eitaa logo
تهذیب نفس
1.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
21 فایل
کانال ما در پیامرسان سروش👇 sapp.ir/tahzibe #کپی_مطالب_آزاد حرفی انتقادی پیشنهادی 🫡 https://ngli.ir/785663921235 اینم لینک کانال پاسخگویی به سوالاتون👇 https://eitaa.com/joinchat/3344302224C32f10b25e6
مشاهده در ایتا
دانلود
* بانو؛ دوست داشتن را با هرڪس تجربہ نڪن...🚫 ➖سال ها صبر ڪن... ➖آن قدر صبرڪن تا ڪسے را بیابے ڪہ 👈تو را براے رنگ و صورت و بدنت نخواهد❌ 👈تو را براے خاص بودن و معرفتت بخواهد✔️ @tahzibe
📚 داستان عبرت آموز @pand141 داستان زندگی من از اونجایی شروع شد که من دانشگاه قبول شدم و با کاوه نامزد بودم منو کاوه خیلی باهمدیگه خوب بودیم اما غافل از اینکه با یه دوستی ساده ،خودم با دستای خودم زندگیمو نابود کردم😞 ما بعداز گرفتن یه مراسم عروسی با شکوه زندگی مشترکمونو شروع کردیم😍 من مشغول درس خوندن بودم و اونم مشغول کاراش بود زندگی خوبی داشتیم چندروزی به سالگرد ازدواجمون مونده بود که من میخواستم شوهرمو سوپرایزکنم☺️ ،از قبل همه خریدامو انجام داده بودم تصمیم داشتم که آخر هفته رو باهم باشیم یروز به کاوه گفتم که تصمیم دارم برم خونه مادرم واسه دیدن خاله و خواهرم که اونجا هستن به این بهونه میخواستم برم کیکی🎂 رو که سفارش داده بودمو تحویل بگیرم که تاوقت برگشتنم کاوه دیگه میرفت سرکارش منم خونه رو واسه شب آماده میکردم ، @vpand141 وقتیکه از شیرینی سرا سفارشو تحویل گرفتم به سمت خونه راه افتادم وپشت در که رسیدم کلیدو توی قفل در چرخوندم و درو که باز کردم با ورودم به خونه ، لحظه ایو توی زندگیم تجربه کردم که باوجود اینکه ازاون روز مدتها گذشته بازم باورم نمیشه😔 ،که کاوه با دوستم توی خونه تنهابودن با دیدن من وکیکی که توی دستم بود کاملا شوکه شده بودن دروبستمو واقعا رفتم خونه مادرم😣 تو این مدت با کلی فکرکردن به زندگیم پی به اشتباه خودم بردم که من خیلی زودبه خوب بودن ظاهر زهرا که دوستم بود کردم .😞 زمانیکه توی دوران نامزدی بودیم یه روز که من و زهرا دانشگاه بودیم کاوه به من زنگ زد و گفت که بین تایم کلاسا میاد دنبالم که ناهارو باهم بیرون باشیم اگه میرفتم زهرا تنها می موند بهش اصرار کردمو ازش خواستم که همراهمون بیاد، اونم قبول کرد این بزرگترین حماقت غیرقابل جبران زندگی من بود😞 که زمینه ی آشنایی کاوه و زهرا شدم امیدوارم با بیان کردن این موضوع تجربه ای برای امثال خودم بوده باشه.. @tahzibe
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿. @tahzibe
بهت میگه: بگو بخند با با همکار همکلاسی کلاس داره شیطان را میگویم کارش دادنِ گناهه ، مراقب باش😊🌹 @tahzibe
🚩 عمل نکردن به نذر به جهت کرونا طبق نظر مقام معظم رهبری 👆 ♦️ احکام شرعی مورد نیاز @tahzibe
[ 🌻] خدایا امروز می‌خوام بهت بگم که خدایا شکرت😍 بخاطر همه چیز هایی که دادی و ندادی💜 @tahzibe
سلوک در مکتب روضه_10.mp3
9.07M
۱۰ بازگشت حُر، به آغوش حسین و صعودش به بالاترین مقامات ابدی، راهِ توبه را، با هر سابقه‌ی سیاهی، در مجالس روضه، بروی عزادار باز می‌کند! و اینگونه است که؛ از مجالس روضه، بعنوان مجالس احیای قلب، یاد می‌کنند. @tahzibe
..🤭❌.. هنوزم باورت نشده که غیبت یه بیماریه؟!⁉️ خوب راهکار اول همین جاست😉🙌🏾 باور کن که غیبت یه مرضِ🤕〽️ که هم به تو آسیب میرسونه🥴 هم به غیبت شونده🤭🗣 اینایی که میگم رو روزانه با خودت تکرار کن اگه غیبت کنم...😌☝️🏽 پوستم خراب میشه😬🕸 چون حین غیبت خیلی حرررص میخورم😤💥 گاهی دیگران حرفم رو تایید نمیکنن و من مجبورم بیشترررر براشون دلیل بیارم تا متقاعد بشن☹️🍁 وقتی حرفام به گوش غیبت شونده برسه حتما از دستم ناراحت میشه😰 و چه بسا منتظر فرصت بمونه تا تلافی کنه🤫💸 شخصیت من هم پیش بقیه خورد میشه😲🤏🏼 همه میفهمن که چقدر ضعیف النفسم🙊 از این به بعد هر وقت از من یاد کنن این صفتم یادشون میاد🤯 تازه خدا هم از دستم ناراحت میشه😔🎋 -چون از این زبونم استفاده درست نکردم✖️ -حق بندگی رو به جای نیاوردم✖️ -حق بنده هاشم رعایت نکردم✖️ -به جای رواج یه کار خوب این کارو تو جامعه ترویج دادم✖️ پس چطور انتظار داشته باشم زندگیم خوب باشه یا اگه این ور وضعم خوبه اون طرفم همین جور باشم؟🤔❔ -Do you understand?? ✌️🏾😉 پست های بعدی رو از دست ندین☺️🌱 ..🤭❌.. @tahzibe
🌱🌼 • یه بنده خدایی می گفت : خدایا مارو ببخش که توی انجام کار خوب یا جــار زدیم!!!! یا جــا زدیم ... :) ... ؛)❤️ @tahzibe
رفقا! چرا وقتی گاها دلا می‌گیره می‌ریم سراغ چیزها و کسایی که نباید.. چرا وقتی دل می‌گیره نمی‌ریم در خونه ی خداوند و بگیم خدایا حال و هوای دلمونو خودت درستش کن... خودت آرومش کن... اصلا حال و هواش رو خدایی کن من آروم شم! خدایی کن تا قرار بگیرم...
🔵 ♨️پاداش ترک گناه جنسی یک آهنگر♨️ 📚آهنگری که میتوانست آهن گداخته🔥 را با دستش بردارد بدون اینکه آسیبی به وی برسد،‼️ داستان خود را اینگونه تعریف میکند: 🀄️روزی در همین دکان نشسته بودم که ناگاه زنی بسیار زیبا که تا آن روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم، نزد من آمد و گفت: «برادر! چیزی داری که در راه خدا به من بدهی؟» من که شیفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشی با من به خانه‌‏ام بیایی و خواسته مرا اجابت کنی، هرچه بخواهی به تو خواهم داد.» 🀄️زن با ناراحتی گفت: «به خدا سوگند، من زنی نیستم که تن به این کارها بدهم.» گفتم: «پس برخیز و از پیش من برو.» زن برخاست و رفت تا اینکه از چشم ناپدید شد. پس از چندی دوباره نزد من آمد و گفت: «نیاز و تنگ‏دستی، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار کرد.» 🀄️من برخاستم و دکان را بستم و وی را به خانه بردم. چون به خانه رسیدیم، گفت: «ای مرد! من کودکانی خردسال دارم که آنها را گرسنه در خانه گذاشته‏‌ام و بدینجا آمده‌‏ام. اگر چیزی به من بدهی تا برای آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت کرده‏‌ای.» من از او پیمان گرفتم که بازگردد. سپس چند درهم به وی دادم. آن زن بیرون رفت و پس از ساعتی بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم. 🀄️زن گفت: «چرا چنین می‏کنی؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خدای مردم نمی‏ترسی؟» گفتم: «خداوند، آمرزنده و مهربان است.» این سخن را گفتم و به طرف او رفتم. دیدم که وی چون شاخه بیدی می‏لرزد و سیلاب اشک بر رخسارش روان است. 🀄️به او گفتم: «از چه وحشت داری و چرا این‏گونه می‏لرزی؟» زن گفت: «از ترس خدای عزوجل.» سپس ادامه داد: «ای مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداری و رهایم کنی، ضمانت می‏کنم که خداوند تو را در دنیا و آخرت به آتش نسوزاند.» من که وی را با آن حال دیدم و سخنانش را شنیدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: «ای زن! این اموال را بردار و به دنبال کار خود برو که من تو را به خاطر خداوند متعال رها کردم.» 🀄️زن برخاست و رفت. اندکی بعد به خواب رفتم و در خواب بانوی محترمی که تاجی از یاقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «ای مرد! خدا از جانب ما جزای خیرت دهد.» پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: «من مادر همان زنی هستم که نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتی. خدا در دنیا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.» پرسیدم: «آن زن از کدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذریه و نسل رسول خدا(ص).» من که این سخن را شنیدم، خدای تعالی را شکر کردم که مرا موفق داشت و از گناه حفظم کرد. ☑️و به من پاداشی داد که با دست خود آهن گداخته را از کوره آهنگری بیرون می‏‌آورم و روی سندان می‏گذارم و حرارت آهن به دستم اثر نمی‏کند. @tahzibe