┄┅═✾🍀🌼🍀✾═┅┄
#قرآن_زندگی
📌وقتی خدابخواهد اینچنین میشود...
«نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک...» (یوسف / ۳)
«ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو بازگو می کنیم...»
به سرنوشت یوسف علیه السلام نگاه کن...
خداوند متعال اورا از دامان مهر ومحبت خاص پدرش جدا کرد و به چاه انداخت
سپس اورا ازهمان چاه به قصر عزیز مصر فرستاد
و اما بعد
ازهمان قصر دوباره به جایی بدتر ازچاه رهسپار شد,او راهی زندان شد
واینبار او از زندان به مقام عزیز مصر رسید
تا به همه ی ثابت شود وقتی خداوند متعال بخواهد همه چیز ممکن است
تا بدانیم که راه رسیدن
از #عزت به #ذلت
و از #ذلت به #عزت به تار مویی بند است وهمه ی راههای رسیدن به عزت تنها در #دستان_خداست
تا به یادداشته باشیم که هرآنچه که ازبلا ومصیبت به ما میرسد وما آن را شر میدانیم شاید سبب رسیدن به بزرگترین نعمت وخیر زندگیمان باشد
😊خدایی که میشناسیم حکمتش همه را شگفت زده میکند فقط کمی صبر میخواهد و ایمان❤
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
4_5971996139249993408.mp3
3.17M
⚠️ویروسهای خطرناک #روحی و شیوه درمان آنها در قیامت
🎧: استاد حاج آقا زعفری زاده
زمان: ١٧ دقیقه
✅گوش دادن به این هفده دقیقه، سرنوشت اخروی شما را تغییر خواهد داد!!!
#سخنرانی
#تزکیه_نفس
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
✍ حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
💠 آثار ذکر یاحیّ یاقیوم
🔻 ذکر «یاحی یا قیوم» سلطنت مادی (اعم از اقتصادی و...) و اُخروی میآورد.
🔹 در روایات دارد این ذکر همان ذکری بود که با آن آصف بن برخیا تخت بلقیس را آورد
📕اعلام قرآن،ج۱، ص۱۱۳
🔸 «حی و قیوم» از لحاظ عددی مساوی با کن فیکون است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت
و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد
به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه میرسد "
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند
پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند.
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که
این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.
بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کار را از دست ندهیم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
namaze_khoob_3.mp3
14.1M
#چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
جلسه سوم
#واعظ علیرضا پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
👇👇👇👇
↶
✨ http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست♥️
📚داستان زن فقیر و حضرت داوود
📙عدالت خدا
زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟" داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟"
زن گفت: "من پیرزنی هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم."
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(ع) را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود(ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید." حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟"
عرض کردند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست. کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى.
حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه تر از دیگران است.
و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید.
📚سوره مؤمنون - آیه 78
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨