🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌹امام کاظم(علیه السلام)می فرمایند:
خداوند در زمين بندگانى دارد كه براى برآوردن نيازهاى مردم مى كوشند ؛ اينان ايمنى يافتگان روز قيامت اند .
. الكافى ، ج 2 ،ص 197 .
┄┅═══✼🍃💐🍃✼═══┅┄
زندگی به سبک کلام اهل بیت سلام الله علیهم
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
ghariboone....mp3
8.58M
غریبونه
ای صید بی بال و پر 💔
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا موسی بن جعفر ✨
▪️ویژه شهادت #امام_کاظم علیهالسلام
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
🌴🥀🌾🥀🌴
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی نالَتو نمی شنوه ...
🎤حاج مهدی رسولی
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
🌴🥀🌾🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍معامله امام کاظم علیهالسلام با پروردگار
💠 آخرین جملات حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام با پرودگار پس از سالها تحمل رنج و سختی زندان چه بود؟
🌴🥀🌾🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را، خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
🎤صابر خراسانی، محمدحسین پویانفر🏴 #شهادت_امام_کاظم #امام_کاظم علیه السلام
🌴🥀🌾🥀🌴
بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.
جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قریش تشییع نمودند
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوت آیاتی از قرآن کریم
استاد عبدالباسط
🌴🥀🌾🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴
خورشید تابان بود، زندان بر نمیداشت
او نور بود و نور حِرمان بر نمیداشت
تنها نبود او چون خدا دست خودش را
از پیچ آن زلف پریشان بر نمیداشت
یعنی چه در بستن به دنیا روی آنکه
یک آن سر از درگاه یزدان بر نمیداشت
رنجور بود اما به یاد مستمندان
از سفره ی افطار خود نان بر نمیداشت
لب تشنه بود و چشمهای خیس خود را
یک دم از آن لبهای عطشان بر نمیداشت
کنج اسارت در هوای عمه جانش
یک لحظه هم چشم از اسیران بر نمیداشت
تا پای طفلی زخمه از خاری نبیند
دست از سر خار مغیلان بر نمیداشت
هر بار زندانبان به قصد اذیت آمد
از سفره ی لطفش جز احسان بر نمیداشت
در خلوت زندان مرورِ عشق می کرد
تا پای جانش دست از آن بر نمیداشت
الحمدللهش به لب می گفت یارب
این سر که بی این عشق سامان بر نمیداشت
پایان دوران اسارت بود اما
زنجیر دست از پای ایشان بر نمیداشت
هر گوشهی ایران شمیم رحمتش هست
این خاک بی او عطر باران بر نمیداشت
شعرم هوای کاظمینش را به سر داشت
اما دلم چشم از خراسان بر نمی داشت
🌴🥀🌾🥀🌴