🏴🕊
گلـ🌷ـچینی گزیده از زندگینامه شهید بابایی
📌تنظیم در ۶پست
✨✍عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود.
او دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۸، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت.....
و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد.
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
1⃣ •••🕯•🌷
🏴🕊
💫نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی
📌خود عباس ، ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است:
✍ «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند...
تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که
یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم.
به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم.
.... از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود.
ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت
به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
2⃣•••🕯•🌷
🏴🕊
...او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد.
📌این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم.
در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم......
3⃣•••🕯•🌷
🏴 🕊
☀️✍به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود.
با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم.
انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد.
✨به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم.
در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است.
با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟.....
📌 بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
☀️گفتم: عبـ🤲ـادت میکردم......
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
4⃣•••🕯•🌷
🏴🕊
✨گفت: بیشتر توضیح بده....
گفتم:.....
📌 در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند
به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.......
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
5⃣•••🕯•🌷
🏴🕊
✍ژنرال, با توضیحات من سری تکان داد و گفت;....
همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است.
لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش 🖋خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد.
سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم.
آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
6⃣•••🕯•🌷
🏴 🕊
شهـ🌷ـدا متولد میشوند مثل مـا!
اماّ مثل مـا نمےمیرند.....!
آنهابراے همیشہ زنـ☀️ـده مےمانند
مثلِ تو اے شهید؛.....
براے شادے ارواح پاک شهدا
علے الخصوص شهیــ🌷ـد
سرلشکر خلبان عباس باقری
صــ...ــلوات
#یکشنبه_های_شهدایی
#کانال_این_روزها
•••🕯•🌷
4_5951681940372325338.mp3
2.62M
⬆️⬆️⬆️
🏴
🕊
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ
اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#صوت_ترجمه #صفحه_266 سوره مبارکه #حجر
#سوره_15
#جزء_14