eitaa logo
تک رنگ
9.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
86 فایل
یه وقتایی می‌شه به درو دیوار می‌زنی که یه آدم☺️ باشه تا حرفاتو براش بگی من رفیقتم، رفیق🥰 به تک‌رنگ خوش اومدی😉 #حال_خوب_من #کانال_نوجوونی ادمین: @yaranesamimi
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر جوابـت «بله» است برچسب سیـاه رو ذخیـره کن🙃 اگر هم که میگی «خیر» اون برچسب طلایی رو بردار🙂 🌱| پ.ن: اگر توی بچگی جوابت مثبت بوده و الان منفیه، می‌تونی سیاه رو پاک‌ کنی و طلایی برداری(: 👣| 🌏| ❤️| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
1609962844387.png
380.1K
🌕طلایی🌕
1609965465267.png
25.2K
🌑مشکی🌑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〖💎°•✿•°🌱〗 +‌طلا که داشته باشے، حتے اگر در چاه بیفتد یا جایی کثیف شود، بے‌خیالش نمے‌شوے😏😌 🚫| طلا ارزش خودش را حفظ مے‌کند! حتے بعد از سالیان سال یا آلودگی به زباله‌ها... و البته جنس وجود من و شما از طلاست :)✨ . • 💔| اگر با دست خودت لوح دلت را خراب کرده اے، اختیار دارے برگردے و تعمیر کنے🛠 بعضے خرابےها هم دست تو نبوده🤷🏻‍♂ شاید - خانواده .. - فامیل .. - همسایه .. - یک حادثه .. اما حالا که بزرگ شده‌اے،💪🏻 مے‌توانے! سیاهے را بردارے و طلاے وجودت را خالص کنے :) 🖤⇦💛 🍁| حاج قاسم هم یک روستازاده‌ بود! آن هم یک روستای محروم .. اما خودش؛ با خودش کارے کرد که تاثیر جهانے داشته باشد🌍🌈 . . 👣| 🌱| ❤️| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•○●چند بــ☘ـــرگه کتاب●○•° 📙| یکے وسط ایتالیا مے‌شود مسلمان شیعه انقلابے... 📘| یکے هم در اوج فقر مے‌شود پدر علم فیزیک... 📓| و البته کسانی هستند نزدیک قله، که خودشان سقوط به دره را انتخاب می‌کنند! 👣| 🌏| ❤️| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
°•○●|📜"🌿|●○•° ✍🏼 چنـد کلمه بشـنوید از خـودِ حاج قاسـم... 👣| ☔️| ❤️| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌| طلای ساخته شده💛 از طلای خام✨ گرون تره:) چون یه استاد ماهر براش وقت گذاشته و روش کار کرده . . 🌻•~ شما طـلای وجودت در چـه حاله ؟! 🌏| 🦋| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
نگاهش نمی‌کنم. رختخواب را می‌اندازد، متکا می‌آورد، پتو را پرت می‌کند توی صورتم. - آقازاده‌ها هم قهرمانند به ارواح خاک عمم. یه جوری چپو میکنند که هیچ جَوونی جرأت نداره مقدارش رو به زبون بیاره. اینا می‌خورن. خوبه دیگه. از خنده‌ها و لهجەی لاتی‌اش نمی‌توانم جدیتم را ادامه بدهم. همراهش می‌خندم. - خوبه دیگه. اینا معاصرن. ته چاه تاریخ هم نیستن. یا اینکه ترجیح میدی از سبیل ستارخان بنویسی! خودم را می‌کشم روی تشک قدیمی که رنگ ملحفه‌اش رفته است. سرم را روی متکا تنظیم می‌کنم و می‌گویم: - یه سبیل ستارخان! یه سبیل! چراغ را که خاموش می‌کند و دراز می‌شود روی رختخوابش. سکوت خانه و حالش برایم سوال می‌شود: - تو تنها زندگی می‌کنی؟ با مکث طولانی جواب می‌دهد: - با مادرم... فقط... الان بیمارستان بستریه! اسم مادر که می‌آید بی‌اختیار نیم‌خیز می‌شوم و دست می‌کشم روی زمین دنبال موبایلم. - چی شدی؟ یه امتی الان دارن از دست من گریه میکنن. به حرفش توجه نمیکنم اما میشنوم: - این امت همون پدر و مادرن دیگه... خاک بر سر من و تو که کارمون گریه انداختنه. تماس می‌گیرم و به زحمت مادر را آرام می‌کنم. گوشی را دوباره خاموش می‌کنم تا صدایی نشنوم. هنوز چند دقیقه‌ای از سکوت اتاق نگذشته که شاهرخ می‌گوید: - قاضی نگفت قهرمان ملی یعنی چی؟ یا کی؟ یعنی برات حد و مرز نذاشته؟ یک حس لجاجت از اسم قاضی در ذهنم غلیان می‌کند. جواب شاهرخ را نمی‌دهم به تلافی قاضی. فقط می‌گویم: - نه! و برای اینکه جو را عوض کنم می‌پرسم: - تک بچه‌ای؟ مریضی مادرت چیه؟ محلی به من و سئوالم نمی‌دهد و در دنیای خودش می‌گوید: - من یه پیشنهاد دارم؛ بخوای می‌تونم رو کنم. خدا رو چه دیدی، شاید شاخ قهرمانای ملی باشه. می‌چرخم رو به شاهرخ که مات سقف قوسی خانه‌شان است. همیشه از طرح خانه‌های قدیمی خوشم می‌آمده. چینش آجرها و قوس سقف برایم یک تداعی دارد از قوس آسمان. کوچک که بودم یکی از سرگرمی‌های قبل از خوابم، بعد از اینکه مادر چراغ‌ها را خاموش می‌کرد و دیگر نمی‌توانستم کتاب بخوانم؛ خیره شدن به سقف گنبدی بود و بو کشیدن نم کاهگلی که با آب‌پاشی مادر در خانه پیچیده بود. من برخلاف جوان‌های امروزی نتوانسته بودم نسبت و تناسبی با آپارتمان‌نشینی برقرار کنم و هنوز هم آرامشم از خانه‌ها قدیمی و کاهگلی بود. به هوس همان بو نفس عمیقی میکشم که شاهرخ از رویا بیرونم می‌کشد و می‌گوید: - مهم نیست که شناس همه باشه. هان، نظر تو چیه؟ یکی هست، خیلی مشتیه! من خیلی باهاش حال می‌کنم. این دل لامصب فقط پیش اون آروم میشه. خیلی کاره دیگه. حالا همه نشناسنش! تو اینو بنویسی ملی میشه دیگه! هان! ✍️به قلم نرجس شکوریان فرد 🍃🌹 @yaran_samimii🌹🍃
✨🔰﷽🔰✨ / / +ساخـتـاࢪٺ ࢪا خـۆب ساخـتـه‌اے . . ؟! \ \ 👣| ✨| 🦋| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
[🖇📑✂️•••] - اون یکی گوشه مثلث رو هم تا بزنید؛ به سمت بالا . . دقیقا این‌جوری که تو عکسه👆👆👆 👣| 🌱| 🦋| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🦋✨- پروانه بین یه روز تا یه سال عمر مے‌کنه! اما برای همون مدت⏳ رنج موندن تو پیله رو به جون مے‌خره... وگرنه کـرم🐛 مے‌مونه! ما پروانه نیستیم! آدمیم با یه‌عمرِ بے‌نهایتِ و بے‌پایان...🌱 اگه تو یه چارچوب و پیله خوب باشیم، بال🕊 در میاریم و وجودمون با ارزش😋 و باشکوه میشه! 📝| خدا یه برنامه طبیعیِ زیبا برای ما تنظیم کرده :) 👑| تو هفت سال اول زندگی آزادیم و پادشـاهی می‌کنیم😌 . - ولی تو هفت سال دوم . . . خدا تو فطرت ما اینو قرار داده که از ولنگاری و رهایی خسته می‌شیم🚶🏻‍♂_ 🎒| در واقع هفت سال دوم هفت سال شاگردیه. یعنے شروع یادگرفتن آداب و قواعد زندگے:) 👣| ✨| 🦋| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「 ➕✨➖✨➗✨✖️ 」 محاله این فرمول‌ها رو یه آدم بی‌سواد نوشته باشه ! حتما کار یه استاده . . یا یه دانشمند :) 🔍| فرق دانشمند با بقیه اینه که چارچوب های اصلی دانش رو می‌فهمه و می‌پذیره؛ نمیگه این فرمول رو قبول ندارم . . 😑 اون اصل رو نمی‌خوام . . 😐 +کسی‌که حاضره قاعده‌ها و قوانین رو قبول کنه، هرجا بره به اوج می‌رسه ! تو ورزش پـهـلــوان🏆 میشه... تو هسـتـه‌اے دانشمـنـد📚 میشه... تو فنـاوری مـوشکی مخترع🚀 میشه... تو دانش پدرِعلمِ‌فیزیک⚗ میشه... تو نظامی حاج‌قاسم🌱 میشه... ♡| ♡| ♡| ╭┅────────┅╮ ‌‌🌴‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯