فرستادهای به تاخت از شام تا مدینه میآید.
به تاریکی شب بر اسب و هنگام آفتاب، خزیده زیر سایهای. منزل به منزل، مرکب رها میکند و مادیانی تازه نفس و باز به تاخت تا مدینه… فرستاده شام را نه کسی میبیند و نه میشناسد. تنها دو کس با او دیدار میکنند… معاویه در شام و…
در میگشایم و فرستاده هم نقاب از چهره:
– مرا با جعده بنت اشعث کاری هست.
سر میگردانم و تا انتهای کوچه را میپایم. تنهاست.
– جعده… منم.
سر میگرداند و تا انتهای کوچه را میپاید. رهگذری نیست.
فرستاده؛ بی هیچ کلامی دست در همیان میبرد و رقعهای پیچیده میدهدم. و دوباره نقاب بر چهره میزند و بر اسب…
پرآشوب، جایی در پستوی خانه میشوم به خواندن مکتوب:
– از امیر مۆمنین و خلیفه مسلمین، معاویه بن ابیسفیان به دخترم و نور چشمم، جعده بنت اشعث؛ او که به زودی جامه همسری پسرم، یزید میپوشد.
هزار شکر و سپاس خدا را که چشمان بیسویم، آفتاب زیبایی و حُسن تو را، از پس فرسنگها دید و شناخت؛ و دانستم که تو شایسته سروری در قصر شامی و نه کنیزی، در خرابهای میان مدینه.
تو هم شکر و سپاس خدا را بگو که بعد از سالها، حق بزرگی خاندانت باز پس داده میشود و دِین این امت به اشعث هم.
تا قصر شام و سلطنت بر عرب، تنها یک گام داری و آن هم ظرف زهری است به همراه این مکتوب.
او که در خانهاش همسری، پیوسته به کار توطئه علیه حکومت ماست و مدام در اندیشه این تخت و مقام. و آن یک گام تو، خوراندن این زهر به اوست که خلافت ما بیدغدغه باشد و البته تو هم، در پیاش، عازم شام شوی و به همسری یزید درآیی، با کابینی برابر قریهای از شامات و تمام باغهایش.
خبر درگذشت او که به من رسد، بیدرنگ صد هزار درهم هبهات میکنم به شادباش آمدنت.
مروان بن حکم، امین ماست در مدینه؛ انجام کار را به او خبر برسان.
والسلام.
زانوهایم سست میشود و خم و بیاختیار بر زمینم…
سروری در قصر شام و همسری یزید… چقدر دستنیافتنی مینماید…
تا همیشه که نمیتوان تاوان یک اشتباه داد…
بعد از آن که پدرم برابر علی شمشیر زد و به قتلش همت گمارد و ناکام ماند، گفتم شاید اکنون قدرت از آن خاندان علی است و به همسری حسن درآمدم…
اما او قدرت نمیخواست و تمام این ده سال مدینه، پی عبادت بود و تعلیم و تفسیر و… تاوان آن اشتباه، همین ده سال زندگی…
بیش از این روا نیست چنین بمانم… بلاهت است بختِ آمده را راندن… سروری در شام از آن من است…»
#حاء_سین_نون
#امام_حسن_مجتبی
پ.ن:
دشمنِ امام که اهل وفا💔 نیست!!
نه جعده به همسری یزید رسید، نه ابنِ سعد به حکومت ری!
امامت را به #هیچِ دشمنش نفروشی...🥀
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼