جمعه ها شعرِ من انگار تو را می خواند
قلم و کاغذ و خودکار تو را می خواند
چشمْ با اینکه شده خیره به راهت اما
پلکْ تا می زند هر بار تو را می خواند
جمعه ها حس عجیبی ست میان من و دل
دل آواره به تکرار تو را می خواند
هر زمان رفت دلم در پی زیبایی و زَر
چشم چون می کند انکار تو را می خواند
مهدی فاطمه آقا به فدای قدمت
کوچه پس کوچه و بازار تو را می خواند
هر زمان از غم تو تکیه به دیوار زدم
باز دیدم در و دیوار تو را می خواند
کربلا ، شام ، نجف ، تربت اعلای بقیع
جمکران، در طلب یار تو را می خواند
باز هم جمعه و صد حرف به دل مانده و من
شعر با حالت اقرار تو را می خواند
#غروبِ_جمعه_های_دلتنگی