#خاطرات_تبلیغ
چند سال قبل که تبلیغ بودم ، شب عید فطر یکی از جوان ها آمد و از من خواست که درباره ازدواج صحبت کنم، و از بزرگ تر ها بخوام که جوان هاشان را عروس و داماد کنند.
روز عید آیه "و انحکو الایامی منکم..." را توی خطبه های بعد از نماز خواندم یادم هست جوان آمد و تشکر کرد، دستش را گرفتم و به پدرش که یکی از بزرگای مسجد و از شیوخ عرب بود نشان دادم و گفتم شیخ پسرت التماس دعا داره و شیخ با سر تایید کرد...
سال بعد توفیق تبلیغ نداشتم اما به آن مسجد سری زدم یکی یکی اهالی می آمدند و سلام علیک می کردند دنبال شیخ می گشتم نمی دیدمش ، پسرش را دیدم اول سراغ باباش را گرفتم گفت فوت کرده، تسلیت گفتم و بعد از کمی صحبت ازش پرسیدم ازدواج کردی گفت نه.
از آن سال تصمیم گرفتم هر سال توی تبلیغ ها و تفسیر قرآن ها و به خصوص خطبه های عید فطر درباره ازدواج صحبت کنم . توصیه می کردم واسطه بشوند و جوان های مومن و متدین را بهم برسانند و برای نیازمندان جهزیه تهیه کنند و توی هزینه های ازدواج کمک کار جوان ها باشند شاید کمتر از یک سال برای داماد کردن پسرمان یا عروس کردن دخترمان یا کمک به جوان های فامیل و همسایه وقت داشته باشیم شاید عمرمان کفاف ندهد و دستمان از کارهای خیر کوتاه بشود .
@talabe_rahi