- ناشناس.mp3
4.13M
تلاوت جزء 1 قرآن کریم با صدای
استاد معتز آقایی
(تند خوانی)
🌴
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و اله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: در روز اول ماه ربیع سال ۶۱ هجری قمری مصادف با دهم آذرماه سال ۵۹ هجری شمسی کاروان اهلبیت علیهم السلام بعد از تحمل مصائب عاشورا و رنجهای اسارت و بعد از زیارت اربعین در کربلا به مدینه بازگشتند .
چند روز بعد از
اربعین ، کاروان اهلبیت از کربلا به مدینه بازگشتند.
در اول ماه ربیع الاول ، از دور شهر مدینه را دیدند ، یکمرتبه صدای ناله ی کاروان اهلبیت بلندشد 😔
حضرت ام کلثوم سلام الله علیها اشعاری را خواندند:
مدینة جدنا لاتقبلینا
فبالحسراة و الأحزان جینا
ألا فالخبر رسول الله
بأنا قد فجعنا في اخینا
ای مدینه ما را به خودت قبول مکن
که ما با عزت رفتیم و با حسرت برگشتیم.
خبر به پیامبر برسانید
که مصیبت زدگان برادر آمدند😔
امام زین العابدین علیه السلام قبل از مدینه خیمه زدند و با مخدرات در خیمه، به عزاداری پرداختند .
حضرت به بشیر بن خذلم فرمودند:
آیا مانند پدرت، طبع شعر داری؟
عرضکرد: آری یابن رسول الله
امام علیه السلام فرمودند: در مصائب پدرم اشعاری بگو و برو برای اهل مدینه بخوان و خبر آمدن مارا به آنان بده.
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: بشیر بطرف مدینه آمد و مردم را جمع کرد و این اشعار را خواند:
یااهل یثرب لامقام لکم
قتل الحسین و ادمعي مدرار
الجسم منه بکربلاء مضرج
و الرٱس منه علی القناة یدار
ای اهل مدینه منتظر نباشید
که حسین را کشتند
جسمش در کربلا عریان
و سرش بر نیزه ی کینه نهادند.😭
صدای گریه ی مردم مدینه بلندشد. پرسیدند: اهل و عیالش کجایند؟
بشیر اشاره به بیرون مدینه کرد و گفت: و هذا علی بن الحسین مع عفاته و اخواته
این امام سجاد است که با عمه و خواهرانش به شهر شما نزدیک میشود.
بشیر میگوید: تلختر از این روز ندیده بودم . تمام شهر ضجه زنان به استقبال کاروان اهلبیت بیرون امدند.😔
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: بشیر گوید:
در آستانه ی ورود کاروان اهلبیت به شهر ، بانویی کهنسال را دیدم و فهمیدم حضرت ام البنین است بهمراه کودکی که فرزند حضرت عباس علیه السلام بود، بسوی من آمدند و حضرت ام البنین فرمود:
ای بشیر از حسین خبر بده
بشیر گوید: من از شهادت عباس و پسرانش خبر دادم.
فرمود: ای بشیر از حسینم خبر بده
گفتم : بانو دستان پسرت را قطع کردند، تیر به چشمان مبارک و عمود بر سرش زدند و سر از پیکرش جداکردند😭
فرمود: ای بشیر ، بگو حسینم چه شد؟
گفتم: ای بانو، پسرانت، عباس، عبدالله، جعفر و عثمان را کشتند و سر از بدن جدا کرده و بر روی نیزه ها شهر به شهر گرداندند😭
فرمود: حسینم چه شد؟ حسینم چه شد؟😭
گفتم: حسین را کشتند در گودال قتلگاه و سر از بدن مطهرش جداکردند😭 و بر نیزه زدند
ناگاه حضرت ام البنین علیهاالسلام، ناله ای زد و فرمود:
ای بشیر رگ قلبم را پاره کردی و سپس برزمین افتاد 😭
پس از لحظه ای برخاست و خود را به حضرت زینب رساند .حضرت زینب تا او را دید ،فرمود: مادرجان😭 سپس یکدیگر را در آغوش گرفتند و بسختی گریستند 😭
حضرت زینب فرمود: پسرانت همه شهید شدند😭
حضرت ام البنین عرضکرد:
جان من و پسرانم و همه ی عالم و هر چه زیر این آسمان است، بفدای حسین😭
حضرت زینب فرمود: من یادگاری از عباس برایت آورده ام ، چادر را کنار زده ، زره خونی حضرت عباس را بیرون آورده و به ام البنین داد. حضرت ام البنین با مشاهده زره خونین بیهوش شد و افتاد😭
پس حضرت زینب رو کرد به قبر مطهر مادرخود حضرت صدیقه طاهره و عرضکرد:
ای مادر ،برای شماهم هدیه و یادگاری از حسینم آورده ام و سپس پیراهن غرق به خون و پاره پاره حسین علیه السلام را بیرون اورد😭😭
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: حضرت فاطمه ی صغیره دختر امام حسین علیهماالسلام، که بعلت بیماری نتوانسته بود همراه پدر باشد، با کمک ام نعمان و کنیزها افتان و خیزان به استقبال عمه ها آمد و با دیدن مخدرات و پیراهن پاره پاره و غرق خون پدر ، بیهوش گشت.😭
بشیر میگوید:
دیدم طفلی بی تاب در دروازه مدینه بین جمعیت حیران و مبهوت است ، گویا منتظر کسی بود
از من پرسید: ای بشیر! آیا پدرم عباس بن علی هم همراه کاروان است و می اید؟😭
بشیر از ناراحتی جواب کودک را نداد.
طفل ، بشیر راقسم داد که بگو چه شده ؟ آیا پدرم عباس می اید؟
بشیر گفت: ای طفل برو و لباس سیاه به تن کن که پدرت عباس را کنار نهر علقمه با لب تشنه شهید کردند😭
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: جابر بن عبدالله که از کربلا بهمراه اهلبیت به مدینه بازگشت ، به امام سجاد علیه السلام اصرار کرد که به شهر مدینه وارد شوند و نیز از حضرت زینب و حضرت ام کلثوم و سایر مخدرات خواست خود را آماده ورود به مدینه کنند.
حضرت زینب رو به برادرزاده کرد و عرضکرد: شما امام من هستید هرچه شما بگویی، همان کنیم، و امام سجاد دستور حرکت و ورود به شهر مدینه را داد.
بدین ترتیب کاروان عزادار ا
هلبیت وارد شهر مدینه شدند
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: سید بن طاووس در کتاب لهوف میگوید:
دیگر در مدینه زنی باقی نماند و هر محجبه ای با حالت عزا مکشوفه و درحال واویلاگفتن و لطمه زدن بیرون آمد.
فمابقیت في المدینة مخدرة ولت محجبة إلا برزن من الخدورهن مکشوفة
همه بطرف خیمه های اهلبیت علیهم السلام دویدند و مدینه مثل روز شهادت پیامبرخدا، به حالت عزا و سیاه پوش درآمد.
مردم از زن و مرد ، پیر و جوان ، بزرگ و کوچک می دویدند و به سر و سینه میزدند و میگفتند:
حسینا واحسینا واحسینا
شهیدا واشهیدا واشهیدا
مردان به دور امام سجاد و زنان به دور مخدرات حضرت زینب ،حضرت ام کلثوم، حضرت رباب و....حلقه زده بودند و اهلبیت برای مردم از مصائب و وقایع کربلا میگفتند. سپس همه گریبان چاک زده و ضجه میزدند.😭
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: جناب محمدحنفیه برادر امام حسین علیه السلام تا صدای بشیر را شنید که خبر از ورود کاروان اهلبیت میدهد، سوار بر اسب، خود را به خیمه ها رسانید ، همینکه علم و پرچمهای سیاه را دید خود را برزمین انداخت و از شدت غم و اندوه غش کرد
امام سجاد علیه السلام از خیمه بیرون آمده و سر عمو را به دامن گرفتند😭
محمدحنفیه چشم بازکرد و صدازد:
یابن أخي أین أخي؟😭
ای پسربرادرم، بگو برادرم کجاست ؟😭
حضرت سجاد با چشمانی اشکبار فرمودند: ای عمو! پدرم را با لب تشنه در کنار رود ،سر بریدند😭
محمد آنقدر بر سرو صورت خود زد تا که غش کرد.
مخدرات، حضرت زینب و حضرت ام کلثوم بالای سر برادر آمدند ولی جناب محمدحنفیه هم ، خواهر خود ،زینب را نشناخت😭😭
بعد از این دیدار ، سر به بیابان گذاشت و تا قیام مختار ثقفی آرام نگرفت.
پس از ورود به مدینه ، چون یزید ، خانه های بنی هاشم را خراب کرده بود، به خانه های خراب و ویران شده ی خود بازگشتند و تا آخر عمرشان مشکی پوشیدند، دیگر خضاب نکردند ، عطر نزدند، غذای لذیذ و آب گوارا نخوردند و نیاشامیدند و دائما در گریه و عزاداری بودند.😭
منابع:
لهوف، سبد بن طاووس ص ۱۱۵
ریاض القدس ج ۲ ص ۳۶۰
[۱۰/۹، ۱:۵۳] یا زهرا: عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب سلام الله علیها، پیش آمد و در بین مخدرات ، حضرت زینب را صدا میزد تا از یک بانویی پرسید:
پس علیامخدره زینب بنت علی کجاست ؟!!
آن بانو صدازد: ای عبدالله ، این منم، زینب که در یکروز کمرم خمیده و مویم سپید شد😭
عبدالله تا فهمید او زینب است، بیهوش شد😭
حضرت زینب نیز برای بانوان مدینه مصائب عاشورا و اسارت را یک به یک بازگو کرد و سپس فرمود: اما مصیبت رقیه سه ساله در خرابه ، قدم را خمید و مویم را سپید کرد😭
💠💠 شروع 👆 پیام رسانی واقعه عاشو را توسط زینب کبرا سلام الله علیها درمدینه النبی
ومانیز دراین پیام رسانی عمه سادات راهم راهی خواهیم کرد
❤️❤️❤️
هدایت شده از طلبه عصر ظهور🌹
🌻رهبرانقلاب: در روز اول ربیع الاول هجرت پیغمبر واقع شده است؛ از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری مسلمانان است. این ماه هم ربیعالمولود است، هم ربیعالهجره است. ۸۶/۱۲/۲۲
🌱🌷{°طلبه عصر ظهور°}🌷🌱
@talabeasrezohoor1
هدایت شده از طلبه عصر ظهور🌹
سادیو مانه ، ستاره فوتبال سنگالی که در تیم بریتانیایی در لیورپول بازی می کند ، سالانه تقریباً 10.2 میلیون دلار دستمزد می گیرد. پس از اینکه هواداران او را در حال حمل یک آیفون ترک خورده مشاهده کردند ، درسی به دنیا داد. پاسخ او افسانه ای است:
"چرا من باید 10 تا ماشین فراری ، 20 تا ساعت الماس و دو هواپیمای جت بخواهم؟ این برای جهان چه سودی دارد؟ من گرسنه بودم ، در زمینهای کشاورزی کار کردم ، با پای برهنه فوتبال بازی می کردم و به مدرسه نمی رفتم. حالا می توانم به مردم کمک کنم ترجیح می دهم مدرسه بسازم و به افراد فقیر غذا یا پوشاک بدهم. من مدارس و ورزشگاه ساخته ام ؛ ما لباس ، کفش و غذا برای افرادی که در فقر شدید هستند تهیه می کنیم. علاوه بر این ، من 70 یورو در ماه به همه مردم منطقه فقیر سنگال به منظور کمک به اقتصاد خانواده پرداخت می کنم. من نیازی به نمایش اتومبیل های لوکس ، خانه های لوکس ، سفرها و حتی هواپیماها ندارم. ترجیح می دهم مردم من کمی از آنچه زندگی به من داده است دریافت کنند. " . #نیکوکاری #سادیومن
هدایت شده از طلبه عصر ظهور🌹
به علامه طباطبایی ره گفتند: فلان کس از شما انتقاد کرده!
فرمود: من که رسوای جهانم! عیب من یکی دو تا نیست، خب این هم رویش!
🔆 اخلاق عملی
🌱🌷{°طلبه عصر ظهور°}🌷🌱
@talabeasrezohoor1
هدایت شده از soavi
رسم ایرانیا اینه که:
وقتی میخوان کسی رو از عزا دربیارن، براش لباس میبرن...
خدایا بعد از 2ماه عزا...
برقامت امام عصر، لباس فرج
و بر ما لباس، تقوا بپوشان🤲