بارها اتفاق میافتاد که به محضر رسول خدا
'ص' وارد میشدیم، حضرت به پدرم میفرمود: علی جان! حسین را در دستان من بگذار و مرا در آغوش میگرفت و میبوسید و اشک هایش جای میشد.
یک بار پرسیدم: پدر جان! چرا گریه میکنی؟
فرمود: فرزندم! جای شمشیر هایی را که بر تنت فرود خواهد آمد را میبوسم.
| #حسیناززبانِحسین
[روز دوم محرم سال ۶۱ هجری بود که همراه با اهل بیت و یارانم وارد سرزمین کربلا شدیم . از نام آن سرزمین سؤال کردم و با شنیدن نام کربلا گفتم: ] خداوندا ! به تو پناه می آورم از هر سختی و گرفتاری . [و به همراهانم توضیح دادم : ] این سرزمین ، سرزمین سختی و بلا است . پیاده شوید . این همان سرزمینی است که کاروان ما در آن فرود می آید ، خون ما در آن ریخته می شود و آرامگاه ما خواهد بود . این خبری است که جدم رسول خدا ﷺ به من اطلاع داده است.
| #حسیناززبانِحسین
کتاب #حسیناززبانِحسین رو که میخونی،
تازه میفهمی وقتی میگن مظلوم حسین
یعنی چی! وقتی میگن غریب حسین یعنی چی..💔
[و توانستیم شب عاشورا را مهلت بگیریم و لشكر كوفه عقب نشینی کرد. پس از نماز ، اصحاب و یارانم را جمع کردم و با آنان گفت و گو کردم : ] خداوند را با زیباترین ثناهـا مـدح و ثنا می گویم و از او برای همه راحتی ها و سختی ها سپاس گزارم . خداوندا ! شکرگزار توام که ما را با نبوت کرامت بخشیدی ، قرآن را به ما تعلیم دادی ، فهم دین را به ما عنایت کردی و گوش و چشم و دل به ما دادی ، پس ما را از بندگان شاکر قرار بده . امـا بعـد ، من اصحاب و یارانی با وفاتر و نیکوتر از یاران خود سراغ ندارم . اهل بیت و خاندانی بهتر و صادق تر از اهل بیت خود نمی شناسم ، خداوند از ناحیـه مـن بـه شما جزای خیر عنایت کند . فکر می کنم فردا آخرین روزیست که ما با این مردم خواهیم داشت ، بدانید من به همه شما اجازه رفتن می دهم و بیعتی از من بر گردن شما نیست پس همه شما برای رفتن آزدید .
از تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را نجات دهید . هرکدام از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرید و در تاریکی شب متفرق شوید و مرا با این مردم بگذارید که آنان جز من با کسی کاری ندارند .
ادامه دارد...
| #حسیناززبانِحسین
نجوایِدوطلبه؛
_
[بعد از قطع دو دست ، عمود آهنینی بر سرش فرود آمد و از اسب بر زمین افتاد و به شهادت رسید . هنگامی که از شهادت عباس اطلاع یافتم به شدت گریستم و گفتم: ]
هم اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد.
| #حسیناززبانِحسین
نجوایِدوطلبه؛
[و توانستیم شب عاشورا را مهلت بگیریم و لشكر كوفه عقب نشینی کرد. پس از نماز ، اصحاب و یارانم را جمع ک
[ پس از سخنانم اولین کسی که لب به سخن گشود برادرم عباس بود و سپس برادران و فرزندان و برادر زادگان سخنان عباس را تایید کردند که : برای چه این کار را بکنیم ؟ برای این که بعد از تو زنده باشیم ؟ هرگز ! خدا آن روز را نیاورد! ]
| #حسیناززبانِحسین
[ وقتی دیدم همه اهل بیت و جوانان و یارانم بر روی زمین افتاده و جام شهادت نوشیده اند و جز خود و زنان و کودکان کسی باقی نمانده، با صدای بلند یاری طلبیدم تا مگر یک نفر هم که شده از لشگر دشمن جدا شود و از شقاوت رهایی یابد: ]
آیا مدافعی هست که از حریـم حـرم رسـول خـدا دفاع نماید ؟ آیا خدا پرست موحدی هست که در مورد ما از خدا بترسد و به یاری ما برخیزد ؟ آیا فریادرسی هست که به امید پاداش خداوندی به فریاد ما برسد ؟ آیا یار و یاوری هست که به امید الطاف الهی به یاری ما بشتابد ؟
[ بانوان و کودکان با شنیدن صدای استغاثه من که حاکی از تنهایی و مظلومیتم بود گریستند و صدای بلند گریه آنها به گوش رسید . ]
| #حسیناززبانِحسین