eitaa logo
تحلیل سیاسی
343 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
نقش رسانه ها در ساخت هویت و شخصیت نسل جوان را جدی بگیرید، رسانه های دشمن در حال نابودی سرمایه اجتماعی کشورمان هستند، برای یک ملت متحد هیچ خطری وجود ندارد، به تقویت اشتراکات دینی و ملی در درون جامعه بپردازید. ارتباط با ادمین: @r_taghvaei313
مشاهده در ایتا
دانلود
💥من مظلوم‌ترین مادر شهید هستم👇 📣داستان تکان دهنده جنایت کومله با شهید یوسف داورپناه! 💥 صدای مادر هنوز می لرزد، هنوز دست هایش آرام نشده اند. می گفتند، درباره جزئیات شهادت یوسف خیلی پا پیچش نشوید، حالش بد می شود، اما وقتی رو به رویش نشستم چشم هایش چیز دیگری می گفت. انگار مادر منتظر نام یوسف بود… 💥 بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است… 💥 افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود…. از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته… 💥یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه ها با دیدنت یاد مادرشان می افتند و دلشان می گیرد… رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق… 💥 در منطقه همه او را می شناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده های شان را غافل گیر و در بند کرده بود… 💥 شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوار های خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند. آقا یوسف بیدار شد. گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت… رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن ها نمازش را خواند و تمام کرد. 💥 اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند:👇 لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟… یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد… می خواستند یوسف را ببرند… 💥یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: می ترسی که از نگاه های مردم روستا شرم سار باشی؟ گفت: می ترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهای شان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شده اید! 💥 گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت ها قبول نیست… گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری می جنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا می کنند… در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد… خلاصه یوسفم را بردند… 💥 صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد… من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضد انقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند… بدن یوسفم تکه تکه شده بود… انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش… 💥 گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن… در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم… 💥 با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم. با دست های خودم… خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی💗 با چادر سیاه ایستاده بود و به من می گفت که آرام باش و بگو لا اله الله… 💥 امروز با گذشت سال ها مزارش در منطقه به امام زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت های زیادی گرفته اند. قبر یوسف و پیکر تکه تکه اش امروز محبوب و آرام بخش مردم منطقه است. 💥 فیروزه شجاعی (مادر شهید یوسف داور پناه) در تمام ثانیه ها از یوسفش گفت، دست هایش لرزید و صدایش گرفت… اما این داستان تمام زندگی و رنج های این مادر بزرگوار نیست. بعد از شهادت پسرش یوسف، داماداش نیز به کاروان شهداء پیوست! فیروزه خانوم از آن روز تا کنون مسئولیت نگه داری و زندگی نوه هایش را نیز بر عهده دارد. 💥 شاید من(نگارنده) هم به خوبی رنج هایی که بر این مادر بزرگوار وارد آمده را درک نکنم، چرا که معتقدم این کار تنها از عهده مادران و زنان سرزمینم ساخته است. حرفی بیش از این نمی توان گفت و شرحی بیش از این نمی توان نوشت… ☀️ادامه را در آدرس زیر مطالعه کنید 👇 http://naserkaveh.com/?s=%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B1+%D9%BE%D9%86%D8%A7%D9 %87 @tahlil30yasi
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇  "طیبه واعظی" ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است. 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 شهیده طیبه واعظی ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل https://eitaa.com/tahlil30yasi
✅ روز عید بود. یک دست لباس سرخ و سبز برای‌ او خریده بودیم. رفت بیرون و آمد. لباس را درآورد و کنارگذاشت. گفتم: همه لباس نو پوشیده اند، تو چرا لباست را در آوردی؟ گفت: اگر من این لباس را بپوشم، آن بچه ها که فقیر هستند و بابا و مامان ندارند،غصه می خورند و کسی‌ برای‌ آن ها لباس نمی‌ خرد. من دلم نمی‌ آید این لباس را بپوشم  بنابراین لباس های کهنه را بیشتر دوست دارم. 🌷خونم باید برای آقای خمینی بریزد. 🌷به عشق امام خمینی روزه میگیرم. 🌷مرا بِکُشید اما چادرم را برندارید. ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است https://eitaa.com/tahlil30yasi
🌷میلاد با سعادت امام حسن(ع) مبارکباد 🌹 آیت الله خامنه ای: «چیزی که امام حسن مجتبی (ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند.» 1372/08/12 🏴مظلومیت امام حسن (ع) وفایی اصحاب 👈 هنگامی که اميرالمؤمنين (ع) با معاویه اعلام جنگ کردند، هزاران نفر برای جنگ صفین جمع شدند. بعد از شهادت امام علی (ع) معاویه لشکری برای جنگ با امام حسن (ع) اعزام کرد. امام خطبه مفصلی خواندند  که معاویه عازم جنگ با ما شده، برای دفاع آماده شوید؛ اما یک نفر بلند نشد. آیا این مظلومیت نیست؟ علی ‌بن حاتم طایی خطبه‌ای خواند :«که چرا این طور می‌کنید؟ ایشان امام زمان شماست، فرزند اميرالمؤمنين (ع) است. دشمن، حمله کرده است. بیایید دفاع بکنید». عده کمی بلند شدند و اصحاب، خیلی سستی کردند. چندی طول کشید تا چهار هزار نفر جمع شدند و به جنگ معاویه رفتنند...🎩 معاویه به سران آن‌ها وعده داد که اگر به ما بگروید، دختر به شما  می‌دهم، مقام و حکومت  فلان‌جا را می‌دهم. فرماندهان سپاه حضرت، به طرف معاویه رفتند. سربازان صبح بیدار شدند دیدند فرمانده نیست؛ لذا لشکر هم متفرق شد. 📣قدرت شایعه👈 بنابراین خود حضرت به خط مقدم آمدند. معاویه دید چاره‌ای ندارد، چه کار کند که این‌ها متفرق شوند؟ شایعه کرد: 👈(حسن بن علی  به من پیغام داده که بیایید می‌خواهیم صلح کنیم). اینجا بود که اصحاب به خیمه امام حسن(ع) حمله کردند و می‌خواستند ایشان را بکشند. چند نفر از اصحاب دفاع کردند. حتی یک نفر  خنجر به ران حضرت زد. این‌ها دوستان حضرت بودند! (بحارالانوار، ج44، ص44) 🔻کانال رسمی آیت الله ناصری 🌷"جنازه ام را گلباران نكنيد"  🌹 از شما مي‌خواهم كه جنازه مرا گلباران نكنيد چون كه "پیکرامام حسن مجتبي (ع)" را تير باران كردند و در تشييع جنازه ام آواي قرآن سر‌‌  دهيد تا منافقين از صداي آن گوش شان كر و چششان بخاطر شما كور شود. نكند كه براي من با صداي بلند گريه كنيد و دشمن را شاد كنيد و اگر هم گريه مي كنيد آهسته، شهادت كه اصلا گريه ندارد من بخاطر هدف مقدس و انساني و در راه خدا و ياري اسلام از آن استقبال كردم و جان خويش را فداي هدفم نمودم... قسمتی از وصیت نامه شهید حسين سلیمانی از بسیجیان شهر آباده استان فارس: منبع نوید شاهد 🌷رهبرانقلاب:انسان چقدر لذت می‌برد که می‌بیند در شب ولادت امام مجتبی علیه‌السلام بالای سر یک نانوائی تابلو زده‌اندکه امشب به عشق امام حسن علیه‌السلام، نان از این نانوائی صلواتی است۸۶/۰۷/۲۱ 💥شهید امام حسنی👇 در نیمه رمضان سال ۶۹ هجری شمسی به دنیا آمد... در روز میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام. به همین منظور نامش را محمدحسن گذاشتند. 💗۲۶ سال بعد، پیکر تیر باران شده‌اش در ماه صفر سال ۹۵، مصادف با تاریخ صحیح شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام و در تاسی به همان مولا، در جبهه‌ی مقاومت، تفحص شد‌.💞در حدود یک ماه قبل نیز، شجره‌نامه‌ای صحیح از خاندان مادرش به دست آمد که ثابت می‌کرد پدر بزرگ مادریش آقای" محمد صدری ارحامی" با هفت واسطه‌ی نسلی به خاندان صدر در عراق می‌رسند و از نسل امام حسن مجتبی علیه‌السلام هستند.💕البته علاقه خاص محمد حسن به امام حسن مجتبی بماند و اینکه در مسجدی با نام امام حسن مجتبی(ع) فعالیت می‌کرد و دوستان مسجدیش بعد از شهادت او، با پروفایل عکس او گروهی را در تلگرام راه انداختند با نام امام حسنی‌ها... 🌷فدایی امام حسن مجتبی (ع) و عاشق امام رضا( ع):👇 💗 مهندس‌ شهید محمد مهدوی: می گفت:👆باید شهدا را به همه نشان دهیم. این وظیفه بر گردن همه ی ماست... می گفت:👈هر کاری می خوای انجام بدی اول ببین مشکلی از امام زمان (عج) حل می کنه وگرنه اون کارو انجام نده💗عاشق امام حسن مجتبی(ع) بود.می گفت من هرچی دارم از ایشونه... روی سنگ قبرم بنویسید: فدایی امام حسن مجتبی(ع)... روز بعد از شهادتش اومدم تو اتاقش روی تختش یه کتاب باز بود..."شب اول قبر"...!! روی تخته سفیدش هم یه شعر نوشته بود:👈 لحظه ی جان سپردنم می خوام تورو نگاه کنم اسم تورو صدا کنم 💗 سلطان علی موسی الرضا 💚امام حسن مجتبی (ع): هر کس صبح سه آیه آخر سوره حشررا بخواند و درآن روز بمیرد، مُهرِ شهدا بر پرونده اش خواهد خورد!وچون شب بخواند و در آن شب بمیرد نیز، با شهدا مشهور می شود. 📚بحارالانوار: ج 92 ص31 التماس دعا https://eitaa.com/tahlil30yasi
🌷در شهادتش، با اینکه مرجع مسلّم بود و کشتن یک مرجع با این شرایط سابقه نداشت، از شدت اختناق و فضای رعب‌انگیز و امنیتی، نه‌تنها شورش و اعتراضی صورت نگرفت، بلکه حتی در حد یک بیانیه یا مجلس بزرگداشت یا اظهارنظر عمومی از علمای نجف صادر نشد. امام خمینی در ایران بیانیه‌ای صادر و سه روز عزای عمومی اعلام کرد. او را در خفا و غربت کامل به خاک سپردند. 🌷این شهید عزیز را سه بار به خاک سپردند و تا 22 سال – تا 1381 خورشیدی - مزارش مخفی ماند! فردی که ابتدا شاهد دفن سید بود، آن محل را به دوستان معتمد نشان داده بود. در ابتدای دهۀ 1370، قبر وسط خیابانی افتاد که از آنجا می‌گذشت، پس در سال 1373 خورشیدی بدن مطهر او را – در حالی که هنوز سالم بود – به وادی‌السلام منتقل کردند. باز در سال 1376 یک‌بار دیگر یک جابه‌جایی قبر انجام شد تا دولت صدام به او بی‌حرمتی نکند. محل دفن این شهید عزیز نهایتاً در اواخر سال 1381 با سقوط صدام اعلام شد. 🌷با نگاه به شاگردان این شهید بزرگوار، می‌توان از عمق اثرگذاری‌اش بر نهضت اسلامی در منطقه پی برد. خط فکری او و شاگردانش در پیش‌برد انقلاب اسلامی در منطقه تأثیرات شگرفی داشته است. مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمود هاشمی شاهرودی (رئیس فقید مجمع تشخیص و قوۀ قضائیه)، شهید سیدعباس موسوی (دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان) و همچنین سیدحسن نصرالله در زمرۀ کسانی هستند که در مکتب او درس خوانده‌اند. همچنین او همدرس و دوست نزدیک علامه محمدتقی جعفری بود، تا جایی که کتاب معروف و شریف «اقتصادنا» با اصرار و پیگیری علامه جعفری در فاصلۀ سال‌های 1347 تا 1350 شمسی به فارسی برگردانده شد... ☀️نوع و سطح شاگردانی که او پرورش داده اثرات وجودی این شهید عزیز بر نهضت اسلامی را به‌خوبی نمایان می‌کند. 📣از صدام پرسیدند شما که آیت الله سید باقر صدر را کشتی؟... چرا دیگر خواهرش را می کشی؟ صدام جواب داده بود من اشتباه یزید را انجام نمی دهم و نمی گذارم او همچون زینب زنده بماند تا آبروی بنی امیه را ببرد... https://eitaa.com/tahlil30yasi
🔘از شهید صیاد شیرازی سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود... 🔹  در جریان یک سخنرانی شهید صیاد شیرازی، زمانی که حاضران شعار «ارتشی ـ سپاهی دو لشکر الهی»سر می‌دهند 🌹 شهید صیاد این شعار را اصلاح می‌کند و می‌گوید:‌👈 یک لشکر الهی 🔸شهید صیاد شیرازی: «ای کاش می‌توانستم نیمی از لباسم را ارتشی و نیمی از آن را سپاهی کنم.» 🌿رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانت قراردهی و آنقدر با دشمن قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم... 👌روزهای جمعه می گفت:امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم.هم برای شما، هم برای خدا.  وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه.هر چه می گفتم: نکنید این کار رو من ناراحت می شم باعث شرمندگیمه.گوش نمی کرد در را می بست و آشپزخانه را می شست... 🌷حاشا به غیرتت ☀️روز عاشورا بود. علی را بغل گرفتم و نزدیکی های حرم امام رضا مشغول تماشای دسته های سینه زنی شدم. یک مرتبه، صدای گریه على بلند شد. بعد از چند لحظه، نفسش بند آمد و صورتش کبود شد. جیغ، زنها بلند شد. یکی بچه را از من گرفت و چند باری به صورتش سیلی زد؛ ولی فایده نداشت. شنیدم که یکی گفت: «طفلکی تمام کرد، خفه شد.»... صورتم را به طرف گنبد برگرداندم و گفتم: «حاشا به غیرتت!»... بعد چشمهایم سیاهی رفت و افتادم روی زمین. یک آن، خودم را وسط مجلس عزاداری دیدم. بالای مجلس، سیدی نورانی بود که اشاره کرد تا جلو بروم. نزدیک تر که رفتم، فهمیدم و امام رضا (ع) هستند. دعایی خواندند و گفتند: «تو نگراني على نباش!»...با صدای گریه علی چشم هایم باز شد. صدای صلوات زنها می آمد. علی را بغل گرفتم و درحالی که اشک آمانم را بریده بود، رو به گنبد طلایی کردم و گفتم: «آقا جان! من را ببخش. بی ادبی کردم.»  شهید علی صیاد شیرازی 1، نک: محسن مؤمنی شریف، در کمین گل سرخ، ص۵. 🌷عصبانیت صیاد شیرازی!؟! 🌷در سال‌های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده‌های ایثارگران در یکی از شهرک‌های تازه تاسیس تهران زمین می‌داد. دوستان صیاد شیرازی که از نزدیک وضع مالی او را می‌دانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی که جانباز هم بود، قطعه زمینی اختصاص بدهند. رئیس بنیاد هم که از زندگی او بی‌اطلاع نبود، موافقت کرد. دوستان برای این‌که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمان سازی شدند. تا این‌که در نیمه کار صیاد فهمید. چنان عصبانی شد که حتی صدایش می‌لرزید. شاهدان ماجرا اذعان می‌کنند که هرگز او ر ا چنین ندیده بودند. 🌷او حتی برای نخستین بار بر دوست قدیمی‌اش داد زده بود که: «شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟» عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذر خواست. گفت می‌داند آنان قصد خدمت به او و خانواده‌اش را داشته‌اند، اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای رئیس بنیاد شهید نامه‌ای نوشت به این مضمون: «اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می‌کنم به ازای رسیدن به مسکن، بهای گرانی را دارم می‌پردازم، آن هم ثمره همه مجاهدت‌های فی سبیل اللهی (که اگر خداوند آن را تایید فرماید) که قلبم رضایت نمی‌دهد چنین شود. لذا.... 🌷لذا با توجه به این‌که خدا می‌داند، نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی‌دانم بلکه همچنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم، عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم. قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمه کاره مسکن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است، به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم.» 🌹خاطره ای به یاد صیاد دل‌ها، امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران 🔰دلم برای صیادم تنگ شده است 🔖  خانواده اش بعد از نماز صبح رفتند بهشت زهرا، سر قبر شهید،اما قبل آنها شخص دیگری حاضر بود. رهبر معظم انقلاب زودتر از خانواده شهید، به زیارت قبر شهید صیاد شیرازی آمده بودند.💎 آقا فرمودند: دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام... 🌷یکی از بستگانِ صیاد از سربازی فرارکرده بود و پرونده‌اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. مادرِ صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه ، این پسر جوونه ، گناه داره.... بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟ مادر صیاد گفت:  قبول نمی کنه!... پرسیدم: چرا؟  مادر صیاد: علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈به چه دردی میخورد👇 این کلیپ را چند بار ببینید 👇 💢قسمتی از جنایات هولناک داعش: 💥نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند. ⭕ِِ... داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است... ⭕️...فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رجز می خواند و می گفت که حضرت عباس(ع) کجایی که ما حضرت زینب را از قبر بیرون خواهیم کشید... ⭕️... داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگر گوشه شان بخورند... ⭕️... داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید... ⭕... در همین دیاله، کودکی را از سینه مادرش گرفتند، او را مثل گوسفند روی آتش سرخ کردند، لای پلو گذاشتند، برای مادر فرستادند. این جنایت وحشتناک در تاریخ بشریت نایاب است، پدیده کوچکی نیست، بلای کوچکی نیست... https://eitaa.com/tahlil30yasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 قسمتی از جنایات هولناک داعش:👇 نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند. ⭕ِِ داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است. فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رجز می خواند و می گفت عباس, کجایی که مازینب را از قبر بیرون خواهیم کشید... ⭕️ داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگرگوشه شان بخورند... ⭕️ داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید... https://eitaa.com/tahlil30yasi