بله دیگه... @Takhteh_siah

#کتب_درسی #انتقاد_معلمی تقریبا مطمئنم که اون بیشعوری که این صفحه رو برای کلاس هفتمی‌ها طراحی کرده، خودش یک سال هم با هفتمی‌ها کلاس نداشته، احتمال قوی از ۱۳ سالگی خودش هم فراموش کرده، یه احتمال خیلی خیلی ضعیف هم میدم که طرف تو تیزهوشان یا مثلا غیر انتفاعی‌های فوق لاکچری تهرون هفتم درس داده... بابا هفتمی‌ها اصلا معنی قواعد و اصول رو نمیدونن چه برسه به فهم اونا و تشخیصش در فرآیند تفکر... خیلی پرت بوده طرف، خیلی... حیف از کاغذ، حیف از عمر دانش‌آموزان، حیف از اعصاب معلم بیچاره که پدرش درمیاد تا بخواد اینا رو بفهمونه به هفتمی‌های اکثرا نفهم و گیر کرده در برزخ کودکی و نوجوانی... نوشته‌های یک طلبه معلم رو در این کانال دنبال کنید...🔻 @Takhteh_siah

✅: طولانیه ولی خواندن داره... دیدار خانواده دهه شصتی دارای ۱۴ فرزند با رهبری...👏👏👌👌مال امساله... ✨فرزند‌چهاردهم و نفسی که نزدیک بود بند بیاید..✨ 🔸بخش اول: سابقه دیدار! در سال ۱۳۹۵ این توفیق حاصل شد که همراه خانواده خدمت حضرت آقا برسیم. فضای دیدار، سالن کوچکی بود که حضرت آقا طبق رسم همیشگی بعد از اقامه نماز عصر با تک تک نمازگزاران احوال‌پرسی می‌کردند. بالاخره نوبت ما که شد ایشان نکات مهمی را فرمودند، از جمله اینکه: آن‌هایی که یک فرزند دارند با یک شمشیر در حال جهادند، خانواده‌هایی که دو فرزند دارند با دو شمشیر و شما که ۹ فرزند دارید با ۹ شمشیر (فرزند دهم ما در راه بود)! بعد از این دیدار شایعات مختلفی مطرح شد، برخی می‌گفتند که حضرت آقا به فلانی اعتراض کردند که من نگفتم این همه بچه!! بعضی ادعا کرده بودند که آقا در این دیدار فرموده‌اند تا شش فرزند کافیه و... 🔹بخش دوم: یک دیدار استثنایی و خاص! حدود دو ماه پیش با تعدادی از فعالین جمعیتی، خدمت حاج آقا مجتبی خامنه‌ای (فرزند حضرت آقا) رسیدیم و گزارشی از فعالیت فعالین جمعیتی دادیم. ایشان از تعداد فرزندانم پرسیدند، که عرض کردم چهاردهمین فرزند در آستانه تولد است و درخواست کردم نام نوزاد را حضرت آقا بگذارند. آقامجتبی گفتند، وقتی نوزاد به دنیا آمد دیدار خاصی برای شما فراهم خواهد شد، حقیقتاً آن لحظه منظور ایشان را متوجه نشدم! چند روز بعد، حضرت آقا اسم فرزند چهاردهم را "سمانه" گذاشتند و در تاریخ ۱۳ آبان در تماسی از طرف دفتر حضرت آقا اعلام شد که نماز ظهر فردا را بیت رهبری باشید! (البته ۱۰ روز قبل از آن هم تماس گرفته شده بود که شما و چند خانواده پرجمعیت دیگر مهمان حضرت آقا خواهید بود) 🔸بخش سوم: وقتی نفس همه بند آمده بود. صبح زود روز ۱۴ آبان به همراه خانواده با اشتیاقی وصف ناپذیر از قم به تهران رفتیم و ساعت ۱۱ وارد بیت رهبری شدیم. چون قبلاً سابقه چنین دیداری را داشتیم، فکر می‌کردیم که قرار است در نماز جماعت شرکت کرده و طبق معمول بعد از نماز حضرت آقا را زیارت کنیم. اتفاقاً سالن کوچک پر از جمعیت بود (حدود ۵۰ نفر) اعم از نیروهای نظامی و مسئولین ارشد! نماز عصر که تمام شد همه شرکت کنندگان ایستادند تا تک تک حضرت آقا را زیارت کرده و احیاناً در ظرف چند ثانیه گفتگویی داشته باشند. ما هم مثل همه منتظر بودیم تا نوبتمان شود و شاید حضرت آقا در گوش فرزندمان اذان و اقامه قرائت فرمایند.. ناگهان فردی صدا زد: «#خانواده_آقای_وافی!!» دستم را بالا بردم، گفت شما و فرزندان بیایید اتاق کنار سالن! واقعاً، آن لحظه نمی‌دانستیم که قرار است چه اتفاقی بیافتد!! با خانواده وارد اتاق شدیم. ابتدای ورود حاج آقا مجتبی نکاتی را بیان فرمودند. چند مبل در اتاق بود که با هدایت محافظان، دختران و پسران در جای مخصوص نشستند و من و خانم هم روی مبل دیگر نشستیم.. به من اعلام کردند که به اندازه نشستن یک نفر کنار خودتان را خالی بگذارید، وقتی علت را پرسیدم، گفتند حضرت آقا قرار است اینجا بنشینند! نمی‌دانم چرا ولی نزدیک بود قالب تهی کنم!! غیر از ما و چند محافظ، هیچکس در اتاق نبود. دو دوربین برای ضبط دیدار مستقر کردند و جلوی هر مبلی یک میکروفن برای ضبط صدا! حدود نیم ساعت این لحظات برای تک تک ما بسیار سخت گذشت، چون نمی‌دانستیم قرار است چه اتفاقی بیافتد!! 🔹بخش چهارم: لحظه دیدار با نائب حضرت ولی‌عصر علیه السلام بالاخره درب اتاق باز شد، حضرت آقا وارد شدند و در ابتدای ورود با صدای پدرانه‌ای فرمودند: آقای وافی! شما هستید!! واقعاً نمی‌توانم این لحظه را توصیف کنم. تمام توان خود را گذاشتم روی اینکه نزنم زیر گریه! چون در دیدار قبلی به علت گریه شدید خانواده از شوق دیدار، نتوانستیم حرف‌هایمان را به آقا بگوییم.. برای اینکه سنگینی فضای دیدار شکسته شود به شوخی به آقا عرض کردم که سال ۹۵ ما ۱۰ فرزند داشتیم که خدمتتان رسیدیم و می‌خواستیم به آن ۱۰ فرزند اکتفا کنیم، ولی شما چنان تشویق کردید که چهار فرزند دیگر هم آوردیم. با گفتن این جمله یخ همسرم که در شوک به سر می‌برد باز شد و به آقا عرض کرد: آقاجان، اسم بچه را شما گذاشته‌اید و اگر ممکن است اذان و اقامه را هم در گوشش بگویید. من بچه را گرفتم تا آقا اذان بگویند، آقا فرمودند در آغوش من بگذار! عرض کردم که  اذیت می‌شوید (چون حدود نیم ساعت ایشان روی پا، در سالن کناری مشغول گفتگو با شرکت کنندگان در نماز بودند) فرمودند: نه، اذیت نمی‌شوم و نوزاد را در آغوش گرفتند و به صورت شمرده شمرده اذان و اقامه را قرائت فرمودند. 🔻🔻عضو شوید🔻🔻 ♨️بزرگترین‌کانال‌خبری‌تحلیلی‌طلاب بقیه‌ش🔻🔻 نوشته‌های یک طلبه معلم را اینجا دنبال کنید...🔻 @Takhteh_siah

🔸بخش پنجم: و اما فرمایشات ایشان: اذان و اقامه که تمام شد به آقا عرض کردم برخی از افراد جامعه به خاطر داشتن ۱۴ فرزند، ما را افراطی می‌دانند!! حالت لحن آقا عوض شد و فرمودند کاری به حرف مردم نداشته باشید، کار شما درست است، شما کارخودتان را انجام دهید! عرض کردم بعد از دیدار سال ۹۵ شایعه شد که شما به ما فرموده‌اید که این تعداد فرزند زیاد است! ایشان فرمودند: من که باشم که بخواهم این حرف را بزنم!؟ بعد فرمودند: در روایات متعددی داریم که یکی از نشانه‌های همسر خوب و مومن این است که #ولود (دارای فرزندان زیاد) باشد که الحمدالله همسر شما این ویژگی را به نحو احسن دارد. از اینجا به بعد توجه خاص حضرت آقا متوجه خانم بنده شد و ایشان‌ جملاتی همچون شما در حال جهاد هستید، شما نمونه هستید یا اینکه آفرین به شما،نسبت به همسرم به کار بردند که کاملا مشهود بود حقیر و فرزندانم (در این دیدار) در حاشیه قرار گرفتیم و متن اصلی و مهمان ویژه ،خانم بنده است!! بنده محضر آقا عرض کردم در دو سال گذشته برای ترویج فرهنگ فرزندآوری با سفر به ۲۸ استان با تعداد زیادی از فعالان جمعیتی آشنا شدم که در زمینه : 🔸حیات جنین(مقابله با اسقاط) 🔹 درمان ناباروری 🔸 فرهنگ‌سازی فرزندآوری، طبق امر شما مشغول فعالیت هستند، همه آنها خواستار دیدار با شمایند، ایشان فرمودند سلام من را به آنها برسانید.. عرض کردم: آقا جان ما چند میلیون خانم متاهل در سن باروری داریم که اگر هر کدام یک فرزند بیاورند عمده مشکلات جمعیتی حل خواهد شد. بعد از آن اشاره کردم به چند آمار که ایشان فرمودند اطلاع دارم. عرض کردم آقاجان، فعالین جمعیتی نمی‌گذارند حرف شما روی زمین بماند و با امیدواری مسیر را ادامه خواهند داد (چون آمار جمعیتی بسیار ناامید کننده است) به آقا عرض کردم ۵ تا از فرزندانم طلبه هستند و شش نوه هم دارم که خودم و فرزندانم فدای شما! تا آمدم تک تک فرزندان را محضر آقا معرفی کنم، مهلت ندادند و خودشان شروع کردند به احوال‌پرسی با بچه‌ها، اینکه چه درسی می‌خوانند و به چه فعالیتی مشغول هستند. قبل از دیدار چند نفر از فعالین به صورت خاص سفارش کرده بودند که سلامشان را به آقا برسانم که به قولم عمل کردم. مجدداً عرض کردم آقاجان فعالین جمعیتی مشتاق دیدار شما هستند که ایشان فرمودند هماهنگ کنید و برای بار دوم با این جمله بحث را ادامه دادند که سلام من را به آنها برسانید. دختر دومم از فرصت استفاده کرد و به آقا گفت اسم فرزندی که در راه است را شما بگذارید که ایشان با محبت خاصی فرمودند حتماً این کار را می‌کنم. در این بین داماد بنده نکات مهمی را خدمت آقا گفتند و معظم له با حوصله گوش کردند و فرمودند خوب درس بخوانید و تا میتوانید به مردم خدمت کنید و چند مطلب دیگر.. نوبت به پسرم مهدی رسید و او هم سوالاتی از آقا پرسید، بعد از مهدی ابوالفضل و همین‌طور فرزندان دیگر نکاتی را به حضرت آقا عرض کردند. حضرت آقا به #قاسم (فرزند دوازدهم) نگاه کردند و اسمش را پرسیدند، عرض کردم که  بعد از شهادت حاج قاسم دنیا آمده است و اسمش را قاسم گذاشته‌ایم و البته خودش می‌گوید من حاج قاسم هستم! خانمم خطاب به آقا گفت: آقاجان برای عاقبت به خیری و شهادت خودم و فرزندانم دعا فرمایید؛ که ایشان با لحنی سراسر محبت‌آمیز فرمودند ان‌شالله خداوند به نسل شما برکت بدهد! این دیدار حدود ۲۰ دقیقه طول کشید و لحظه خداحافظی رسید، واقعاً برای ما جدا شدن از حضرت آقا سخت بود! و لذا حتی زمانی که حضرت آقا حرکت کردند به سمت درب خروجی اتاق، پشت سر ایشان مرتباً به بیان‌های مختلف ابراز علاقه می‌کردیم، آقا فرمودند به همه این عزیزان انگشتر بدهید و البته به خانم بنده به صورت ویژه! اینجا بود که مجدداً درخواست دیدار فعالین جمعیتی را با ایشان مطرح کردم که ایشان نیز فرمودند سلام تک تک آنها را برسانید. یکی از نکات مهم این دیدار ،مشحون بودن ملاقات با ابراز محبت شدید حضرت آقا به فرزندان و همسر بنده و بالعکس بود!! حسن ختام هم، عکس دسته جمعی و ناهار مهمان حضرت آقا.. محمدمسلم وافی ۱۴ آبان ۱۴۰۲ 🔻🔻عضو شوید🔻🔻 ♨️بزرگترین‌کانال‌خبری‌تحلیلی‌طلاب نوشته‌های یک طلبه معلم را اینجا دنبال کنید...🔻 @Takhteh_siah

خداییش خداییش بنظرم یک دهم زحمتی که مادر برا بچه می‌کشه رو بابا نمی‌کشه... بیخود نیس گفتن: اعظم‌ الناس حقا علی المرء امّه... از وقتی بابا شدم‌ و زحمت‌های همسرم برا بچه‌هام رو می‌بینم، ارادتم به مادرم بیشتر شده... انصافا خیلی زحمت کشیدن ... خدا به حق ام الائمه سلام الله علیها به خانواده‌هایی که بچه دار نمیشن بزودی فرزند سالم و صالح و خوش روزی و خوش عاقبت روزی کنه.... @Takhteh_siah

اول ماه جمادی الاوله... صدقه یادت نره...

۵۸۹۴.۶۳۷۰.۰۰۲۵.۱۰۸۹

بزنید رو اعداد کپی میشه... بنام جمعیت مردمی اخلاص... #سرپناه خیریه تخصصی مسکن نیازمندان... اینجا صدقات ماندگارتره... گزارشات مالی و عملیاتی در کانال🔻🔻 @sarpanah110

📽 معلم فداکار یزدی درود بر شرف چنین معلمانی👌🥺 📆 ۱۴۰۲ #اجتماعی #همکار #الگو ✅️ اخبار خوب را اینجا بخوانید👇 @khoub_ir پ.ن: خداییش دمش گرم...خیلی سخته... البته انصافا کلاس خلوت خیلی نعمته... مروج خوبی‌ها باشیم... یک طلبه معلم را در ایتا دنبال کنید... @Takhteh_siah

#پیشنهاد_طلایی🥇 #روزه ☘🌹با سلام فردا اولین پنجشنبه‌ی ماه جمادی الاوله، و #روزه گرفتن در اولین پنجشنبه‌ی هر ماه قمری مستحب...👌 🔸میخواستم بگم: تو این روزهای #کوتاه و #خنک حیف نگیریم...علی الخصوص اگه روزه قضا داریم... خدا توفیق بده بحق محمد و آل محمد صلی الله علیهم اجمعین... 🔚برا بقیه هم بفرستیم...شاید اونا گرفتن و ما تو ثوابش شریک شدیم... @Takhteh_siah یواشکی بگم : مجردا روزه‌ براشون خوبه...

مهدی زین الدینه...شهید مهدی زین الدین... فرمانده لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب بوده... نابغه بوده ... رتبه ۴ کنکور تجربی...عازم فرانسه بود، برا ادامه تحصیل، فهمید بار اسلام تو ایران رو زمینه، نرفت، موند...رفت پیش خدا...خوشبحالش... سالگردشه...فاتحه...صلوات... جالبشه این که: اصالتا لبنانیه...از نسل شهید ثانی ( از علمای معروف جبل عامل لبنان،صاحب شرح لمعه) @Takhteh_siah

یه دقیقه حسین❤️❤️ از کی برا امام حسین گریه نکردی؟؟؟... ۷۰ روز از اربعین گذشت... سوره واقعه هم یادمون نره... صدقه هم که :

۵۸۹۴.۶۳۷۰.۰۰۲۵.۱۰۸۹

سرپناه...اموات منتظرن... @Takhteh_siah @sarpanah110

#چرا_تشیع #چرا_شیعه_هستم #زنگ_دینی 🔹جریان شیعه شدن وکیل ویژه دولت مصر با تلنگر دعای عرفه... #آیت‌الله_شیخ‌جوادمروی یک طلبه معلم... @Takhteh_siah

#سفرنامه #شهر_بهار سید محمد مصطفوی از شهدای مدافع حرم استان همدان... معروفه که گره ازدواج وا می‌کنه... پ.ن:بهار یه شهر کوچیک نزدیک (چسبیده) به همدانه...سیب‌زمینیش معروفه @Takhteh_siah

#سفرنامه #شهر_بهار #علما جاتون خالی رفتیم زیارت مرقد آیت الله شیخ محمد بهاری...از شاگردان برجسته عارف نامی مولا حسینقلی همدانی... @Takhteh_siah

توصیه میکنم خاطرات شهید مصطفوی و آیت بهاری رو در حد یه سرچ کوچیک تو اینترنت بررسی کنید...

#سفرنامه #همدان #دانشگاه_فرهنگیان یه فیلم هم از سلف حوزه علمیه گذاشتم... از بالا تو کانال سرچ کن : ((شیله)) میبینیش... @Takhteh_siah

#سفرنامه #همدان #دانشگاه_فرهنگیان #شهدا #انقلاب تو حیاط دانشگاه عکس و بخشی از وصیتنامه برخی از شهدای معلم رو زدن... استدلال این شهید برا حقانیت انقلاب رو ببین و با شعارها و شرایط پارسال تطبیق بده... دقت کردی از اون موقع‌ها این بحثها بوده... @Takhteh_siah

#سفرنامه #همدان #دانشگاه_فرهنگیان #التماس_دعا همه‌شون مجردن.دانشجو معلمن.التماس دعا دارن. ساکن استان همدان.( بجز دومی (استان مرکزی یا قم)و چهارمی (استان اردبیل) از سمت راست). خلاصه مورد خوب بود معرفی کنید. پ.ن: بچه‌های مذهبی و خوش اخلاق و باحالیَن... @Takhteh_siah

عجیب... دوشنبه‌های هر هفته #امام‌جمعه جوان و محبوب همدان و نماینده ولی فقیه در استان (حاج‌آقا شعبانی ) میاد دانشگاه فرهنگیان درس اخلاق... بچه‌ها میگن: استقبال دانشجوها خوبه و حرف‌های حاجاقا هم... احسنت به این فهم درست از اهمیت دانشگاه استراتژیک فرهنگیان ... بعضی از ائمه جمعه بجای این حضور میدانی در دل دانشگاه‌ها، شدن قیچی بدست افتتاحیه و زینت المجالس تودیع و معارفه... @Takhteh_siah #سفرنامه #همدان #دانشگاه_فرهنگیان

#سفرنامه #همدان داریم با دانشجو معلما میریم تجمع ضد اسرائیل سر را رسیدیم به این کلیسا... @Takhteh_siah

#سفرنامه #همدان میدان تاریخی همدان... واقعا هم تاریخی حفظ شده... @Takhteh_siah

#زینب همان شکوه که ناموس غیرت است....

#سفرنامه #همدان #مدرسه_تحولی یکی از برنامه‌هام تو سفرهام دیدن مدارس تحولی اون منطقه‌س‌. تو این سفر رفتم این مدرسه رو دیدم. مدارس امین ( نوع یک ) مدیرش طلبه‌س. واقعا جالب بود... از ماشین اسقاطی تا آموزش عملی کشاورزی سَبُک و نگهداری مرغ و خروس و... ماهی یبار دوشنبه‌ها اردوی شب در مدرسه. هر هفته دوشنبه‌ها ناهار در مدرسه. تقریبا همه‌ی بچه‌ها مسئولیت دارن. خلوت هم هست. فقط ۶۳ تا دانش‌آموز هفتمی.البته خوب سال اوله و کم‌کم زیاد میشن. فیلمش رو ببین جالبه... #یک_طلبه_معلم رو دنبال کنید..‌ @Takhteh_siah

خوابگاه ...

کشاورزی سبک

امروز با بچه‌ها رفتیم پینت بال...