eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
942 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
یک تحویلدار بانک تعریف میکرد: روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه. ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ! ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟! ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ! رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... . ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ. ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ... ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ! ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ... ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ! چقدر راحت میشه دنیا رو به جای بهتری برای دیگران تبدیل کرد. 🍃 🌺🍃 @takhooda
🌺🍃🌺🍃 در روزگاران قدیم مردی از دست روزگار سخت می نالید پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت : خیلی شور و غیر قابل تحمل است. استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟ مرد گفت : خوب است و می توان تحمل کرد استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است. شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه ان را تعین می کند . پس وقتی در رنج هستی 👌بهترین کار بالا بردن 👇👇 ✅ و ✅ خود از مسائل است. 🍃 🌺🍃 @takhooda
👌👇🏻 از عزرائیل پرسیدند: تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. "خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.. "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.. "ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود! 🍃 🌺🍃 @takhooda
👌👇🏻 از عزرائیل پرسیدند: تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. "خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.. "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.. "ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود! 🍃 🌺🍃 @takhooda
🍃🌺🍃 ﺑﺮﺍﯼ تیز کردن ﺧﻮﺩ ﻭﻗﺖ ﺻﺮﻑ ﮐﻨﯿﺪ❗️ ﻣﺮﺩﯼ ﻗﻮﯼ ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑﺮﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﻮﺏ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ۱۸ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ، ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﮐﺎﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ۱۵ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ۱۰ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺵ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺶ ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺭﻓﺖ، ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻼﺵ میﮐﻨﻢ، ﺩﺭﺧﺖ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ! ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﯽ ﺗﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ! ﺭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎی ﻇﺮﻳﻒ ﺍﺳﺖ، انتخاب ها و اندیشه و ابزارهای شما ﺑﺎﻳﺪ "تیز" شوند. 🍃 🌺🍃 @takhooda
. 🌺🍃فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید آنها هرروز باهم جروبحث میکردند روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد  داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و توصیه کرد دراین مدت تامیتوانی به همسرت مهربانی کن تاپس از مردن او کسی به تو شک نکند فرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کرد هفته ها گذشت مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند داروساز لبخندی زد و گفت آنجه به تو دادم سم نبود سم در ذهن خود تو بود و حالا با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است 💞 موثرترین معجونیست که به صورت تضمینی نفرت و خشم را نابود میکند... 🍃 🌺🍃 @takhooda
🌺🍃🌺 روزی مار به زنبور گفت: انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند نه به خاطر نیش زدنم. اما زنبور قبول نکرد! مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت: آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن. مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"و شروع به تخلیه زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت. این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد! چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت، و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت... برخی از اتفاقات دنیا هم همین است، فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند، ما رویاهایمان را زندگی نمی‌کنیم، ما در ترس‌هایمان زندگی می‌کنیم. 🍃 🌺🍃 @takhooda
خیلی زیباست 👇👇 🌺🌿شبی یک کشتی بخار در حالی که دریا را می‌پیمود گرفتار طوفان شد. کشتی چنان تکان می‌خورد که همه مسافران بیدار شدند. آنان وحشتزده از طوفان، تسلط بر خود را از دست داده بودند. برخی از آنان فریاد می‌کشیدند و عده‌ای دعا می‌کردند. دختر هشت ساله ناخدای کشتی نیز آنجا بود.سر وصدای بقیه او را ازخواب بیدار کرده بود. از مادرش پرسید:«مادر چی شده؟» مادر گفت که طوفانی غیر منتظره کشتی را گرفتار کرده است کودک ترسیده پرسید: «آیا پدر پشت سکان است؟» مادرش پاسخ داد:‌ «بله پدر پشت سکان است.» دختر کوچک با شنیدن این پاسخ، دوباره به رختخوابش بازگشت و در عرض چند دقیقه به خواب فرو رفت. باد همچنان می‌وزید و امواج خروشان پیش می‌آمدند، کشتی هنوز تکان می‌خورد، اما دخترک دیگر نمی‌ترسید، چرا که پدرش پشت سکان بود😍 ❤️🌿خداوند همیشه پشت سکان است و حتی اگر طوفانها برخیزد و رعد غرش کند، «او» زندگی ما را هدایت می‌کند، ما نباید بترسیم و یا نگران شویم اگر فقط به «او» اعتماد کنیم، «او» امواج را فرو خواهد نشاند و آرامش را به قلبهای ما خواهد بخشید. همچنان که در راه زندگی پیش می‌رویم با انواع گوناگون هوای طوفانی، آرام، سخت،‌ ملایم مواجه می‌شویم. زمانی می‌رسد که می‌بایست با مشکلات، خطر، رسوایی، اهانت، بیماری و مرگ روبه رو شویم، لحظاتی که ترس بر ما چیر ه می‌شود، اما نباید فراموش کنیم که چنین تجربه‌هایی بدون هدف برای ما اتفاق نمی‌افتد. یکی از درسهای بزرگی که چنین رویدادهایی به ما می‌دهد، روی کردن به خداوند، و متکی بودن به «او» در هر شرایطی است « خداوندا! تو سکاندار زندگی من هستی و من نباید بترسم، « تو » ‌ از من مراقبت می‌کنی » 🍃 🌺🍃 @takhooda
🍃🦋🍃🦋🍃 🦋 ⚜مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود.😢 ✴️ با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود.😞 💟او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. 🌺🍃روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: 💕" ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ "💕 💯او پاسخ داد: "بله"  خدمتکار پرسید: .... 💕"آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را همچنان اداره می کند؟"💕 💯ارباب دوباره پاسخ داد: "بله" خدمتکار گفت: 💕"پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید او آن را ادره کند ... "💕 💕🌿💕 💟به او اعتماد کن 💟 🌊وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند 💟به او اعتماد کن 💟 🌺🍃وقتی که نیرویت کم است🌺🍃 💟به او اعتماد کن 💟 👌 زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی ✳️اعتمادت بزرگترین سرمایه تو می شود ...✳️ 🍃 🌺🍃 @takhooda 🦋
🌺🍃ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد . پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ . ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم ... ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم 🍃 🌺🍃 @takhooda 🦋
🌻🌿🌻🌿 🌸🌿روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تخته‌سیاه کرد: 9*1=7 9*2=18 9*3=27 9*4=36 9*5=45 9*6=54 وقتی کارش تمام شد به دانش‌آموزان نگاه کرد، آن‌ها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا می‌خندید، یکی از دانش‌آموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است. ✔️معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همین‌گونه رفتار خواهد کرد. همان‌طور که می‌بینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آن‌ها هیچ اهمیتی ندادید! همه‌ی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیت‌ها و کارهای خوب‌تان از شما قدردانی نمی‌کند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. 🌿پس قوی‌تر از قضاوت‌هایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!" 🍃 🌺🍃 @takhooda 🕊
✔️داستان بسیار تامل برانگیز در کتاب فیه ما فیه مولانا : ❤️🍃جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد. دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود می آوردكه تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید. 💘شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!» ❣معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای.» جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.» لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟» ❣معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!» جوان عاشق می‌گوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.» لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!» ❣معشوقه جواب می‌دهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی!» جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد. ❣معشوقه‌اش می‌گوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!» جوان عاشق با لبخندی می‌گوید: «دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام، این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود.» ❣معشوقه‌اش می‌گوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی، عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی.» 🖤جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود. 🌺🍃🌺 💗🍃مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد؛ و می‌گوید: 🎯 تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. 😍 اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. 😵اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. 😤دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. 😧دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. 💯اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. 🎯 نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید. 🍃 🦋🍃 @takhooda