🔹 #داستانی_جالب
🔺️نه خانی اومده نه خانی رفته 😉
مرد خسیسی ، خربزه ای خرید تا به خانه برای زنِ خود ببرد. در راه به وسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد، ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه برود.
عاقبت فریب نَفس ، بر وی چیره شد و با خود گفت: قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه میگذارم ، تا عابِران گَمان کنند که خانی
از اینجا گذشته است ، و چنین کرد.
البته به این اندک ، آتش آزِ او فرو ننشست و گفت ، گوشتِ خربزه را نیز میخورم تا گویند ، خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده اند.
سپس آهنگِ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت:
این نیز می خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است.
و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت: اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفت است😂😂
و اینگونه این ضرب المثل اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفت است سر زبانها افتاد.😉
🔹پ.ن:
پیامبر صلى الله علیه و آله:
أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی أَمَرَنِی رَبِّی بِالسَّخَاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهَانِی عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفَاءِ وَ مَا شَیْءٌ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ إِنَّهُ لَیُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ.
من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکى کردن فرمان داد و از بخل و سختگیرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چیزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نیست. بد اخلاقى، عمل را ضایع مىکند، آنسان که سرکه عسل را.
مکارم الاخلاق ص. ۱۷
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#داستانی_جالب
✅نمک و آب
✍روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک #دریا باشی تا یک #لیوان آب.»
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi