eitaa logo
تک رنگ
9.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
85 فایل
یه وقتایی می‌شه به درو دیوار می‌زنی که یه آدم☺️ باشه تا حرفاتو براش بگی من رفیقتم، رفیق🥰 به تک‌رنگ خوش اومدی😉 #حال_خوب_من #کانال_نوجوونی ادمین: @yaranesamimi
مشاهده در ایتا
دانلود
image_2019_4_22-6_57_47_668_h6l.png
حجم: 151.5K
«خودخواهی» تو را هم از خودت دور می کند و هم از آرزوهایت. خراب می شوی و مدفون در خودی که هیچ است... اما وقتی که... 🌺@yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
کتاب من یک کتاب استثنایی است...!!! #بریده_کتاب #ناقوس_ها_به_صدا_در_می_آیند پ.ن: ناقوس خونده ها😉 اگه گفتین «کتاب من» چیه؟؟😇 🌺@yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب #تولد_در_لس_آنجلس 🇧🇷برزیل برای بسیاری نماد فوتبال⚽️ و هیجان است. برای بخشی از مردم، پله، زیکو و... نماد خوشگذرانی و عیش و نوش است 🎻 و برای بخشی دیگر، رقص و موسیقی های تند و پر هیجان. 🕶من از دسته ی دوم بودم. به خصوص وقتی که با یک اتفاق جدید در شهر «ریو دوژانیرو» آشنا شدم: «کارناوال رقص.» از وقتی با این کارناوال آشنا شدم،بی تاب دیدنش بودم. تا آن روز همه نوع عیش و نوش و خوش گذرانی را تجربه کرده بودم؛ اما حس می کردم این یک چیز دیگر است... قیمت با تخفیف ویژه: ۱۶۰۰۰ تومان سفارش از طریق👇 🌸 @sefaresh_namaktab 🌸 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب #تولد_در_لس_آنجلس زندان ها و مدارس در آمریکا خیلی شبیه به هم است! یعنی ساختار هردویشان یکی است... پ.ن: به نظرتون چراااااااااااااااااااااااااااا؟؟ 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب بعدها تو راه «بلیم» به «منائوس» هم یک گروه جوان اسرائیلی برخوردم. همه سرباز بودند، تازه سربازی شان تمام شده بود. با سنجاق هایی عرقچین ها را به مویشان وصل می کردند… یکی شان از من پرسید: «کجایی هستید؟» با همان افتخار گفتم: «من ایرانی هستم.» گفت:این چیست دستت؟» گفتم: «این قرآن است» بعد بقیه را صدا زد و گفت: «بیایید! یک نفر دارد توی این کشتی قرآن می خواند!» همه شان تعجب کردند. آمده بودند من را تماشا می کردند و می گفتند: «نگاه کن! توی این کشتی قرآن می خواند!» این را مدام تکرار می کردند و با هم می خندیدند. من می رفتم بالاترین نقطه کشتی و قرآن می خواندم. جایی بود که کل جنگل آمازون، رفت و آمد کشتی ها، میمون ها و پرنده ها را می توانستم از آنجا ببینم… #تولد_در_لس_آنجلس 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
photo69774209.jpg
حجم: 23.6K
دنیایت را روی هوست نبند که اگر کم و زیاد شود به زانو در می آیــــــــی....💔 🌺@yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
پشت سر من خانمی همراه دخترش ایستاده بود. با دخترش توی کلاس های هفتم و هشتم در یک مدرسه بودیم؛ اما چندان رفاقتی باهم نداشتیم. فقط یک ارتباط در حد سلام و علیک و اینکه هردو ایرانی بودیم. مادرش هم اصلا مذهبی نبود و کاملا سلطنت طلب بود. آن روزها انقلاب ایران داشت اوج می گرفت و ایرانی ها همدیگر را دسته بندی می کردند. آنها مثل ما نبودند. در خانه پدرش اهل مشروب بود. فکر می کردم شاید الان بدش بیاید من را باحجاب می بیند. دخترش هم سال های قبل من را بی حجاب دیده بود، باهم دشمنی هم نداشتیم؛ اما تصورم این بود که الان به خاطر حجاب من موضع می گیرند. فکر می کردم می خواهد بگوید: «این چیست سرت کردی، روسری ات را در بیاور، تو بچه ای و این کار ها چیست؟» همین طوری اش هم به خاطر واکنش دختر و پسسر های آمریکایی نگران بودم که احتمال داشت مسخره یا حتی طردم کنند؛ اما مادرش آمد جلو و به پدر و خود من گفت که دوست دارد دخترش توی مدرسه با من دوست باشد؛ منظورش زنگ ناهار و زنگ های استراحت بود. پ.ن: چراااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟😮😮 🌺@yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب احساس مسئولیت دولت آمریکا برای حفاظت از صلح وحقوق بشر باعث شده بود ارتش این کشور یک لحظه هم فرصت استراحت پیدا نکند ودائماً در چهارگوشه ی دنیا مشغول مراقبت از صلح و حقوق بشر و توسعه ی تمدن باشد. مثلا در سال ۱۹۵۰، وقتی در کشور کره ( که آن روزها یکپارچه بود) طرفداران ومخالفان آمریکا به جان هم افتادند وصلح وحقوق بشر به خطر افتاد؛ ارتش آمریکا، مجبور به پا درمیانی شد وهمین که آمریکا پایش رادرمیان معرکه گذاشت، کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد و ماجرا فیصله پیدا کرد. #تاریخ_مستطاب_آمریکا #گول_جهانی 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب عمران زیر تیغ آفتاب، چونان ماری که زخم خورده باشد، افتاده بر خاک تفتیده ی کویر، با جامه ای دریده و مندرس، غلتان و خیزان، خود را پیش می برد. دهانش به دهان ماهی از دریا دورمانده ای می ماند که پی آبی که نیست، مدام باز و بسته می شود و در نهایت بی صدایی آب می طلبد. دست های استخوانی و رنجورش را پیش تر از تن خسته اش بر خاک می گذارد و خود را پیش می برد و رمل برهوت را می شکافد. رد خشکیده ای از خون بر بازویش پیداست، نفس هایش کشدار و خشدار، نوبت به نوبت از دهان خشکیده اش بیرون می آید. لب های ترک خورده و ورم کرده اش از بی آبی سپید شده است. به یک باره سایه ای بر سرش می افتد... #اقیانوس_مشرق #مجید_پورولی_کلشتری 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب 💛💙💛💙💛💙💛💙💛💙 در اتاقش در آن قصر مجلل پادشاهی روم، ملیکا در خوابی آرام بود که پر شده بود از صحنه‌هایی رویاگونه. ملیکا خودش را در جمعی می‌دید که روحش را به تلاطمی همراه با نسیم می‌انداخت. یکی که عیسی بن مریم بود، میزبانی می‌کرد. احترام می‌گذاشت بر دیگرانی که درخشان‌تر بودند که نور همه خواب ملیکا از وجودشان بود. شنید که محمد(ص) است؛ محمد مصطفی(ص). شنید که بانوی همراهش فاطمه است. شنید خبری درباره خودش را. خواستگاری او از عیسی بن مریم… #امام_من #پویش_کشوری #نرجس_شکوریان_فرد 🌺 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌺
#بریده_کتاب✂️ این کیست که امشب اینگونه آرام به چشمان خیس شما قدم می گذارد؟ لحظه ای می نشیند مکثی می کند و می رود. این کیست که بعد از مدت ها احساست را به ضیافت می خواند و پرواز خیالت را به سوی شمع وجود خویش می کشاند؟ کمی تامل می کنی که این کیست که باز هم خانه خلوت تو را دق الباب می کند… چمران می گفت که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنی هایش است و من می دانم که تو ناگفته هایت بیش از آن بود که بشود باور کرد. با تمام این حرف ها گاهی اوقات انسان دوست دارد درد دل کند. دوست دارد با کسی از ته قلب حدیث نفس کند... #حرمان_هور #شهید_احمدرضا_احدی 🌼 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌼
از نردبانی بالا رفته ای که تو را به پرتگاه خطرناکی می کشاند... زیرا تو غیر از گمشده💔 خود را می جویی... 🌼 @yaran_samimii samimane.blog.ir🌼