🖊ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم(ع)
🔹راوی این حدیث «شقیق بلخی» است که از شاگردان آن امام بزرگوار به شمار میرود و به درجات معنوی بالایی دست یافته است.
شقیق بلخی میگوید: در سال 149 هجری عازم مکه شدم. در طول مسیر جوانی را دیدم که به تنهایی راه میپیمود.
📌من بر اساس حالات و شرایط ظاهری او گمان کردم که او از صوفیه است و به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را به او برسانم و او را نصیحت کنم. پس از آنکه به سمت او رفتم و به او نزدیک شدم، پیش از آنکه چیزی به او بگویم آیۀ شریفۀ «إجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثْمٌ» را قرائت کرد که میفرماید: «از بسیار پندارها در حقّ یکدیگر اجتناب کنید که برخی ظنّ و پندارها معصیت است». من از این اتفاق منقلب شدم و دیگر او را ندیدم تا آنکه در مسیر بار دیگر در کنار چاهی با او مواجه شدم، در حالی که او مشغول نماز بود.
🔸نماز خواندن او بار دیگر مرا منقلب کرد؛ زیرا در نهایتِ خشوع و تضرع عبادت میکرد و اشکهایش سرازیر بود. در این لحظه از تصور پیشین خود پشیمان شدم و تصمیم گرفتم از او عذرخواهی و توبه کنم؛ بنابراین به کنار او رفتم. این بار نیز بلافاصله پس از آنکه نمازش تمام شد، رو به من کرد و آیۀ شریفۀ «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» را قرائت کرد که میفرماید: «و البته بر آن کس که توبه کند و (به خدا) ایمان آرد و نیکوکار گردد و درست به راه هدایت رود، مغفرت و آمرزش من بسیار است». او بار دیگر بدون اینکه من چیزی بگویم، به چیزی که در ذهن خود داشتم اشاره کرد؛ زیرا حال من در آن لحظه، پشیمانی از اشتباه و بازگشت به خداوند متعال بود.
💢پس از آن، باز از همدیگر جدا شدیم و مدتی بعد در ادامۀ مسیر، او را کنار چاهی دیدم که میخواست از آن آب بردارد و وضو بگیرد. او دلو را وارد چاه کرد تا آب بردارد؛ اما دلو از دست او جدا شد و در چاه افتاد. در این موقعیت، دستان خود را بلند کرد و به خداوند متعال چنین خطاب کرد: «خدایا! تو میدانی همهچیزِ من تو هستی؛ نانِ من تویی، آبِ من تویی، توجه من تویی.» در حالی که او با خداوند نجوا میکرد، دیدم که آبِ چاه بالا آمد و دلو در اختیار او قرار گرفت. دلو را پر از آب چاه کرد و با آن وضو گرفت و مقداری از آب را نوشید. جلو رفتم و عرض کردم: آقا! میشود من از باقیماندۀ آب دلو استفاده کنم؟ باقیماندۀ آب را در اختیار من گذاشت و من مقداری از این آب استفاده کردم. آبِ عجیبی بود؛ حلاوت و طعم و گواراییِ آن به گونهای بود که آبِ من بود، نانِ من بود، حالِ من بود، قالِ من بود؛ مرا منقلب کرد. آنگاه رو به من کرد و فرمود: «ای شقیق! هر کس رابطهاش را با خدایش درست کند، خداوند مشکلات او را حل میسازد؛ دست او را میگیرد و به ولیّ خود متصل میکند.»
💠دیگر او را ندیدم تا اینکه به مکه رسیدیم. هنگام صبح دیدم که وقتی عدهای این جوان را دیدند، اطرافش را گرفتند و به او احترام کردند. پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او موسی بن جعفر(عا)، امامِ شیعیان است. با خودم گفتم: آری؛ این کرامات از شخصیتی جز امام کاظم(ع) بروز نمیکند.
📚برگرفته از کتاب انسان معاصر و ناگزیری از معنویت اثر آیتالله عبدالکریم فرحانی
برای تهیه این اثر به سایت نشر البیان مراجعه کنید.
https://albayan-nashr.ir/
#آیت_الله_فرحانی
#انسان
#ولایت
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr