|طریقِطلب|
توی بالکن خوابگاه نشسته بودم روی صندلی.
هرشب اون نقطه پاتوق خستهدلا بود انگار..
خوابگاه از نزدیکترین مکانها به فرودگاه بود،
هر هواپیمایی که میپرید به قدری نزدیک بود که حسش میکردیم؛ همین رو پلی کردم با صدای بلند، با اشک توی چشمام خیره شدم به هواپیماها، گفتم خدایا یعنی کدومشون میرن کربلا؟ کدوم آدم خوشبختی کربلاشو از امامرضا گرفته و داره مستقیماً میره بغل ارباب؟ بعدشم زمزمهٔ لبم میشد ای باد صبا برسون به حسین، سلام منو..
#جنون