eitaa logo
تلنــــ⚠ــگر مــذهبـــی
10.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2هزار ویدیو
6 فایل
🆔 اگر برای خداست، بگذار گمنام بمانم.....  😔شما را چه شده است که برای الله شأن و مقام و هیبتی قائل نیستید⁉ نوح/۱۳
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_دهه_۷۰ هر کدام از شهدای #آخرالزمان، برابر #بیست_شهید جنگ بدر هستند. ☝️«رسول اکرم (ص)» در دفتر #خاطرات ما بنویسید: ما هرچه داریم از شهدا داریم😭❤ #شهید_محسن_حججی برای شادی روح شهدا #صلوات 💟 @talangoremazhabi
🌸🍃 #شهیدسرافراز عادتم دادہ صفای تو که یادت باشم یاد آن #معرفت ومهر ومرامت باشم از برای همه لطفی که بدیدم زشما کمترین کار همین است که یادت باشم.... #یاری_ام_کن_که_رهروت_باشم #شهید_محسن_حججی❤️ #سالروز_شهادت #یادش_با_صلوات🌸 💟 @talangoremazhabi
📝 به روایتی از شهید : 🌷| ماه رمضان بود که رفتیم دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی می خوندیم.👥👥 صدای ( بلند بگو لا اله الله اله ) به خورد🗣 تابوتی ترمه پوش⚰ از بیرون آوردند وقتی از کنارمان رد مادر محسن : از یکیشون پرسید :(کی ؟) طرف گفت : جوان بوده و از یه بچه👶 به جا گذاشته دوید توی چشماش😢 محسن سریع از آب ماهیش رو گرفت گفت : می بینی مامان‼️دنیا همینه اگه نشیم می میریم! اگه جوونت شهید بشه دیگه راحته که عاقبت به خیر شده؛ اگه تصادف کرد و می خوای چیکار کنی⁉️😧 شب بیست و یکم از نماز مغرب رفتیم حرم افطاری رو بردیم داخل توی راه به پیام💌 داده بود که امشب برای شهادتم دعا کن😥 توی صحن )_رضوی زد به پهلوم گفت : به مادرم بگو دعا کنه👌 خودش رو با گل های امام رضا (علیه السلام) سرگرم نشون داد به گفتم : مامان! این محسن من رو دیوونه کرد! می شه الان دعاش ؟😞 وسط اذان 📢 بود که دل مادرش شکست.با اشک چشم براش دعا 😢 اونجا بود که رو توی چشمای محسنم دیدم ✋ |🌷 💟 @talangoremazhabi
🍃🕯🍃 💌 #ڪــلام‌شهـــید علےجان! بعضےوقتا دل کندن از یک سرےچیزهاباعث مےشه یک سرےچیزهاےبهتر به دست بیاری، من از تو ومامانت دل کندم تا بتونم نوکرےحضرت زینب(س) رابدست بیارم 🌹 #شهید_محسن_حججی @talangoremazhabi
🔺شهیدمحسن حججی در دفترچه خاطرات آخرین جملات را چنین نوشته است:  «ان شاالله شهادتم صدق گفتارم را گواهی می دهد...شک نکنید و مطئمن باشید راه ولایت همان راه علیست - رهبر برحق سید علیست .....» 🌹 #شهید_محسن_حججی @talangoremazhabi
#عاشقانه_شهدا💞 🌷وقتی روز اعزام معلوم شد: ‌ دو هفته بعد (از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها) رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا تلفن محسن زنگ خورد. فکر کردم یکی از دوستانش است. #یواشکی گفت: « چشم آماده می‌شم.» 🌷گفتم: «کی بود؟» میخواست از زیرش در برود. پاپی‌اش شدم. گفت: «فردا صبح اعزامه.» احساس کردم روی زمین نیستم. پاهایم دیگر #جان_نداشت. سریع برگشتیم نجف آباد. 🌷گفت: « باید اول به پدرم بگم؛ اما مادرم #نباید هیچ بویی ببره، ناراحت میشه.» ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم و بدون گریه بگذرانم تا آب ها از آسیاب بیفتد. 🌷همان موقع عکس پروفایل تلگرامم را عوض کردم: من به چشم خویشتن دیدم که #جانم_می_رود... ‌ ‌ ‌ ‌📕 کتاب سربلند #شهید_محسن_حججی🌷 @talangoremazhabi
🔥 😳😳👇 یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞 همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒 و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌 شبی که خبر شهادت رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد گفت بغض گلومو فشار میداد😢 و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد😭. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️ به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم علیه السلام هستن😭سلام دادم به آقا،آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده😭آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔 تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔 🖤🖤 @talangoremazhabi
#عاشقانه_شهدا💞 🌷وقتی روز اعزام معلوم شد: ‌ دو هفته بعد (از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها) رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا تلفن محسن زنگ خورد. فکر کردم یکی از دوستانش است. #یواشکی گفت: « چشم آماده می‌شم.» 🌷گفتم: «کی بود؟» میخواست از زیرش در برود. پاپی‌اش شدم. گفت: «فردا صبح اعزامه.» احساس کردم روی زمین نیستم. پاهایم دیگر #جان_نداشت. سریع برگشتیم نجف آباد. 🌷گفت: « باید اول به پدرم بگم؛ اما مادرم #نباید هیچ بویی ببره، ناراحت میشه.» ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم و بدون گریه بگذرانم تا آب ها از آسیاب بیفتد. 🌷همان موقع عکس پروفایل تلگرامم را عوض کردم: من به چشم خویشتن دیدم که #جانم_می_رود... ‌ ‌ ‌ ‌📕 کتاب سربلند #شهید_محسن_حججی🌷 @talangoremazhabi
عاشـق آلبــالو 🍒بود دو سـہ تا جعبه گرفتم برایش شربت ومربا درسـت کنم .😇 خودش نشست کنارم و درشـت هایش را سوا کرد☺ .ازم خواسـت برایش فریز کنم که زمستان ❄ هم داشته باشـیم. .. الان آلبالو ها توی فریز هست ولی محسنم 💔...😔💚 راوے: #همسر_شهید #شهید_محسن_حججی @talangoremazhabi
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @talangoremazhabi ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 خودتون رو برای ظهور امام زمان عجل الله و نبرد با اسرائیل آماده کنید که آن روز است. ❣🍃 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @talangoremazhabi ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈