نجوایِدوطلبه؛
...
من هم زوری مثل دیگران بودم و امروز دیگران مثل من نیستند و من هم مثل دیگران . آدمها کسانی اند که تعریف آدم بودن را به آنچه هستند ، تقلیل داده اند نمی خواهم مثل آنها باشد . آدم ها به اصطلاح همان کسانی اند که از خویش خبر دارند ؛ همان ها که زندگی این چند روزه دنیا را جدی گرفته اند و برای آن می جنگند ؛ آدمهای عاقل ، باهوش و با درایت که گمان می کنند تا ابد در این کره خاکی زندگی خواهند کرد . خوشا به حالشان ! درد فهم نمی کشند ، رنج بلوغ فکر نمیفهمند ، و غم و نادی شان در دایره تنگ داشتن ها و نداشتن ها تعریف می شود من هم روزی این چنین بودم ؛ اما ...
#کهکشاننیستی
نجوایِدوطلبه؛
_
ای آقای من ، این دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده و قلوب ایشان را که بری محبت و معرفت خلق شده ، طويله اسب و استر نموده ، جوارحشان از قاذورات گندیده و دل هایشان آنی خصوع و خشوع ندیده ، ذره ای ذوق حلاوت طاعت را نچشیده ، نه در نهادشان از توبه اثری و نه در اوهام تفكـر نـحـس ایشان از خداوند جل جلاله خبری ؛ شب و روز به سَیف و سِنان لسان ، عِرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره می کند . قلوبشان خالی از ذکر و فکر و مملو از حيله و مکر است . دست عقل را بسته و دست هوا را گشاده ، چه زخم ها از آن دست ها بر کبد دین رسیده و چه مصیبت ها در شرع شریف برپا شده ...
| #کهکشاننیستی
احساسی عمیق درون قلبم می گفت کسی که می خواهد راه ولایت امیرالمومنین 'ع' را برود، باید گوشه ای کوچک، ولو در مقیاس یک در بی نهایت، غصه های او را چشیده باشد.
| #کهکشاننیستی ' رخشنده سادات
دیوانه بودن که دلیل نمی خواهد. اصلا دیوانه کیست و عاقل کیست؟ اگر عقل آن است که رنج و غم دیگران در صفحه زندگی ات ناپدید باشد، همان بهتر که دیوانه باشی. اگر عقل آن است که عشق را پس می زند و طراوت هستی را از صفحه وجود انسان می زداید همان بهتر که نباشد و تو را دیوانه بخوانند. اگر دیوانگی نداشتن آن عقلی است که به وسیله آن برای حفظ خودت دست درازی به هویت دیگران کنی من از همه دیوانه ترم. اگر جنون آن بومی است. که عشق در آن نقاشی میشود بگذار که عالمی مرا دیوانه بخوانند. من خسته بودم از مردمانی که درکشان به چشمشان و فهمشان و قضاوتشان به گشادی جیبشان بود.
آن کس که در این دنیا خام بماند و عشق جانش را به آتش نکشد، تخم آدمیت در وجودش رشد نکرده است. آدم آن است که در دیوانگی به مردانگی رسیده باشد؛ نه در خیال آدمیت حیوانی باشد که در پندارهایش، صبح را به شب می رساند و شب را به صبح این قبرها که همچون قفس در گورستان ها، ناز و نعمت خوش خیالان را به چنگال کشیده اند، وجدان نعره زن انسانهایی است که عمری آرزوی تحول داشته و حیات خویش را به تسویف و فرافکنی گذرانده اند.
تراوشهای قلب هایتان را میبینم افکار کودکانه تان؛ شهواتی که در پیش چشمانتان تا عمیق ترین سیاه چاله های مغزهایتان رسوخ کرده است. صدای زمزمه های خودخواهی و خود پنداری تان گوش قلبم را که سال هاست در این شهر رو به امواجی از عوالم غیبی باز شده مجروح و زخم آلود کرده است. شما زائران سید الشهدا ع می شوید. به محض آنکه در اقیانوس بیکران نور شست و شو می کنید. نهاد و باطنتان همچون فرشته ای ملکوتی صاف و شفاف و بی غش و بی رنگ میشود؛ اما همین که پایتان را بیرون میگذارید بر می گردید به همان اسارتی که در آن بودید. مگر اختیار از لوازم عقل نیست که شما هزار و هزار و هزار بار خود را در وجود حسین شست و شو میدهید اما دوباره به اختیار خویش در کثافات و نجاسات و سیاهی های این دنیا که هزاران بار از آن فرار کرده اید، غرق می شوید؟! به راستی دیوانه کیست؟ شما یا من؟ این سؤال برای ادامه حیات، شرط لازم و حتی کافی است.
#کهکشاننیستی ' ارزش هزار بار خوندنُ داره.
مثلاً شب را تا صبح خوابیدی ، بنای بیداری داشتی نشد ؛ حالا که اول صبح است. تا ملتفت ، شدی پاشو ! بین الطلوعین را بیدار بودن ، این خودش هم فیض علی حده و توفیقی است از جانب حضرت اله جل جلاله ؛ این را به مسامحه بر خودت تقویت مکن ؛ به شیطان گوش مده که میگوید حالا به وقت نماز صبح زیاد است ، قدری بخواب . غرضِ او معلوم است .
و همچنین در مجلسی ، نشستی خیلی لغو و بیهوده ، گفتی دلت سیاه شد ، اما می توانی نیم ساعت زودتر پاشوی به تدبیر و حِيَل ؛ پس این نیم ساعت ها را از دست مده پاشو برو و مگو چه فایده ای دارد من از صبح به خرابی مشغولم ؟ باز میتوانی به این جزئی خیلی از کارها پیش ببری ، ان شاء الله تعالی .
| #کهکشاننیستی ' دستورالعمل