eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه کرمان
718 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
7هزار ویدیو
725 فایل
جهت ارتباط با معاون تهذیب @Amomen313 جهت ارتباط در مورد فعالیتها و شبهات قرآنی @ghadirmohyi جهت ارتباط با ادمین محتوایی کانال @boreshha_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
معاونت تهذیب حوزه علمیه کرمان
#شهید_امروز #شهید_عیسی_حیدری
همشه بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. برش اول: بعد از ، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا الیه راجعون. برش دوم: می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود. می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم. برش سوم: جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد. با همان لبخند روی لبش. راویان: ابراهیم شمسی و مهدی محسنی ؛ خاطرات شهید عیسی حیدری. نویسنده: حسین فاطمی نیا؛ ناشر: بنیاد حفط آثار و نشر آثار دفاع مقدس کرمان. نوبت چاپ: اول-1388. صفحه 29، 42 و 56. .
برش اول: میر رضی فرمانده لشکر ۱۰ سید الشهدا بود و یدالله کلهر معاونش. هر دو اهل بودند و از کودکی با هم مأنوس. حالا در گرما گرم میر رضی شهید شده بود. کلهر دیگر در حال خودش نبود. در خط مقدم درون نفر بری نشسته بود و گریه می کرد. عبد الله به آرامی به او نزدیک شد. زیر گوشش چیزی گفت و سریع برگشت. ناگهان گل از گل کلهر شکفت و گریه هایش فراموشش شد. هیچ کس نمی دانست که میثمی در گوش کلهر چه گفته است؟ وقتی از خودش پرسیدند، گفت: شیخ به من همان جمله ای را گفت که رسول خدا (ص) در بیماری رحلتش به فاطمه زهرا (س) گفت. او گفته بود: گریه نکن! اولین کسی که به میر رضی ملحق می شود، تو هستی. همین طور هم شد. پس از مدتی کلهر که در عملیات فاو دستش را از دست داده بود، در این عملیات هم جانش را تقدیم اسلام نمود و به یار شهیدش پیوست. برش دوم: داشتیم می رفتیم مراسم شهید کلهر. چشم هایش پر از اشک بود. می گفت: هفته گذشته بعد از شهادت شهید میر رضی، دیدم شهید کلهر گوشه ای نشسته و بلند بلند گریه می کند، نمی دانم چرا به او گفتم، ناراحت نباش. تو اولین کس از میان ما هستی که به میر رضی خواهی رسید. می گفت دیگر خسته شده ام، از خودم بدم می آید از بس برای شهدا سخنرانی کرده ام. دیگر دلم می خواهد خداوند در همین عملیات مزدم را بدهند. فاصله بین شهادت عبد الله و مصطفی 12 روز بود. ، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۹۴. ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ ص ۱۸۶-۱۸۵.