eitaa logo
عصر انقلاب_عصر ظهور
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
30 فایل
🌷 آینده از آن ماست، به وعده الهی اطمینان داشته باش . ارتباط : @YaRezajan 🌳تااینجااومدی‌تعجیل‌درفرج‌آقایه‌صلوات‌بفرست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻پیر مرد با چهره‌ای روحانی و زیبا وارد مغازه طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از پیرمرد نورانی استقبال کرد. 🔻پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم! 🔻مرد زرگر قهقهه‌ای زد و با تمسخر گفت: درست است که چهره‌ای نورانی داری اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد !! 🔸درهمین حین، زوج جوانی وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. 🔸مرد زرگر از آنهاخواست که روی صندلی بنشینند تا سفارششان را آماده کند. باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل پیر مرد نورانی نشست. 🔻 با تعجب از زن سوال کرد: چرا در بغل پیر مرد نشستی؟ 🔺خانم جوان با تعجب گفت: کدام پیر مرد؟ حال شما خوب است؟ ازچه سخن میگوئید؟ کسی اینجا نیست. 🔹مرد طلا فروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند. 🔺پیرمرد رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود. 🔻دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد. 🔴 پیر به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! فقط این دستمال را بصورتت بکش تا رزق و روزیت بیشتر شود . 🔻زرگر با حسی خوب دستمال را گرفت و بو کرد و بصورت کشید و نقش بر زمین شد. 🔸پیرمرد دوستانش را صدا زد و هرچه پول و طلا بود ، برداشتند و مغازه را جارو زدند ... 🔻 بعد از ۴ سال پیرمرد روحانی با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد ... افسر پلیس شرح ماجرا را از پیرمرد و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را بازگو کردند. 🔹افسر پلیس گفت: برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و پیرمرد دوباره دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کرد و بصورت کشید و نقش بر زمین شد و این‌ بار پیر مرد و پلیس و دوستان، دوباره مغازه را جارو زدند...!! ⚠️ نتیجه: هرچهارسال یکبار پیرمردها و دوستانشان با طرحی نو و رنگی جدید می آیند تا با نمایشی دیگر ما ملت را مانند زرگرِ ساده دلِ داستان، غارت کنند. 🔺دوستان! نزدیک است، مراقب مغازه های زرگری خود باشید. 🔺از این به بعد، بازار وعده و وعیدها و نطقهای آتشین و سینه چاک کردن برای مردم و مردم فریبی، گرم میشود. ✅ به فرموده قرآن با شعار اصلاح می آیند اما در پی افسادند. 📌به کانال ما بپیوندید: 🌳 @Talabeasr
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🦋تا حالا ضرب المثل برو کشکت را بساب رو شنیدین ؟ ❄️⇦ می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. ❄️⇦ مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ❄️⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» @talabeasr