eitaa logo
تحلیل سیاسی و جنگ نرم
103.3هزار دنبال‌کننده
60.4هزار عکس
35.3هزار ویدیو
191 فایل
✨ ﷽ ✨ 🌹 #سلام_بر_ابراهیم : کپی مطالب با ذکر صلوات بر شهدا آزاد است🌹 تعرفه تبلیغات کانال تحلیل سیاسی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2850554239C983f38caaa ایدی تبادلات @Madar1214
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۶ با این که مقام معظم رهبری می‌توانند از همان امکانات مادی بهره‌مند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی هم پایین‌تر است. معظم‌له علاوه بر این که از یک زندگی معمولی و سطح پایین بهره می‌برند، دائماً به مسئولان سفارش می‌کنند: مواظب زندگی خود باشید؛ اسراف نکنید! آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبت‌های خاصی که برنامه خواندن صیغه عقد دارند، قبل از اجرای صیغه عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانواده آن‌ها را به رعایت صرفه‌جویی دعوت می‌نمایند و می‌فرمایند: خرج‌های گزاف نداشته باشید. تشریفات و ریخت و پاشی نداشته باشید. خود آقا هم در زندگی خصوصی‌شان، دقیقاً همین طور عمل می‌کنند. معظم‌له نه حقوق از جایی دریافت می‌کنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان می‌آید برای زندگی شخصی خود استفاده می‌کنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقمندان به معظم‌له تقدیم می‌کنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی می‌کنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند. حجة الاسلام و المسلمین محمدی‌گلپایگانی. پرتوی از خورشید، ص۵۶
۱۷ در اوایل ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید. معظم‌له فرمودند: شام پیش ما بمان! من از دعوت ایشان خوشحال شدم؛ زیرا می‌توانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا در ادامه فرمودند: من نمی‌دانم شام چی داریم یا اصلا به اندازه ما دو نفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هر چه باشد، با هم می‌خوریم! از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم! شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفته‌ام که هر چه باشد، با هم می‌خوریم! از جواب‌های آیت‌الله خامنه‌ای، احساس کردم که در منزل فقط به اندازه یک نفر شام کنار گذاشته‌اند. آقا فرمودند:عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید. قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید. پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج سفید با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند، قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آن‌ها را نصف کردیم و با هم خوردیم من در دلم و بعدها به زبانم، هزار بار خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت- در قبل از انقلاب- چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذیری وجود داشت. و امروز رئیس جمهور چه ساده زندگی می‌کند؛ زندگی آیت‌‌الله خامنه‌ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم‌له مردم را به صرفه جویی دعوت می‌کند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می‌نمایند. دکتر غلامعلی حداد عادل. پرتوی از خورشید. ص۵۷
۱۸ ساده زیستی بر زندگی مقام معظم رهبری سایه افکنده است. ایشان این خصلت را از همان جوانی داشته و پس از انقلاب اسلامی نیز همواره با آن مانوس بوده‌اند. در اوایل جنگ که معظم‌له نماینده حضرت امام "قدس‌سره" در شورای عالی دفاع بودند، روزی به دزفول آمدند. ایشان تصمیم گرفتند به اهواز بروند. ولی هیچ وسیله‌ای برای مسافرت به اهواز نداشتند. رو به تعدادی از رزمندگان می‌کنند و می‌فرمایند: آیا کسی به اهواز نمی‌رود؟ برادرم، شهید حسین علم‌الهدی که به اتفاق آقای حاج صادق آهنگران در دزفول بود، به آقا می‌گویند: ما می‌خواهیم به اهواز برویم. مقام معظم رهبری سوار ماشین آنان می‌شوند، تا به سوی مقصد حرکت کنند. اخوی از دوران دانشجویی در مشهد، با آقا مانوس بود‌. او می‌دانست که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ناراحتی معده دارند. از این رو، مقداری نان، پنیر و گوجه تهیه می‌کند در بین راه، کنار جاده اندیمشک_اهواز بر روی خاک‌ها می‌نشینند و مقداری نان و پنیر می‌خورند و بعد به راه خود ادامه می‌دهند. حسین گفت: انگار نه انگار که ایشان نماینده حضرت امام هستند. بسیار ساده و خاکی بودند. بعد از صرف آن غذا، با هم به یکی از مقرهای نظامی در شوش رفتند. از آنجا بازدید کردند و سپس به سمت اهواز حرکت نمودند. عکس آن بازدید، هنوز هم موجود است. امروز نیز ایشان همان روحیه را دارند، مثل همه بسیجی‌ها! سید علم‌الهدی پرتوی از خورشید. ص۶۱
۱۹ هرگز مسئولیت‌های بزرگ اجرایی؛ مانع عروج معنوی مقام معظم رهبری نیست. ایشان در اوج خدمت در جایگاه رهبری، از عبادت و توسل غافل نمی‌شوند. معظم‌له پیش از رهبری نیز در این پهنه سیر می‌کردند. فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، گاه مانعی بر سر راه مسائل معنوی و عبادی می‌شوند؛ اما در زندگی آیت‌الله خامنه‌ای، سیر در این عرصه نمود خاصی دارد. ایشان سوای از برنامه‌های معنوی روزانه و عبادت‌های شبانه، گاه‌گاهی پا به حریم قدس رضوی می‌گذارند و نیمه شبی در جمکران به عشق امام زمان "عجل‌الله تعالی فرجه الشریف" می‌سوزند. ایشان هرگز از توسل به اولیای خدا و عبادت‌هایی که باعث صفای قلب و روحانیت آدمی می‌شود، غافل نیستند. معظم‌له نه تنها این حضور در درگاه ربوبی و عبادت‌های عارفانه را مانعی بر سیر راه انجام وظایف خطیر رهبری نمی‌دانند؛ بلکه این عبادت‌ها را عاملی برای موفقیت در عرصه خدمت می‌شمرند که ما آن را فیض الهی می‌دانیم. چه شب‌هایی که جمکران، میزبان آقا بوده است و مردم شاهد عبادت رهبر فرزانه خود بوده‌اند و چه ایامی که مقام معظم رهبری در عشق امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام سوخته‌اند و مریدان در حسرت حال مرادشان،از خداوند بزرگ درخواست چنین حضوری کرده‌اند . آیت الله مصباح یزدی. پرتوی از خورشید، ص ۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_رهبر_انقلاب۲۰ #رئیس‌_جمهور در منزلش برای صبحانه چیزی جز نان ندارد و برای سفره صبحانه‌ی مهمانان، پنیر #قرض می‌گیرد. #خاطرات #سید_علی_خامنه_ای
۲۱ در سال‌های اول رهبری، آقا تحت عمل جراحی قرار گرفتند و دوران نقاهت را در منزل گذراندند. روزی ما را به حضور پذیرفتند. اتاق ملاقات، اتاق پذیرایی بود. من چون وارد اتاق شدم و فضای آنجا و وسایل و تجهیزات اتاق را دیدم، سخت تحت تاثیر قرار گرفتم. وسایل در حد اقشار فقیر جامعه بود و فرش اتاق پذیرایی، یک قالی تمام نخ نما که گل سالمی در آن دیده نمی‌شد. آن قالی نیز جهیزیه همسرشان بود. سایر وسایل اتاق نیز کاملا عادی و معمولی می‌نمود. از زندگی افراد متوسط جامعه نیز پایین تر بود . سردار سرتیپ پاسدار محمد باقر ذوالقدر. پرتوی از خورشید. ص ۶۵
۲۲ حالات مقام معظم رهبری هنگام عبادت فوق العاده است. معظم‌له در حال نماز، آن چنان خاشع است که اگر کسی پشت سر ایشان نماز بخواند، معنویتی در او ایجاد می‌شود که قابل وصف نیست. من این حالت را تنها در دو زمان حس کرده‌ام؛ یکی در آن زمان که پشت سر امام خمینی "قدس‌سره" در قم نماز می‌خواندیم و دیگری در مسجدالحرام بین حجرالاسود و مقام. معظم‌له در طول سال، دعا و نیایش بسیاری به درگاه خداوند دارند و در ماه مبارک، بیشتر به راز و نیاز می‌پردازند. حالت ایشان در صلوات شعبانیه دیدنی است. ایشان در کمال متانت و حجب و حیای خاصی- که مخصوص خود ایشان می‌باشد- آن را می‌خوانند و تذکر می‌دهند که این دعاها خوانده شود. در سفری که آقا به قم داشتند، علی رغم حجم زیاد کارها؛ به مسجد جمکران عزیمت نمودند و تا صبح در آن مسجد به عبادت مشغول شدند. معظم‌له در تهران نیز، نصف‌شبها به عبادت می‌پردازند. این عبادت و معنویت ایشان برای همه ما درس و الگوست. حجة‌الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی پرتوی از خورشید، ص۷۰
۲۳ یکی از برنامه‌های ثابت مقام معظم رهبری این است که حداقل یک ساعت مانده به اذان صبح، بیدار می‌شوند و تا اذان صبح، به تهجد و شب زنده‌داری می‌پردازند. سپس نماز صبح را می‌خوانند و پس از نماز صبح، اگر برنامه رفتن به کوه داشته باشند، تشریف می‌برند و گرنه؛ قدری استراحت می‌کنند و طبق معمول، ساعت هشت صبح کارشان را شروع می‌کنند. کارهای ایشان هم چند نوع است. دیدارهای رسمی با مقامات کشوری و لشکری است آقایان می‌آیند، دیدار می‌کنند، گزارش کارشان را می‌دهند و معظم‌له رهنمودهای لازم را ارایه می‌کنند. این برنامه‌ها معمولا تا ظهر طول می‌کشد بعد، نوبت نماز ظهر می‌رسد. یکی از توفیقاتی که ایشان دارند، این است که نمازهایشان را به جماعت می‌خوانند، حتی نماز صبح را. نماز جماعت صبح را در درون خانه می‌خوانند. نماز جماعت ظهر ایشان با شرکت تعدادی از ملاقات کنندگان و نیز افرادی که در دفتر هستند، برگزار می‌گردد. گاهی بعضی از شخصیت‌ها و علمایی که از علاقه‌مندان مقام معظم رهبری هستند و دوست دارند نماز را با ایشان بخوانند، به دفتر می‌آیند و نماز جماعت را پشت سر ایشان می‌خوانند. نماز ظهر که خوانده شد، برای ناهار و استراحت تشریف می‌برند. کارهای بعدازظهر ایشان از ساعت شانزده شروع می‌شود و تا نماز مغرب ادامه پیدا می‌کند. نماز مغرب را به جماعت می‌خوانند و شب را تا هنگام استراحت، به مطالعه یا دیدن اخبار و یا در کنار خانواده می‌گذرانند. حجة الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی. پرتوی از خورشید، صفحه ۷۳
۲۴ درسال ۱۳۷۴، خانمی به مطب من مراجعه کرد، کودک خردسالش نیز با وی بود. هر دوی آنان بیماری سل داشتند. ناراحتی خانم به قدری بود که از حلقوم وی خون بیرون می‌آمد. من هر دوی آن‌ها را معاینه کردم و برایشان نسخه نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با کمال ناامیدی اظهار داشت: نسخه قبلی شما را هم دارم! من قبلاً هم به شما مراجعه کرده‌ام. به علت عدم توانایی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم! من چهار فرزند دارم که همگی به جز یک دختر ده ساله، همین بیماری را دارند. همسرم نیز فلج و خانه نشین است. تنها نان آور ما دختر ده ساله‌ام است که با قالی بافی، مبلغ اندکی برای خانه می‌آورد که آن هم کفاف خرید نان ما را نمی‌دهد. من به وی گفتم: من موضوع را با دوستانم در میان می‌گذارم تا بلکه چاره‌ای بیندیشم و مشکل تو و خانواده‌ات را حل کنیم. آن خانم از مطب من خارج شد. من هم چنان در فکر چاره‌جویی بودم که پس از گذشت ساعتی، دیدم دوباره به من مراجعه کرد، اما این بار با دفعات قبل خیلی تفاوت داشت؛ از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست! علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی که به منزل رسیدم، هیئتی به خانه ما آمدند. وضعیت ما را بررسی کردند. و قرار شد فردا صبح، همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند! گفتم: این هیئت از طرف چه کسی آمده بود؟ گفت: از طرف مقام معظم رهبری! گفتم: چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت: این روزها آقا به قم تشریف آورده‌اند. من ماجرای زندگیم را طی نامه‌ای، خدمت ایشان توضیح دادم. نامه من به دفتر معظم‌له سپرده شد. نامه افراد اورژانسی در الویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم. مورد لطف قرار گرفتم! این برخورد برای من خیلی شیرین بود. انسان با این رفتارها به یاد اولیای الهی می‌افتد. پرتوی از خورشید، صفحه ۱۱۹
۲۵ هنگام تعویض ضریح مطهر حضرت امام رضا علیه‌السلام، همراه مقام معظم رهبری به عتبه بوسی امام هشتم علیه‌السلام مشرف شدم. مقام معظم رهبری در کنار مرقد آن امام همام علیه‌السلام، مشغول راز و نیاز بودند. چون ضریح را برداشته بودند، حضور در کنار قبر، رنگ و بوی دیگری داشت. راز و نیاز آیة‌الله خامنه‌ای که تمام شد، آقای واعظ طبسی به ایشان عرض کرد: آقازاده‌ها هم بیایند نزدیک‌تر، تا از نزدیک امام علیه‌السلام را زیارت نمایند. معظم‌له فرمودند: پس بقیه چی؟! آقا این دقت را همواره دارند. ایشان امتیاز خاصی را برای فرزندانشان قائل نیستند. در آن روز هم فرمودند: اگر بقیه افراد می‌توانند از نزدیک قبر امام هشتم علیه‌السلام را زیارت کنند، فرزندان من هم بیایند. همه، توفیق حضور یافتند. عجب روز به یاد ماندنی بود. بعضی از دل شکستگان، سر از پا نمی‌شناختند. حجة الاسلام والمسلمین محمدعلی حقانی پرتوی از خورشید، صفحه ۱۳۶ 💠
۲۶ مقام معظم رهبری از همه مسائل و جریانات باخبرند و به اقتضای مسئولیتشان شاید اولین شخصی باشند که از مسائل و جریاناتی که اتفاق می‌افتد، مطلع می‌شوند. معظم‌‌له به روزنامه‌ها و مطبوعات علاقه دارند و آن‌ها را با دقت ملاحظه می‌کنند. گزیده جراید و مطبوعات برای ایشان آماده می‌شود و به صورت بولتن روزانه، خدمت معظم‌له تقدیم می‌گردد؛ ولی ایشان به این اکتفا نمی‌کنند. تمام روزنامه‌های صبح و عصر، به موقع روی میز مقام معظم رهبری قرار می‌گیرد و ایشان با علاقه، آن‌ها را می‌خوانند؛ به خصوص سرمقاله‌ها را با دقت مطالعه می‌کنند. این موضوع، اختصاصی به روزنامه‌ها هم ندارد؛ معظم‌له مجلات، ماهنامه‌ها و فصلنامه‌ها را هم می‌بینند. آیت‌الله خامنه‌ای خیلی پرکار هستند. ایشان چند بار به من فرمودند: من در ۲۴ ساعت، وقت کم می‌آورم! حجة الاسلام والمسلمين محمدى گلپایگانی. پرتوی از خورشید.صفحه ۲۷ 💠
۲۷ درباره حضرت امام خمینی "قدس‌سره"، بارها شنیده بودیم که معظم‌له یک قدم برای مرجعیت برنداشتند. امروز ما همان خصیصه را در شخص آیة‌الله خامنه‌ای می‌بینیم. ایشان هم یک قدم برای مرجعیت برنداشتند. با وجود اصرار فراوان مردم، هنوز مقام معظم رهبری از دادن رساله خودداری می‌کنند. در روزهای آغازین رهبری ایشان- مرداد ۱۳۶۸- که هنوز مراجع بزرگواری چون حضرات آیات: خویی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و اراکی در قید حیات بودند، یکی از افراد حاضر در جلسه، به مقام معظم رهبری گفت: برخی شما را به عنوان مرجع تقلید مطرح می‌کنند، ایشان فرمودند: من مطلقاً مطرح نیستم! همین بارِ رهبری که بر دوش من گذاشته شده است، را هم نمی‌خواستم؛ اما وقتی تکلیف شد، «خذها بقوه» امیدوارم بتوانیم همین بار سنگین را به مقصد برسانم. من دوست ندارم کسانی که منسوب به ما هستند، در این مسیر گامی بردارند! بعدها که شرایط به گونه‌ای دیگر شد و اصرارها فراوان شد، مقام معظم رهبری پذیرفتند که مرجعیت شیعیان خارج از کشور را بپذیرند؛ ولی در رابطه با داخل فرمودند: مراجع بزرگوار دیگری هستند. این برخورد برگرفته از روحیه بلند آیة‌الله خامنه‌ای است. روحیه بلند اعراض از دنیا، از خصایص انسان‌های والاست. حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی پرتوی از خورشید، صفحه ۱۶۳
۲۸ (در زمان رژیم پهلوی) آمریکایی‌ها هواپیما‌های جنگی و بقیه‌ی ابزار‌های خودشان را به ما می‌فروختند؛ ولی اجازه تعمیر آن‌ها را به ما نمی‌دادند؛ البته داستان آن فروش‌ها هم داستان عجیبی است. آن روز صندوق مشترکی بین ایران و آمریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آنجا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیری کردم، که متاسفانه تا امروز هم آمریکایی‌ها جواب نداده‌اند؛ صندوق با نام اختصاری F.M.S داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق می‌ریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را آمریکایی‌ها به عهده داشتند؛ وقتی انقلاب پیروز شد میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم آمریکایی‌ها جوابی نداده‌اند و آن پول‌ها را به ملت ایران بر نگردانده‌اند. بیانات در جلسه‌ی پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیر کبیر ۱۳۷۹/۱۲/۲۲
۲۹ من در دوران اختناق، استاد معروف عالی مقامی را می‌شناختم که روی کفش شاهِ آن وقت _محمد رضا_ افتاد! اساتید در صفی ایستاده بودند و محمد رضا از برابر آن‌ها عبور می‌کرد و این شخص روی پای او افتاد! از این کارها می‌کردند، اما چه کسانی؟ تیمسارها. اما یک عالِم، یک دانشمند، یک محقق _که واقعا هم این آدم محقق است_ فاضل، نام آور، نامدار، چقدر تحقیقات، چقدر کتاب، روی پای او افتاد! شاگردهایش ملامتش کردند: استاد شما؟! آخر آن شخص _محمدرضا_ که بی‌سواد است! عالِم جماعت کسی را قبول ندارد؛ سیاست برایش مسئله‌ای نیست؛ نگاه می‌کند ببیند چه کسی عالِم است. اصلا برای عالِم جاذبه و ارزشی بالاتر از علم نیست. بدترین فحش در محیط اهل علم، لقب "بی‌سوادی" است، هیچ فحشی از این بالاتر نیست؛ در همه محیط‌های علمی همین گونه است؛ آن وقت آن عالِم روی پای یک جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقایش ملامت کردند، و او هم جوابی نداشت؛ گفت: هیبت سلطانی من را گرفت؛ این عبارت؛ همان وقت‌ها در محیط‌های دانشگاه که دوستان ما می‌رفتند و می‌آمدند، معروف شد و علما و دانشمندانِ آن وقت به کسانی که هیبت سلطانی آن‌ها را می‌گیرد و کسانی که جز هیبت علم چیزی آن‌ها را نمی‌گیرد، تقسیم می‌شدند! بیانات در دیدار دانشگاه‌های علوم پزشکی در اول آبان ۱۳۶۹ 💠
۳۰ بنده سال۵۰ در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر می‌گفتم و اوایل سوره‌ی بقره _ماجراهای بنی اسرائیل_ را تفسیر می‌کردم. بنده را ساواک خواست و گفتند: چرا شما راجع به بنی‌اسرائیل حرف می‌زنید؟ گفتم آیه‌ی قرآن است؛ من دارم آیه‌ی قرآن را معنا و تفسیر می‌کنم. گفتند: نه، این اهانت به اسرائیل است. درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنی‌اسرائیل _چون اسم اسرائیل در آن بود_ تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت آمریکا، نه از سوی دولت فرانسه و نه از طرف دولت‌های دیگر، مطلقاً‌ رژیمِ طاغوت به مخالفت با آزادی و دموکراسی متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار می‌شد، اما مردم اصلا نمی‌فهمیدند کی آمد، کی رفت و چه کسی انتخاب شد، به آن صورت رای‌گیری وجود نداشت؛ صندوق رای درست می‌کردند و اسم نماینده‌ای را که خودشان می‌خواستند و از دربار تایید شده بود از صندوق بیرون می‌آوردند‌. با این کار، صورت مسخره‌ای از یک رای‌گیری را به نمایش می‌گذاشتند. دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۰۲/۱۹
۳۱ هوش و فهم فوق‌العاده بنده همراه آقایان، محقق داماد، مومن، تقدیری و وافی در درس آیت‌الله مرتضی حائری شرکت می‌کردیم. ایشان گاهی بیست دقیقه تا نیم ساعت دیرتر به درس می‌آمدند. برای ما مبهم بود که چرا آقا دیر به درس می‌آیند. بعد‌ها روشن گردید که آقای حائری در منزل خود یک بحث دیگری دارند و آن درس نیز تنها برای یک نفر است. کسانی که به استاد نزدیکتر بودند؛ با تفحص فهمیدند که آن شخص آیت‌الله خامنه‌ای هستند. آقای حائری در منزل به معظم‌له درس خارج می‌گفتند. آقای تقدیری به من گفت: روزی به استاد گفتم: شما برای یک نفر، جمعی را معطل نگه می‌دارید. آقای حائری به من گفت: سید، بسیار خوش فهم است! حجت الاسلام والمسلمین سید محمد تقی محصل همدانی. پرتوی از خورشید. صفحه۴۵ 💠
۳۲ سرتان می‌شکند! در دوران مبارزات طولانی، در آن سال‌های اختناق _که شما‌ها در دنیای مخصوص آخوندی و طلبگی ماها نبودید_ یکی از کارهایی که معمول بود، این بود که روحانیونِ مبارز را به بی‌سوادی "رَمی" کنند؛ در صورتی که این‌ها از خیلی از آن‌ها با سوادتر بودند! ما در مشهد مسجدی به نام مسجد کرامت داشتیم که اجتماع عظیمی از جوانان و نوجوانان در آنجا گرد می‌آمدند. من یک وقت در آنجا در خلال صحبت به یکی از این حرف‌هایی که درباره ما گفته شده بود، اشاره می‌کردم، این شعر _که ظاهرا متعلق به میرزا حبیب است_ به زبانم آمد: زین علم که رسمی است بی‌بحث و جدل نیز افزون ز تو چندین ورق باطله داریم بعد گفتم اگر نوشته‌های و نوشته‌های و را به سر هر کدامتان بزنم، سرتان می‌شکند، این قدر زیاد است. دیدار با جمعی از هنرمندان ۱۳۷۰/۹/۴ 💠
۳۳ خاطرات زندان قزل قلعه شماها واقعا یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ امّا افرادی که بودند، می‌دانند چه بود؛ اصلا قابل تصویر نیست. سال ۴۲ بنده را به زندان قزل قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانی را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف می‌زنند؛ فهمیدم این‌ها را تازه دستگیر کرده‌اند. قدری خوشحال شدم؛ گفتم چند روزی که بگذرد و بازجویی‌ها تمام شود، داخل زندانِ انفرادی هم گشایشی پیش می‌آید؛ با این‌ها تماس می‌گیریم و حرفی می‌زنیم و بالاخره یک هم‌صحبتی پیدا می‌کنیم. شب شد؛ دیدیم یکی یکی آن‌ها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد، من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچه‌ی روی درِ سلول را کنار زد و گفت: "حاج آقا ما برگشتیم". دیدم یکی از همان تهرانی‌هاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتی؟ معلوم شد آن‌ها را پای منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال ۴۲ در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکی‌ها هجوم می‌آورند و عدّه‌ای را همین طوری می‌گیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آن‌ها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند. از این افراد بازجویی می‌کنند، می‌بینند نه، این‌ها کاره‌ای نیستند و فعّالیت مهمی ندارند؛ لذا آن‌ها را رها می‌کنند. وقتی وسایل جیب آن‌ها را می‌گردند، تقویمی از این شخصی که او را باز گردانده بودند، پیدا می‌کنند که در یکی از صفحات آن با خط بدی یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگویید از برنا و پیر لعنت‌الله رضا شاه کبیر او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایی آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبی‌اش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند! سخنرانی در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۲/۱۹ 💠
۳۴ این سه صلوات، مبارزه است. در دوران پیش از انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهر‌های هم‌جوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آن‌ها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آن‌ها عامی اطلاق می‌شد. با این حال جزو خواص بودند. آن‌ها مرتّب برای دیدن ما به ایرانشهر می‌آمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرستان می‌گفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌کنید! راننده‌ی کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیش نماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: چرا وقتی اسم پیغمبر می‌آید یک صلوات می‌فرستید، ولی اسم "آقا" که می‌آید، سه صلوات می‌فرستید؟! نمی‌فهمید. راننده به او جواب می‌داد: روزی که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه‌جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمی‌فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهمید، روحانی نمی‌فهمید! این را مثال زدم تا بدانید خواص که می‌گوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصی نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیل کرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانی باشد که در دستگاه‌های دولتی خدمت می‌کند، ممکن است جزو مخالفین دستگاه‌های دولتیِ طاغوت باشد. بیانات در جمع فرماندهان لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله صلی الله علیه‌و‌آله‌ ۱۳۷۵/۳/۲۰
۳۵ زنـدانیِ سـلول بیست من در سـلول هجـده بودم. آقـاي خـامنه‌اي در سلول بیست بودند. در زندان، اخبار را با هم مبادله می‌کردیم. مأموران ساواك ریش آقاي خامنه‌اي را تراشیده بودند؛ تا براي تحقیر به صورت ایشان سـیلی بزننـد. این حرکت ذره‌اي در مقاومت معظم‌له خدشه‌اي وارد نکرد. ایشان مقاوم و محکم، لباس زندان را به صورت عمامه، به سـرشان می‌بسـتند و در زنـدان رفت و آمـد می‌کردنـد. یک روز ایشان را در حیاط زنـدان دیدم که بسـیار شاد و خوشحال بودند. این شادمانی، نشان از روحیه بالاي ایشان است. شهید محمدعلی رجایی. پرتوي از خورشید، ص۱۴۷.
۳۶ آسـفالتِ خیابان پایتخت بعد از ۱۹سال بنده در زمان مسئولیت قبلی خودم _ریاست جمهوري_ به کشوري سفر کردم که هم بزرگ است وجمعیت زیادي دارد و هم انقلابی در آن به وقـوع پیوسـته بـود. روزي که بنـده به آن کشـور _که نمی‌خـواهم اسـمش را بیـاورم_ رفتم، نوزده سـال از انقلابشـان گذشـته بود. در حـال حرکت از فرودگاه به طرف محلّی که براي ما در نظر گرفته بودنـد، رئیس جمهور آن کشور، کنار من در اتومبیل نشسـته بود و راجع به بعضـی از امور صحبت می‌کردیم. من دیدم بعضی از خیابان‌ها را بسته‌اند و کارگران کار می‌کنند. گفتم: «مثـل این‌که مشـغول کارهـایی هستیـد؟» گفت: «بله؛ مـا تـا امسـال فرصت نکرده بودیم آسـفالت خیابان‌هاي پایتخت را که در انقلاب خراب شـده بود، ترمیم کنیم. امسـال فرصتی به دست آمـده است و آسـفالت خیابان‌ها را بعـد از نوزده سال، ترمیم می‌کنیم!» بینیـد؛ این کـارآیی انقلاب‌هـاست. انقلاب‌هـایی که مـا دیـده‌ایم همه‌ي همتّشـان صرف نگه داشتن می‌شد، نه یک انتخاب درست، نه یک سازنـدگی‌اي در کشور و نه بناي تازه‌اي. آن انقلاب‌هایی که بسـیار پیشـرفته بودنـد، برنامه‌هاي پنـج ساله وچنـد ساله اعلام می‌کردنـد؛ امـا صوري بود و در بـاطن تقریبـاًچیزي نـداشت. غالبـاً هم این انقلاب‌هـا یکی پس از دیگري به دلیـل کم کاری‌هـا، ناتوانی‌هـا و عیوب دیگرشـان، شـکست خوردنـد؛ چه کمونیسـت‌ها و چه غیرکمونیسـت‌ها که به هر حـال چپ بودنـد. آري؛ نوزده سال از انقلابشان گذشـته بود، تازه به فکر افتاده بودند که پولی هم خرج ترمیم خیابان‌هاي پایتخت کنند! بیانات در خطبه‌هاي نماز جمعه ۲۰ بهمن ۷۴ 💠
۳۷ نمـاز اول وقت در قطـار امروز در کشور مـا این جهـات (نمـاز اول وقت) قابل مقایسه‌ي با قبل از انقلاب نیست. شـماها اغلب قبل از انقلاب را یادتان نیست. عجیب بود! هم این جا، هم بعضـی جاهاي دیگر. ما عراق رفته بودیم، یک سفر عتبات مشرف شدیم، هر کار کردیم براي نماز صـبح، توقف نکرد؛ یعنی اصـلاً نمی‌شد؛ جوري تنظیم کرده بودند که نمی‌شد. و بنده مجبور شدم از اواخر قطار - که نزدیک ایسـتگاه یا اوائل ایستگاه بود -خودم را از پنجره بیندازم بیرون، که بتوانم نماز بخوانم؛ چون در داخل قطار کثیف بود و نمی‌شد نماز خواند. به هر حال، این چیزها هیچ رعایت نمی‌شد. حالا خیلی تفاوت کرده؛ منتها بیش از این‌ها انتظار هست. . بیانات در دیدار شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس سراسري نماز ۱۳۸۷/۸/۲۹
۳۸ مصـطفی اسـماعیل را که شناختم، بقیه یادم رفت... خداي متعال، ملّت ما را که یک حرکت و یک مجاهدت کردند، هزاران پاداش داد. یکی از نعت‌ها همین است که الحمـدالله جو، جوّ قرآنی است. من یادم می‌آیـد که در سابق، بعضـی از این موج‌هاي رادیویی را با زحمت پیـدا می‌کردم. رادیوهاي مصـر را بـاز می‌کردم و با زحمت آن را می‌شـنیدم. ما رفیقی داشتیم _خـدا رحمتش کنـد_ او به مصـر رفته بود، چنـد ماه در آنجا مانـده بود و نوارهـاي ابوالفتـاح، شـیخ مصـطفی اسـماعیل و محمـد رفعت و امثال آنان را به اینجا آورده بود. مخصوصا من از نوار ابوالفتاح خیلی خوشم می‌آمد؛ آن را گوش می‌کردم. بعدها هم باصداي شـیخ مصـطفی اسـماعیل آشنا شدم. بعد که شیخ مصطفی اسـماعیل را شـناختم، بقیه یـادم رفت. بیانـات در مراسم تودیـع بـا قاریـان قرآن اسـتاد شـحات محمـد انـور و اسـتاد محمـد بسـیونی ۱۳۶۹/۱/۱۲
۳۹ همه‌ي این‌هایی که در اینجا نشسـته‌اند، از آمریکا می‌ترسـند! این خاطره را بارها نقل کرده‌ام که در یکی از مجامع بین‌المللی که نطق خیلی پُرشوري در آن‌جـا علیه تسـلط قـدرت‌ها و نظـام سـلطه در دنیـا ایراد کردم و آمریکـا و شوروي را در حضور بیش از صـد هیأت نماینـدگی و رؤساي دولت‌ها، به نام کوبیدم و محکوم کردم، بعد از آن نطق، عده‌ي زیادي آمدند تحسـین و تصدیق کردند و گفتند: همین سـخن شـما درست است. یکی از سـران کشورهـا که یـک جوان انقلابی بود _و البته بعـد هم او را کشـتند_ نزد من آمـد و گفت: همه‌ي حرف‌هاي شـما درست است، منتها من به شـما بگویم که به خودتان نگاه نکنید که از آمریکا نمی‌ترسـید؛ همه‌ي این‌هایی که در اینجـا نشسـته‌اند، از امریکا می‌ترسـند! بعـد سـرش را نزدیک من آورد و گفت: من هم از آمریکا می‌ترسم!! هیبت ابر قـدرتیِ ابر قدرت‌ها، همیشه بیشترین مشـکلات آن‌ها را در دنیا حل می‌کرده و می‌کند. در حقیقت، قدرت و سـلاح و پول و سیاست و عقلشان، بـه مراتـب کمـتر از هیبتشـان است. این هیبت آن‌هـاست که همه را می‌ترسانـد و جرأت نمی‌کننـد در مقابـل آن‌هـا بایسـتند. حالاـ این ابرقدرت، با هیبتی قلدرانه که خیلی هم واضح وارد کشورها می‌شود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل می‌کند، یازده سال است با ملت ایران کلنجار می‌رود و با انقلاب می‌جنگد؛ براي این که بتواند این انقلاب را از بین ببرد و این نظام را نابود نماید، ولی نتوانسته است. سخنرانی در دیدار با فرمانده و پرسنل نیروي هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ۶۸/۱۱/۱۹
۴۰ پیروزي این نظام، فقط به آبروي روحانیتِ زمان ما انجام نگرفت. مـن دو سـه سـال پیش، بـه مناســبتی خــدمت حضــرت امام (رضوان الله تعالی‌علیه) رسـیدم تا پیشـنهادي را در میان بگذارم. به ایشان عرض کردم که به اعتقاد من، پیروزي این نظام، فقط به آبروي روحانیتِ زمان ما انجام نگرفت؛ بلکه آن سـرمایه‌یی که مـا خرج کردیم تا این انقلاب _که واقعاً معجزه بود_ به پیروزي برسد، عبارت از آبروي ذخیره و نقد روحانیت شیعه، از زمان شیخ کلینی و شیخ طوسی تا زمان ما بود. امام هم در آن روزي که این مطلـب را عرض کردم، مطلب را تلقی به قبـول کردنـد، معلـوم بـود که نظر شـریف خـود ایشـان هم همین است و این واقعیـتی‌ست. بیانات در آستانه‌ي ماه محرم ۶۸/۵/۱۱