eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
930 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفتی در صحیفه سجادیه ی ناتوان در پی قدرتمندترین وکیل 🔹 و انْظُرْ إِلَيَّ وَ انْظُرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي ، فَإِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى نَفْسِي عَجَزْتُ عَنْهَا وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِيهِ مَصْلَحَتُهَا ، وَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى خَلْقِكَ تَجَهَّمُونِي ، وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِي إِلَى قَرَابَتِي حَرَمُونِي ، وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِيلًا نَکِداً ، وَ مَنُّوا عَلَيَّ طَويِلاً ، وَ ذَمُّوا کَثيِراً خدایا ! به من بنگر و در تمام كارهايم به من نظر کن كه اگر مرا به خود واگذارى، از انجام آن عاجزم و آنچه را مصلحت من در آن است، انجام ندهم و اگر مرا به آفريدگانت واگذارى، با من ترش‏رويى كنند و اگر مرا به خويشانم محتاج سازى، محرومم كنند و اگر عطا كنند، اندك و ناگوار عطا كرده ‏اند و بر من منّت بسيار نهند و نكوهش فراوان كنند. 📚صحیفه سجادیه ✍️ دعای22بند3 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5918225755749225860.mp3
14.43M
📻🎤 استاد رائفی‌پور با رادیو اربعین ▪️ دعا، اسلحه شیعیان ▪️ ابعاد سلام بر امام حسین علیه‌السلام 🗓 ۲۴ / شهریور ماه / ۱۴۰۰ 🎧 کیفیت 128kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
4_986311270699368621.mp3
8.25M
های موفقیت 👌 شاهین فرهنگ اول 💫💫💫💫💫 https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👰🏼نماز عروس👰🏼 این ﺩﺍﺳﺘﺎﻥرا بخوانید ﺩﺧﺘﺮﻣﺴﻠﻤﺎنی ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽﺍﺵ ﺭﺍﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﺵ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪ! ﺩﺭﻫﻤﯿﻦ ﻭﻗﺖ اذان ﻧﻤﺎﺯ مغرب ﺑﻪ ﮔﻮﺷﺶ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪﻭﺿﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺩﺧﺘﺮبه ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺩﺭﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﺿﻮ بگیرم ﻭﻧﻤﺎﺯ مغرب و عشایر ﺧﻮﺩ ﺭﺍ بخوانم ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪ،ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ!! ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ !! ﺑﺎ ﺁﺏ ﮐﻪ ﻭﺿﻮ میگیری ﺁﺭﺍﯾﺸﺖ ﺷﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ!! ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭ تو ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻣﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺣﺎﻻ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﺣﺎﻻ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽد با تو ﻗﻬﺮ میکنم !! ﺩﺧﺘﺮﮔﻔﺖ: ﻗﺴﻢ ﺑﻪ الله ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺭﺍﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﺍز اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﻡ !ﻣﺎﺩﺭﺟﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ....... نباید ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯﻣﺨﻠﻮﻕ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽﺧﺎﻟﻖ ( ﺍﻟﻠﻪ ) ﺭﺍ بکنیم ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ چه ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ؟؟ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﯽ ﺁﺭﺍﯾﺶ!!! ﺗﻮﺩﺭﻧﻈﺮﺷﺎﻥ ﻣﻘﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽﺷﻮﯼﻭ ﺁﻧﺎﻥ مسخره ﺍﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ... ﺩﺧﺘﺮﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭﺟﺎﻥ! شما نگران این هستید ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﻧﻈﺮ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ و حال آنکه در نظر خالق زشت معلوم شوم ؟ ﻣﺎﺩﺭﺟﺎﻥ ﺑﺎ این ﺑﯽ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ الله بی نصیب شوم ؟؟ ﻣﻦ نگران ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺘﻢ که ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﻗﻀﺎ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ نگاه ﺭﺣﻤﺖ الله ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ! ﺩﺧﺘﺮﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﺑﻪ ﻭﺿﻮ گرفتن ﻭﺑﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﺶ ﻫﻢ فکر نکرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺭﻓﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻭﺳﺖ!!! ﺑﻠﯽ ! بانوی ﻣﻮﻣﻨﻪ ﺩﺭﻭﻗﺖ ﺳﺠﺪﻩ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻧﻤﻮﺩ ... ﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻦ! ﺍﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻮﻣﻦ ﻣﻦ ! ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﻣﺮﮒ چه ﻭﻗﺖ ﺑﻪﺳﺮﺍﻏﺖ ﻣﯽ آﯾﺪ ؟؟ﮐﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ؟؟ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺐ ؟؟ﮐﺪﺍﻡ ﺳﺎﻋﺖ؟؟ﺩﺭﮐﺪﺍﻡ ﺣﺎﻟﺖ ؟؟ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟؟؟؟ ﻧﻪ! ﭘﺲ ﭼﺮﺍ بی نمازی و غفلت؟ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ آله و سلم ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ: ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﻭﻗﺖﺳﺠﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ ✴️ سبک زندگی ✳️ ☘️ تو را شکر بر بیماری ها ☘️ خداوندا ! ترا سپاس بر تندرستى تنم كه همواره از آن برخوردار هستم. و تو را سپاس بر بيمارى‏ اى كه در جسمم پديد آوردى. اى خداى من ! نمى ‏دانم كدام يك از اين دو حال، به سپاس‏گزارى براى تو سزاوارتر است؟ و كدامين يك از دو وقت، براى ستايش تو شايسته ‏تر مى ‏باشد؟ آيا وقت تندرستى كه در آن روزى‏ هاى پاكيزه‏ ات را بر من گوارا نمودى و مرا به وسيله آن براى درخواستِ خوشنودى و احسانت شادى بخشيدى و با آن بر طاعت خود توفيقم داده، توانايم گرداندى؟ وقت بيمارى كه مرا با آن نجات دادى و نعمت‏هايى را به من هديه نمودى تا خطاهايى را كه پشت مرا سنگين كرده سبك نمايد، و از بدى‏ هايى كه در آن فرورفته‏ ام پاكم سازد و براى فراگرفتن توبه آگاهى و براى از بين بردن گناه به وسيله نعمت پيشين يادآورى باشد؟ و در بين آن بيمارىْ نويسندگان اعمال، كردارهاى پاكيزه ‏اى را براى من نوشتند، كه نه دلى در آن انديشيده و نه زبانى به آن گويا گشته و نه اندامى آن را با مشقّت انجام داده. بلكه فضل و احسان توست كه بر من است. خداوندا ! بر محمّد و خاندانش درود فرست و آنچه برايم پسنديده ‏اى را محبوب من گردان و آنچه بر من وارد نموده ‏اى، برايم آسان كن و مرا از پليدى آنچه پيش فرستاده ‏ام، پاك نما. و از من زشتى آنچه پيش فرستاده ‏ام را بزداى و مرا از شيرينى تندرستى كامياب فرما و گوارايى سلامتى را به من بچشان و بيرون شدنم از بيمارى را به عفو و گذشتت، و بازگشت از به زمين افتادنم را به گذشت خود، و رهايى از گرفتاريم را به بخشايشت، و تندرستى‏ ام از اين سختى را به گشايشت قرار ده. 📚صحیفه سجادیه ✍️ دعای 15بند 6-1 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿حكايت شنيدني مرد خدايي كه يك شبه حافظ كل قران شد 📖 کربلایی کاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق اراک بدنیا آمد و در همان روستا هم زندگی می‌کرد. سواد خواندن و نوشتن نداشت که داستان حافظ قرآن شدن او در دوران جوانیش اتفاق افتاد. او در روستا مشغول کار کشاورزی بود، در آن سال یک روحانی جهت تبلیغ و بیان احکام حلال و حرام به روستا آمده بود و در منبر و سخنرانی خود از خمس و زکات، مسائلی را گفت و توضیح داد که کسانی که گندم و جو و... آنها به حد نصاب برسد و زکات و حق فقرا را ندهند، مالشان مخلوط به حرام می‌شود و اگر با عین پول آن گندم‌های زکات نداده، خانه یا لباس تهیه کنند، با آن لباس و در آن خانه نمازشان باطل است، مسلمان واقعی باید به احکام الهی و حلال و حرام توجه کند و اهمیت دهد و زکات مالش را بدهد. (کربلایی) کاظم چون می‌دانست، صاحب زمینی که در آن کار می‌کند، مقید به پرداخت زکات و حق فقرا نیست، به این فکر فرو رفت که پس مال او مخلوط به حرام و زندگی او با پول حرام مخلوط یا شبهه‌ناک است. این مسئله را با صاحب زمین، در میان گذاشت و از او خواست تا او زکات مالش را پرداخت کند ولی او زیر بار نرفت. از این رو کاظم تصمیم گرفت از آن روستا هجرت کرده و درجای دیگر مشغول کار شود که اجرت او حلال و پاک باشد. چند سالی خارج از آن روستا به فعالیت پرداخت تا این که از او خواستند به روستای خود برگردد. به روستا برگشت و زمینی با مقداری گندم در اختیارش گذاشتند تا خودش مستقل کشاورزی کند، او همان سال اول نصف آن گندم را به فقرا داد و نصف دیگر را در زمین کاشت و خدا به زراعت او برکت داد، به حدی که بیش از معمول برداشت کرد و از همان سال بنا گذاشت که نیمی از برداشت خود را به فقرا بدهد و (با اینکه مقدار زکات یک دهم و یا یک بیستم است) هر ساله نصف محصول خود را به فقرا و مستمندان می‌داد. یک سال هنگام برداشت محصول، پس از چند روز که خرمنش را کوبیده بود که مشغول باد دادن خرمن شد تا کاه آن جدا شود. نزدیک ظهر شد، باد متوقف و هوا گرم شد و نتوانست به کار خود ادامه دهد، مجبور شد به خانه برگردد. در راه یکی از فقرای روستا به او می‌رسد و می‌گوید: امسال از محصولت چیزی به ما ندادی و ما را فراموش کردی! کاظم به او می‌گوید: خیر! فراموش نکردم ولی هنوز نتوانستم محصولم را جمع کنم. او خوشحال می‌شود و به طرف ده می‌رود اما کاظم دلش آرام نمی‌گیرد و به مزرعه برگشته، مقداری گندم با زحمت زیاد جمع آوری می‌کند تا برای آن فقیر ببرد. قدری علوفه برای گوسفندانش می‌چیند و گندم‌ها و علف‌ها را بر دوش می‌گذارد و روانه دهکده می‌شود. به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن که محل دفن چند امامزاده است، می‌رسد. برای استراحت روی سکویی کنار درِ باغ امامزاده می‌نشیند و گندم و علوفه را گوشه‌ای می‌گذارد و به فکر فرو می‌رود. چند لحظه بعد دو جوان بسیار زیبا و جذاب را می‌بیند که به طرف او می‌آیند و وقتی به او می‌رسند، می‌گویند: کاظم! بیا برویم در این امامزاده فاتحه‌ای بخوانیم! کاظم می‌گوید: می‌خواهم به منزل بروم و این علوفه را به منزل برسانم. آنها می‌گویند: خیلی خوب، حالا بیا تا با هم فاتحه‌ای بخوانیم. آنها از جلو و کاظم دنبال آنها به سوی امامزاده روانه می‌شوند، ابتدا به امامزاده نزدیک‌تر می‌شوند و فاتحه‌ای می‌خوانند و آنگاه به امامزاده بعدی می‌روند و داخل می‌شوند. آن دو نفر مشغول خواندن ذکرهایی می‌شوند که کاظم نمی‌فهمد، ناگهان کاظم متوجه می‌شود که در اطراف سقف امامزاده کلمات روشنی نوشته شده است و یکی از آن دو به او می‌گوید: چرا چیزی نمی‌خوانی؟ او جواب می‌دهد: من سواد ندارم، آن جوان می‌گوید: باید بخوانی، آنگاه دست به سینه کاظم می‌گذارد و فشار می‌دهد و می‌گوید: حالا بخوان. کاظم می‌گوید: چه بخوانم؟ آن آقا آیه‌ای را می‌خواند و می‌گوید: اینطور بخوان! کاظم آیه را می‌خواند تا تمام می‌شود . بعد برمی‌گردد که به آن آقا حرفی بزند یا چیزی بپرسد که می‌بیند کسی همراهش نیست و خودش تنها در حرم ایستاده و ناگهان دچار حال خاصی می‌شود و بی‌هوش روی زمین می‌افتد. هنگامی که به هوش می‌آید، احساس خستگی شدید می‌کند و به این فکر فرو می‌رود، که اینجا کجاست و او در این جا چه می‌کند؟ آنگاه از امامزاده بیرون می‌آید و بار علوفه و گندم را برمی‌دارد و روانه دهکده می‌شود ولی در میان راه متوجه می‌شود که چیزهایی را می‌خواند و سپس داستان آن دو جوان را به خاطر می‌آورد و خود را حافظ تمام قرآن می‌یابد. *مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع بزرگ روزگار خود بود و نماز باران او مشهور است، از کربلایی کاظم آزمون مفصلی گرفت و در نهایت از وی خواست تا سوره بقره را از آخر به اول به طور معکوس بخواند. و او براحتي خواند. ‌🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا