6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ویدیویی کوتاه از زندگی پرافتخار سردار اسلام #شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
❤️سالروز شهادت ایشان گرامیباد.
#یادشهداباصلوات
#روزشهادت
#صیاد_شیرازی
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«دنیا آدم را آهسته آهسته
در کام خود فرو می برد؛
قدم اول را که برداشتی
تا آخر میروی باید مواظبِ
همان قدم اول باشی»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
🔸 #ماه_مبـارک_رمضـان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشـه خوانی می دیدم و صیـاد دوره هـواسنجی بالـستیک.
🔹 از یک روزنـامه محـلی زمان هـای طلـوع و غـروب خورشـید را نوشتـه بـود و لحظـه اذان
صبـح و مغـرب را محاسبـه کـرده بود.
🔸 توی اتـاق خـودش سحـری را آماده می کـرد.
بعد می آمد دنبال من. در را که می زد از خواب می پـریدم. وقتی در را باز می کـردم نبـود!
نمی دانم این فاصله صد و پنجاه متر را چطور می دوید. تا می رسیدم، سفـره پهـن بود.
می گفت: «زود باش! فقط یک ربـع وقت داریم.»
🎙 راوی: محمد کوششی
📚 خدا می خواست زنده بمانی
بقلم فاطمه غفاری/ نشر روایت فتح
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱موقع #اذان، الله اکبر را که میگفتند، صیاد هم #تکبیر نمازش را میگفت!
این #نماز_اوّل_وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند!
اصلاً جزو متعلقاتش بود!
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛
نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود!
چنان الله اکبر میگفت که انگار #نماز آخرش را میخواند!
چنان با #عشق نماز میخواند که گویی به #آسمان وصل شده است!
می گفت :
هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
🔸 ماه مبـارک رمضـان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشـه خوانی می دیدم و صیـاد دوره هـواسنجی بالـستیک.
🔹 از یک روزنـامه محـلی زمان هـای طلـوع و غـروب خورشـید را نوشتـه بـود و لحظـه اذان
صبـح و مغـرب را محاسبـه کـرده بود.
🔸 توی اتـاق خـودش سحـری را آماده می کـرد.
بعد می آمد دنبال من. در را که می زد از خواب می پـریدم. وقتی در را باز می کـردم نبـود!
نمی دانم این فاصله صد و پنجاه متر را چطور می دوید. تا می رسیدم، سفـره پهـن بود.
می گفت: «زود باش! فقط یک ربـع وقت داریم.»
🎙 راوی: محمد کوششی
📚 خدا می خواست زنده بمانی
بقلم فاطمه غفاری/ نشر روایت فتح
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#رمضان_مهدوی
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr