م به حرکت درآمد. جمعیت در حالیکه رفته رفته زیادتر می شد به خارج از شهر قم حرکتشش کرد.
آمریکاییها در خارج شهر اردو زده و توپ و تانک آماده کرده بودند. فرمانده نظامیان آمریکایی، وقتی حرکت مردم را دید، خیال کرد که مردم برای جنگ با آنها حرکت کرده اند. دستور آماده باش داد و خود نیز در مقّر فرمان آتش قرار گرفت. جمعیت بر خلاف انتظار او مسیر را عوض کرد، به طرف خاک خلج (زمینی در اطراف قم) حرکت کردند و با صف های منظم آماده نماز شدند. فرمانده آمریکایی از مترجم می پرسد : اینها چه می کنند؟
مترجم می گوید: برای درخواست باران از خداوند به صحرا آمده اند و می خواهند نماز باران بخوانند.
فرمانده و اطرافیان او به شگفت آمدند و پرسیدند: مگر با خواندن نماز باران می بارد؟!
آن روز، نماز خوانده شد، در حالیکه از جمعیت سی هزار نفری شهر قم، حدود سیزده هزار نفر در نماز شرکت کرده بودند، بعد از نماز به قم بازگشتند ولی از باران خبری نشد.
روز بعد آیتالله خوانساری با حدود هفتاد نفر از طلاب به طور خصوصی جهت اقامه نماز باران، برای دومین بار پشت قبرستان نو، به نماز باران ایستادند. باز از باران خبری نشد. بهاییان و توده ای ها در شهر قم به راه افتادند و علیه اعتقادات مردم شروع به تبلیغات کردند و با طعنه و تمسخر می گفتند: چرا امروز چترهایتان را نیاوردید؟! و یا به مردمی که از داخل رودخانه خشک شده می گذشتند، می گفتند: مواظب باش الان سیل می آید.
روز سوم، مجلس روضه ای به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مدرسه فیضیه برگزار شد. مراسم روضه تازه شروع شده بود که ناگهان آسمان آکنده از ابر گردید و رحمت خدا باریدن گرفت. باران عجیب و بی سابقه ای که مردم خطر سیل را محتمل دانستند.
فرمانده آمریکایی که از بیکاری دربیابان به تنگ آمده بود، وقتی از جریان با خبر شد، به مرحوم خوانساری پیغام داد: شما که اینقدر پیش خدا محبوبید.،بیایید دعا کنید جنگ زودتر تمام شود و ما به کشورمان باز گردیم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
91
شهيد مدافع حرم موسى جمشيديان به روايت همسر گرامی
🔻هر سفر زیارتی که میرفتم از خدا میخواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم😔. یاد زیارت #جامعه_کبیره که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا میخوانیم بأبي أنت و امي و ..💔 دعای من مستجاب شده بود. جنس گریههایم بعد از #شهادت موسی حسابی فرق کرد.
از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود 😔و میشد چهرهاش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیهالسلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همهاش این جمله #امام_حسین (علیهالسلام) بعد از شهادت حضرت #علیاکبر (علیهالسلام) بر زبانم جاری میشد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ...😭😭
🔺اسم من را در گوشیاش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور #حضرت_زهرا (سلامالله علیها) هستیم».✨🌹
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
92
شهيد مدافع حرم موسى جمشيديان به روايت همسر گرامی
🔻هر سفر زیارتی که میرفتم از خدا میخواستم حتی یک ثانیه بعد از آقا موسی نباشم😔. یاد زیارت #جامعه_کبیره که نذرش کردم افتادم. بارها در این دعا میخوانیم بأبي أنت و امي و ..💔 دعای من مستجاب شده بود. جنس گریههایم بعد از #شهادت موسی حسابی فرق کرد.
از ناحیه گردن و پهلو ترکش خورده بود 😔و میشد چهرهاش را دید. هیچ شکی نیست که مصیبت ما در برابر مصیبت آقا اباعبدالله (علیهالسلام) هیچ است. اما وقتی صورتش را دیدم همهاش این جمله #امام_حسین (علیهالسلام) بعد از شهادت حضرت #علیاکبر (علیهالسلام) بر زبانم جاری میشد؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا ...😭😭
🔺اسم من را در گوشیاش پرتو فاطمه ذخیره کرده بود. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: «آخر ما شیعیان شعاعی از نور #حضرت_زهرا (سلامالله علیها) هستیم».✨🌹
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
93
▪️مکاشفه عجیب شهید حاج عبدالحسین برونسی
🆔 @dastanak_ir
گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...
بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن،
میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرف