یاد و خاطره مرد آسمانی حاج عبدالله والی گرامیباد

🔴وقتی تبلیغات دشمن نتیجه معکوس می دهد! 💥 صحبتهای یک پسر مسیحی درباره قرآن: من کل قرآن را در ۱۸ ساعت خواندم و واقعاً شوکه شدم. فکر می‌کردم آیات این کتاب درباره ترویج تروریسم و کارهای ناشایست باشه ولی واقعاً حیرت انگیز بود. صلح آمیز‌ترین کتابی بود که خونده بودم.

🎥 فرمانده‌ای که یقین داشت به مرگ طبیعی نمی‌میرد! 🔹 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه، عبدالحسین برونسی به کانال مابپیوندید ✅https://eitaa.com/talabay

🌱 به نام‌ آموزگار هستی! 🌱 🌻هر سال در این ایام، بازار یک تبریک داغ داغ است. 🎈یک تبریک میلیونی..‌ 🌻میلیون ها دانش آموز و دانشجو و معلم و استاد، هفته معلم را تبریک می گویند..‌.به پاس مقام شامخ معلمی. 📣راستی!! 🌱معلم ترین معلمان؛ 🌱 سرآمدترین مربیان؛ 🌱معلم آفرین جهانیان؛ 🌱 آموزگار آدمیان؛ 🌱الرحمان. علم القرآن؛ 🌱خلق الانسان. علمه البیان؛ ⁉️"تبریک" و "تقدیر" و "تمجید" ویژه ندارد!؟؟ ♨️چه ناسپاسی است آنهمه تقدیر و اینهمه تمجید از معلمان زمینی، و فراموش کردن آموزگار آسمانی و راهنمای کل هستی 🌱خدای من! 🌱بزرگ معلم من! 🌱اسطوره شگرف تربیت گری! 🌱اول و آخر معلمی! 🌻مقام معلمیت مبارک.🌻 🙏سپاسگزار رهنمودهایت. شگرگزار نعمت هایت. قدردان کلام والایت...هستیم تا ابد: 🌷الحمد لله رب العالمین

🌴فرمانده شجاع بلوچ حدود ساعت دوازده در آسایشگاه آماده استراحت بودیم، محکم در کوبیده شد، فریاد فرمانده بلوچ: حرکت کنید بالای ساختمان موضع بگیرید محاصره ایم. حرکت کردیم احتمال می دادیم آماده باش تمرینی است... ✳️منتظر نماند زودتر از همه بالای برجکی که مشرف بر ساختمان سه طبقه بود موضع گرفت. خودروی که بعداً معلوم شد پشتیبان تروریست هاست به ساختمان نزدیک می شد. چند بار ایست داد، اعتنا ننمود، ناگهان از طرف ساختمان باران گلوله به سمت فرمانده بلوچ باریدن گرفت و ایشان پاسخ داد، چنان با شجاعت و دقیق تیر می انداخت که حرامیان جرئت بیرون آوردن سر از سوراخ نداشتند. بیش از نیم ساعت معطل شان نمود تا فرمانده سپاه و دیگر فرماندهان خودشان را به سپاه رساندند و نیروها را ساماندهی نمودند. فریادش بلند شد تیربار را بیارید. رزمنده دلاوری از سیستان از بین آتش شدید تیربار و مهمات را به او رساند و کنار او با کلاش شروع به تیر اندازی نمود. مدت زیادی همه ی ساختمان را زیر رگبار گرفته بود. ما هم از بالای ساختمان فرماندهی کمک کار او بودیم و دسته ای دیگر از بیرون ناحیه از پشت سرشان، ناگهان متوجه شدیم شهیدجهان تیغ که جانانه کنار دست فرمانده بلوچ می‌جنگید با تیر مستقیم به شهادت رسیده، تیربار نفسش بر اثر خلاصی تیر بریده شد اما فریاد فرمانده بلوچ بلند است آرپی جی آر پی جی،به او رسانده شده. ⏪حالا حرامیان هم با آرپی جی و خمپاره آتش را شدید نموده اند، ما باید آتش را شدید کنیم تا او بتواند آرپی جی بزند، و او بی محابا و دقیق موشک های آرپی جی را یکی پس از دیگری روانه میکند هفت، هشت ساعت شجاعانه جنگیده، شانزده موشک را حواله نموده، اکثر ساختمان تخریب شده، نیروهای اطلاعات شجاعانه در ساختمان نفوذ نموده، خود را نزدیکی جانیان سنگدل می رسانند که جلیقه ی انتحاری خود را به سمت شان پرتاب می کنند، اما به خواست خداوند مامورین جان سالم به در می برند سرانجام دو تروریست دیگر هم هلاک می شوند. صدایی از برجک فرمانده بلوچ نمی اید، سکوتی همه جا را فرا گرفته خودمان را بالای برجک رساندیم، همرزمش شهید جهان تیغ به شهادت رسیده و خودش بیهوش افتاده. اوایل در بیمارستان بر اثر شدت موج شیلک آرپی جی و انفجار خمپاره نزدیک او حالش وخیم بود ولی هم اکنون بهتر شده و نیازمند دعای شما ✅راستی فرمانده شجاع بلوچ از نزدیکان دادشاه معروف می باشد که در کیاست و شجاعت مانند او و بصیرتی به مراتب بیش تر از او و فقط یک مسلمان انقلابی است و لاغیر که در حال عبادت مذهب فقهی او را متوجه می شوی. پ.ن: قوم بلوچ بارها ثابت نموده ایران را ناموس خود می داند و با غیرت و شجاعت حاضر است تمام هستی خود را فدای این خاک نماید. البته امروز با خیانت برخی خواص و عداوت دشمنان و کسالت دوستان، بسیار در معرض خطر می باشد.

🔘 داستان کوتاه مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند. از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند. خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.

#حکایت_داستان کوتاهش کن!!! حکیم بزرگی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود ... مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا. یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا. سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد. این حکایت، یکی از رموز فرهنگ برخی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد. نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده..... با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی شویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی مان می شود....!!!

♦️تیزر جالب پذیرش حوزه علمیه

#نماهنگ «دختر ایران» 🌸 به مناسبت میلاد حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) و #روز_دختر، نماهنگ «دختر ایران» #حضرت_معصومه سلام الله علیها