🇮🇷به خرمشهر خوش آمدید...
جمعیت...
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
4_6010512452477781368.mp3
5.95M
#داستان_صوتی
این بار ی زن تنها قصه میگه
قصه پرمعجزه رو
و حالا این منم زن قصه گوی تاریخ!
آی مردم ایران
گوشاتون میخوان بشنون؟!.....
یکی بود یکی نبود....
-الهام گرفته از کتاب دا-
✍ یار حق
🎙 زهرا رزمی
⚙ سیده فاطمه حسینی ثابت
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
🔶🔸 #هویت_زن_مسلمان
🔸هویت اسلامی این است که #زن در عین اینکه هویت و خصوصیت زنانهی خود را حفظ میکند - که طبیعت و فطرت است و برای هر جنسی خصوصیات آن جنس ارزش است - یعنی آن احساسات رقیق را، عواطف جوشان را، آن مهر و محبت را، آن رقت را، آن صفا و درخشندگی زنانه را برای خود حفظ میکند، درعینحال، هم باید در میدان ارزشهای معنوی - مثل علم، مثل عبادت، مثل تقرب به خدا، مثل معرفت الهی و سیر وادی های عرفان - پیشروی کند، هم در عرصهی مسائل اجتماعی، سیاسی، ایستادگی، صبر، مقاومت، حضور سیاسی و خواست سیاسی، درک و هوش سیاسی، شناخت کشور خود، شناخت آیندهی خود، شناخت هدفهای ملی و بزرگ و اهداف اسلامی مربوط به کشورهای اسلامی و ملتهای اسلامی، شناخت توطئههای دشمن، شناخت دشمن، شناخت روشهای دشمن باید روزبهروز پیشرفت کند و هم در زمینهی ایجاد عدل ، انصاف و محیط آرامش و سکونت در داخل خانواده باید پیشرفت داشته باشد.
📗۱۳۷۹/۰۶/۳۰
#ولی_حق
#زن_مسلمان
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
#زنان_خرمشهر
🌴بعد از شهادت پدر،به زور مادر را راضی کردیم از شهر برود. دیگر نمی شد بهش بگویم علی هم شهید شده.
وقتی رفت،ما دو خواهر، علی را خاک کردیم، مظلومانه.
🌴گفتم: مامان مژده بده نامهٔ علی اومده
نامه را بوسید و گفت بخوان
سه ماه بود که علی شهید شده بود و تمام این مدت من نامه می نوشتم و امضا می کردم و براش می فرستادم.
منتظر بودم غم شهادت پدر کمی سبک بشه.
📚برگرفته از کتاب دا
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞برشی از کتاب دا
مقاومت خرمشهر و نقش زنان در مقاومت شهر
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
☄فرﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ
ﺩﺭﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺻﺪﺍﻡ
ﮐﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﭼﺮﺍﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ:
🌴ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ
ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
#زنان_خرمشهر
🌿عراقیها داشتند شهر را میگرفتند.
آمد گفت «شما باید برید.»
گفتیم «کجا؟»
گفت «نمیدونم، فقط توی خرمشهر نمونید.»
رفتیم آبادان، گفتم «زهره حالا چه کار کنیم؟ شب کجا بریم؟»
🌿گفت «جویها که خشکند، توی جویها میخوابیم تا صبح بشه. اون تو نه خمپاره میخوریم، نه کسی ما رو میبینه.»
📚برگرفته از کتاب یادگاران(زنان خرمشهر)
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole
#زنان_خرمشهر
💢دکتر گفت »فوری ببریدش اتاق عمل. اورژانسیه.»
طفلک بچه، یک دستش شیشه شیر بود، یک دستش پفک. ترکش نصف صورتش را برده بود.
از اتاق عمل آمدم بیرون. مادرش گفت «خواهر، عمل تمام شد؟»
با اشاره گفتم «نه.»
🌹گفت «چه قدر طول کشید! خدا رو شکر شیرش رو داده بودم والا زیر عمل ضعف میکرد.»
دو زانو نشستم کنارش. شک کرد، گفت «عمل... تمام... شد...»
گرفتمش توی بغلم و دو نفری زار زدیم.😭
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
حاج احمد قبل از عملیات.mp3
3.01M
#الی_بیت_المقدس
🎤سخنرانی حاج احمد متوسلیان قبل از شروع عملیات الی بیت المقدس
➕شعر ممدنبودی ببینی
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
#خرمشهر
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم.
1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون
زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد میزد: بر آنها بتازید! به آنها حمله کنید! امروز روز پیروزیهای بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آنها نگران نباشید، بکشید آنها را! سرشان را از بدن جدا کنید!...
2⃣... کودکی در پی خانواده گمشدهاش میگشت، گلولهای از سلاح سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرماندهی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلولهای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقتبارتری رخ میداد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود میپیچید. آنچنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکر مطهر و مقاوم او ریخت ...
3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانهای ایستاد و با لگد به در خانه زد و با زور وارد خانه شد و فریاد زد: دستها بالا! زن جوانی گفت: برای چه، چه میخواهید؟ ستوانیار گفت: طلا میخواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربهای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد.
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole
💢خاطره از سروان سعدی فرحان الکرخی
«... سرهنگ خلیل شوقی از من پرسید: ابا سرمد! آیا چیزی هم برای منزل برداشتهای؟ گفتم: در واقع چیزی به دست نیاوردم، اما خیلی دوست دارم. گفت: بازی در نیاور. گفتم: شوخی نمیکنم، حقیقت را میگویم. گفت: من همین دیروز یک کامیون پر از تلویزیون و یخچال دستگاههای تهویه برای منزل فرستادم. ...». فرحان الکرخی در ادامه بازگو میکند: «... سه ماه از خرید خانهای که من آن را با فروش اموال مسروقه از خرمشهر صاحب شده بودم گذشته بود که یک حادثه بزرگ مرا به خود آورد. خانهام دچار یک آتشسوزی بزرگ شد و تمام زندگی همسر و فرزندانم در آن سوختند. وقتی به منزل آمدم تنها مشتی خاکستر دیدم. تمام وسایل شخصیام سوخته و باد آنها را با خود برده بود. یکی از خانمها گفت: پسرم! بقای عمر خودت باشد. همسر و فرزندانت به محض اینکه به بیمارستان انتقال یافتند از دنیا رفتند. ما خیلی تلاش کردیم اما از سرنوشت نمیتوان فرار کرد.»
منبع: کتاب جنایت های ما در خرمشهر
«انتشارات سوره مهر»
#خرمشهر
#راهیان_نور_مجازی
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole