اندر حکایت بی نتی...😁
#معرفی_کتاب
از اونجایی که بی نتی ما رو از شغل شریف نت گردی محروم کرده.
تو کتابخونم چشمم به یه کتاب پنجاه صفحه ای کوچولو افتاد و از سر بی حوصلگی شروع کردم به خوندنش....
داستانی از یک ملاقات بی نظیر با سرور جان😍😭....
حتما بخونید و لذت ببرید...
شما هم سری به قفسه کتاباتون بزنید و اگه چیزی چشمتون گرفت برای ما ارسال کنید...
@Zinabiam
https://eitaa.com/kanontahoora
#معرفی_کتاب📚
#امام_رئوف😍
درِ خانه امام`،در حالی باز شد که سرداران و لشکریان و درباریان با تفاخر و سوار بر اسب،دمِ درِ خانه منتظر بودند.
و مردم...
در کوچه ها و بر پشت بام ها'
چشم به رهِ امام بودند.
عطرِ خوشش♡همه جارا گرفت؛
ردایی بر دوشش....
عمامه ای از کتان بر سر...
در دستانِ مبارک!
بدون آنکه کفشی بر پا داشته باشد."
گام هایی، استوار!
وقار و طمانینه؛ جلوه ای الهی و نورانی با تکبیری که همه ی دل ها را تکان داد!
جلوه عجیبی داشت؛حالِ امام و همه ای که با دو چشم می دیدند؛
با لب ها... تکبیر و تحلیل امام را همراهی میکردند!
انتهای جمعیت به چشم نمی آمد'
مردم پیاده و پا برهنه، همراهی میکردند و
اشک،اشک،اشک به اراده ی هیچ کس نبود؛
#کتاب_خوب
#یک_جرعه_کتاب
@kanontahoora
#معرفی_کتاب📚
#آن_مرد_با_باران_میآید
همه نوجوان های امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند...👌
💠 «آن مرد با باران میآید»💦
تازهترین رمان خانم «وجیهه سامانی» است؛ روایت زندگی پسری به نام «بهزاد». نوجوانی که ناگهان در دل حوادث انقلاب قرار میگیرد؛ بدون آنکه آمادگی این حضور را داشته باشد.
بهزاد با همه احساسات، هیجان، شور و انرژی دوره نوجوانی💫 در مواجهه با یک اتفاق بزرگ قرارگرفته است؛ آنهم اتفاقی به بزرگی یک انقلاب چندین میلیونی.
کتاب به خوانندگانش این فرصت را میدهد که خودشان را جای بهزاد بگذارند و به سال 1357 بروند و همپای او، تصمیم بگیرید در کدام مسیر حرکت کنند.
#📕😍
https://eitaa.com/kanontahoora
#معرفی_کتاب
📚کتاب: امیر من❤️
✍🏻نویسنده:نرجس شکوریان فرد
#عهد_مانا
#حسین_بن_علی 💚
☘برگی از کتاب
حسین شیرین شده بود و صفا داده بود به خانه!
اما
هنوز به سخن نیامده بود.
آن روز وقت نماز خودش را رساند مسجد
ایستاد کنار رسول خدا رو به قبله.
پیامبر همیشه از دیدن او حال دیگری پیدا می کردند.
حسین چشم دوخته بود به لب های رسول خدا که صدای تکبیر رسول خدا بلند شد.
مسجد ساکت بود و نگاه پیامبر به صورت و لب های حسینش.
دوباره تکبیر گفتند،حسین تنها نگاه کرد...
هفتمین تکبیر رسول خدا بود که حسین برای اولین بار لب گشود و اولین کلامش شد :اللّه اکبر!
همین هم شد سنتی خوب برای راندن شیطان؛
هفت تکبیر پیش از شروع نماز!
http://eitaa.com/joinchat/2322202646Ccca5c5797d
#طهــورایی های عـزیز سلام... 😊💓
ان شاالله مـا قصد داریم از این پس #اکثر آثار ارسالی در کانال، محـصول خلاقیت ها، استعداد ها و توانمندی های نوجوون های ایرانی طهورایی باشه.😍
اگر شما هم استعداد و هنری دارید بسم الله...
😘 منتظر آثار قشنگ تون هستیم تا با نام خودتون در کانال قرار بگیرند.
زمینه های فعالیت #گروه_رسانه_طهورا
👇👇👇👇
#نشریه
#دل_نوشته
#عکس_نوشته
#گزارش
#داستان_نویسی
#شعر
#معرفی_کتاب
#گزارشگری
#ساخت_کلیپ
#هنر (کارهای دستی،آشپزی و...)
#قرآن و #حدیث
#روانشناسی
#استیکرسازی
#اخلاقی
#پادکست
و...
😎مهم نیست چقدر حرفه ای باشی! مهم اینه میخای حرفه ای شی💞
🤝 #ما_بهت_اعتماد_داریم.
@Zinabiam👈👈👈👈
http://eitaa.com/joinchat/2322202646Ccca5c5797d
#کتاب_محوراندیشه🤔
#معرفے_کتاب
«چهار فانوس»🏮
زندگی نواب اربعه در زمان غیبت صغری
این کتاب ،چهار داستان از گزیده زندگی نواب خاص امام عصر (عج) و روش و منش آنها برای تدبیر شبکه ارتباطی شیعیان در خفقان جامعه وقت و تقویت ارتباط دوستاران اهلبیت علیهم السلام با رهبر خویش است.
این کتاب داستانی است که سعید تشکری در چهار فصل به روایت بخشهایی از زندگی نمایندگان خاص امام زمان (عج) و زوایای پنهانی آغاز عصر غیبت و فضای بحثبرانگیز نیابت ایشان پرداخته است.
#چهارفانوس
#سعیدتشکری
#جمکران
#نوجوان
#بزرگسال
تعداد صفحات 📚 268 📚
http://eitaa.com/joinchat/2322202646Ccca5c5797d
#معرفی_کتاب📚
از مجموعه داستان های کوتاه ممتد همراه با طنینی از فضای نوستالژیک قدیم، می توان به کتاب آب نبات پسته ای اثر مهرداد صدقی اشاره کرد.
مامان با تعجب به من نگاه کرد. منتظر بود گوشی را از من بگیرد؛ اما خانمی که پشت خط بود، چنان مرا به حرف گرفته بود که نمی گذاشت گوشی را به کسی بدهم. فکر می کرد هنوز بچه ام و نمی فهمم که می خواهد از زیر زبانم راجع به خانواده مان حرف بکشد: بله... هنوز گوشی دستمه...! نه ماشین پاشین نداریم.... نه، متراژ خانه مان که نمدانم؛ ولی خیلی بزرگه.... گفتم که اسمم محسنه...! بله...؟ نه، سوم راهنمایی ام.... هنوز که برام زوده، ایشالا سی سالگی؛ شایدم هیچ وقت...! بله مدانم شوخی کردین؛ منم شوخی کردم.... اتفاقا منم شوخی کردم که شوخی کردم...! چشم، خیلی ببخشین. الان صداش مکنم. گوشی را نگه داشتم و برای اینکه خانم پشت خط نفهمد مامان از صبح کنارم بوده است، الکی با صدای بلندی داد زدم: «مامان بیا تلفن!» اما مامان فورا گوشی را از دستم گرفت و شروع کرد به حرف زدن. فکر می کردم آن خانم محترم که سر زمان دامادشدن با من شوخی کرده بود، از آشناهایی است که من او را نشناخته ام؛ اما او مرا می شناسد و قصد دارد!
#معرفی_کتاب 📖🖋️
«عارفانه» زندگینامه و خاطرات شهید عارف احمدعلی نیّری است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مدارا با بچهها در سنین نوجوانی، همراهی با آنها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تربیت است. احمد آقا که از شانزدهسالگی قدم به وادی تربیت نهاد. او بدون استاد تمام این اصول را به خوبی رعایت میکرد.
شاید بتوان گفت: هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند. نوع شیطنتهای آنها هم عجیب بود. در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وارسته و سادهای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود. برای همین بارها دیده بودم که احمد آقا در نظافت مسجد کمکش میکرد. اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردند!
یک بار بچهها رفته بودند به سراغ انباری مسجد. دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچههای مسجد گفت: من میخوابم توی تابوت و یک پارچه میاندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگوییدانباری مسجد «جن و روح» داره!
بچههارفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند.حسابی هم او را ترساندندکه مواظب باش و...
#معرفی_کتاب📚🖋️
〖من با خدای کوچکم قهرم〗
بخش هایی از کتاب من با خدای کوچکم قهرم (لذت متن) تو این مدت، همیشه به این فکر می کرم یه مجموعه کتاب بنویسم که اگه کسی عطش شناختن خدا رو داشت، بدون دردسر بتونه اون رو آماده کنه و با خوندش سیراب بشه. این ایده، به یه آرزو تبدیل شده بود تا این که تصمیم گرفتم ...