#داستانک
کلاغی گرسنه، با گردویی تنها امّا مقاوم همصحبت شده بود. گردو از مقاومت و سختیِ پوستش میگفت و این که کسی به راحتی نمیتواند پوستش را بشکند. کلاغ، گرسنگیاش را پنهان میکرد و سعی داشت درِ دوستی را با گردو باز کند. گفت: «گردو! میدانی پرواز چقدر لذت بخش است؟ وقتی در آسمانی دنیا دیدنیتر میشود، میخواهی پرواز کنی؟» گردو گفت: «چگونه؟» کلاغ پاسخ داد: «تو را با نوکم برمیدارم و پرواز میکنم. اینگونه تو هم پرواز کردهای.» گردو قبول کرد. گردو را به نوک گرفت و به سمت کوهستان پرواز کرد. روی صخرهای سخت که رسید او را بالا برد، خیلی بالا. گردو داشت از این همه پرواز در اوج لذت میبرد که کلاغ ناگهان او را از نوکش رها کرد. گردو روی صخره افتاد و شکست. غذای لذیذِ کلاغ مهیا شده بود.
اگر دشمنت با تو گرم میگیرد و دست دوستی میدهد، اگر با تعریف و تمجیدهایش، تو را بالا میبرد خوشحال نباش! او تو را بالا میبرد تا در موقعیت مناسب رهایت کند!
اعتماد نکن!
#دشمن_شناس_باش
#استکبارستیزی
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی آستان مقدس #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanqom