تلاطم خاموش 🇵🇸
صالح بن عبدالله یهودی می گوید:
در آن حال (آتش زدن خیمه ها) در اطراف صحرا نظر می کردم. دختری کوچک بنظر آوردم که گوشه ی جامه اش آتش گرفته است. سراسیمه در آن بیابان به اطراف می نگریست وشدت بیم می لرزید ومانند ابر بهاری می گریست.
مرا بر حالت او رحم آمده، به نزد او تاختم که آتش جامه اش را خاموش کنم.
گفتم:همانجا بایست آن طفل بیچاره ایستاد.
دیده ی حسرت بر من گشود. از اسب پیاده شدم، دیدم از ترس دوید به زیر شکم اسب و بر رکاب چسبید. زیاد دلم به درد آمد آتش جامه اش را خاموش کردم.
زبان بسته اش را گشاد، وقتیکه این مهربانی را دید، آب در چشمش حلقه زد و فرمود:
ای مرد! لبهایم را می بینی که از آتش عطش کبود شده؟
تو می توانی جرعه ای آب به کام تشنه ام برسانی.
از شنیدن این کلام رقّت تمام برای من دست داده.
ظرف آب از همراهان خویش گرفته به او دادم وچشم تحمّل وتأمل به او گشودم. دیدم آب را گرفته قبل از آشامیدن آهی از جگر کشیده آهسته آهسته رو به راه نهاد،پرسیدم عزم کجا داری که آهسته آهسته راه می سپاری؟
فرمود:خواهر کوچکتری دارم که از من تشنه تر است اجازه بده اول اورا سیراب کنم،
گفتم:نترس زمان منع آب گذشت تو بنوش اورا نیز سیراب خواهند کرد،
گفت: ای مرد سوالی دارم.
گفتم که بگو.
فرمود: پدرم در وقت عزم میدان بسیار تشنه بود، آیا سیرابش کردند ویا اینکه تشنه کامش کشتند؟
گفتم :نه. والله تا دم آخر می فرمود:
*سقونی شربة من آلماء*
به من کمی آب دهید
اما کسی آبش نداد بلکه جوابش را نیز ندادند وبا لب تشنه وشکم گرسنه شهیدش کردند. وقتی که این سخن را از من شنید آب را سرازیر گردانید وظرف آب را به من داد وفرمود اکنون که پدرم تشنه جان داده، من هم آب نخواهم خورد.
دیدم از تشنگی مشرف به هلاکت است، با تهدید، آبی بر او خورانیدم اما از یاد تشنگی پدرش آبی نخورد همین قدر که لبهای مبارکش را تر نمود و قطره ای از آن به حلقش نرسید وبا ناله وزاری بر حال پدربزرگوارش می گریست.
در آن حال زن بلند قامتی فریاد کرد: ای دختر برادرم درکجایی که از عمه وخواهران جدایی؟
دختر از شنیدن او از آن زن مضطر مانند طفلی که خود را به دامان مادر پندارد خود را به دامان او انداخت و گریه نهانی را عیان ساخت.
📚مقتل خطی بحر المصائب وکنز الغرائب
🆔 @talatomekhamosh
چقدر دلتنگ این ده روز میشوم
ده روز با دلشوره پا به هیئت گذاشتم
ده روز حال دیدار داشتم
ده روز با سختی بچهها رو همراه کردم
چه زود گذشت..
کاش تا زندهایم عمرمان در این راه بگذرد...
ما نباشیم بقیه هستند کار تو لنگ نمیمونه 😭
واکنش همسرم🤣🤣🤣
خدایش بیامرزاد
خب خودشون هی میگفتن لبتاب تو تمیز کن ویندوزش رو عوض کنم 🤣🤣🤣🤣
🆔 @talatomekhamosh
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت این رو میبینم حالم منقلب میشه 💔🖤
🆔 @talatomekhamosh
وقتی یه آزمون مهم دارم
و یه کار جدید هم میخوام شروع کنم
و کتابی که هیچ ربطی به اون دوتا نداره دست میگیرم
🤷♀
@talatomekhamosh
تلاطم خاموش 🇵🇸
واکنش همسرم🤣🤣🤣 خدایش بیامرزاد خب خودشون هی میگفتن لبتاب تو تمیز کن ویندوزش رو عوض کنم 🤣🤣🤣🤣 🆔 @talat
بعد از شستشو لبتاب با اسکاج و تحویل لبتاب از همسر گرامی🤣🤣🤣
🆔@talatomekhamosh
مادر که میشوی بند بند وجودت هویت دیگری به خود میگیرند...
گاهی از یک حرکت فرزند سراسر وجود آدمی شوق میشود و گاهی از خراشی کوچک بر پوست لطیفش سراسر وجود آدمی را دلهره میگیرد...
امشب برایم پر است از فکر و خیالهای عجیب و غریب...
پسر چهار سالهام، محمدصادقم فردا صبح عمل داره یه عمل ساده اما مرا حسابی به خودم و افکارم پیچانده...
چارهای نیست
دل را به صاحبش میسپارم و به خدا توکل میکنم
خدایی که رفیق و مونسی جز او ندارم...
و من در این میان تمرین میکنم بزرگشدن را ...
یادتون بود و حالی داشتین برای محمدصادقم و همه بچه شیعهها صلواتی هدیه بفرمایید🌱
الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ☘
🆔@talatomekhamosh
از همگی بابت دعاها و احوالپرسیهاتون از عمق قلبم ممنونم
الحمدلله محمدصادقم بهتره از دیشب سرم بهش زدیم سرحال شد انشاءالله ۵ تا سرمدیگه داره که امیدوارم سرپاش بکنه
خیلی بهم سخت گذشت
مخصوصاً وقتی که بعد از ریکاوری بهم تحویلش دادن
تن نحیف و رنجورش
دردی که تحمل میکرد و نمیدونست چرا درد داره
سرفههای خشک و دردناکش
بالا آوردن خون
و تشنگی زیادش😭
چقدر روضه بود.. تمنای آب داشت...
الحمدلله گذشت...
الهی گذر هیچکس به بیمارستان نیوفته🤲
البته کادر بیمارستان خوب بودن🌷
امروز حس میکنم چقدر بزرگتر و چقدر قویتر شدم...
صحنه صحنه زندگی درس هست و بهانهای برای رشد ما
اربعین و کربلای من همینجا خونه و کنار بچههایم و پرستاری از پسر کوچکم هست
و من یقین دارم که هرآنچه میخواستند به من در مسیر پیادهروی کربلا بدهند همینجا به من خواهند داد
گرچه دل آدمی تنگ میشود و بیقرار ❤️🔥
حسیــــن جانم...
🆔@talatomekhamosh
به همان اندازه كه رنج مىبريم، به همان اندازه
واقعيت را نشناختهايم
و خود را نشناختهايم
و خدا را نشناختهايم،
كه دنيا راه است و ما رونده
و خدا راهبر و رنجها شتاب دهنده و پيش برنده.
#عین_صاد
🆔@@talatomekhamosh