهان حاکم خراسان به صدا درآمد و گفت : صبر کنید، این خبر نباید به گوش کسی برسد ، سریع درب حرم را ببندید و قاصدی به قصر روان کنید و فرنگیس را اگر شده بالاجبار و با دست بسته به اینجا آورید...
امروز باید فرنگیس به عقد این پسر در آید و جلوی چشمان فرنگیس ، صیغه ی طلاق این کلفت ،جاری شود....
حاکم با زدن این حرف بر صندلی اش نشست و رو به فرهاد گفت : مگر نشنیدی چه گفتم؟! فی الفور به قصر برو و خواهرت را بیاور ،به عجز و ناله ی او هم هیچ بهایی نده ، وگرنه من می دانم و شما....زوووود
فرهاد که تا به حال پدرش را به این شدت برافروخته ندیده بود ،دستی به روی چشم گذاشت و به سرعت بیرون رفت...
گلناز ، این دخترک زیبا ، از شدت ترس مانند بید می لرزید و در کنارش مهرداد خیره به عشقی بود که میرفت از دستش به در شود...
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
❥❥❥🌺❥❥❥
٠٠••●●❥❥❥❥🌸
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
٠٠••●●❥❥❥❥🌺
٠٠••●●❥❥❥❥🌼
.
قصاب داعشی ها وارد سوریه شد.
سردار سید جواد غفاری مشهور
به «قصاب داعشی ها» وارد سوریه شده است.
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
روضه خانگی - حضرت زهرا(س) - 3030.mp3
12.61M
🎙باید بری؛ نه! محض رضای خدا نگو ...
🔻روضه #حضرت_زهرا(س)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 13:47
👤 حجتالاسلام سید #محمدحسین_تقوی
#فاطمیه
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
روضه خانگی - حضرت زهرا(س) - 3028.mp3
11.8M
🎙دردیست مرا بی تو که درمان نپذیرد...
🔻مناجات با #امام_زمان(عج)
🔻روضه #حضرت_زهرا(س)
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 14:57
👤حاج #عباس_حیدرزاده
#فاطمیه
#مولایمن
🌱 چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو...
که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو...
🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحهی نابِ وصال...
به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙