eitaa logo
تاملی دیگر
478 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
75 فایل
با سلام وادب اندیشه و مرام مدیر کانال با قلمش، به صورت موضوعی یا مناسبتی منتشر میشود. ضمنا مطالبی که در کانالها و گروهای دیگر هم اگر مناسب یافت انتشار می دهد لینک گروه تاملی دیگر..👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3901358083Ce31c8a5fc9
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨﷽✨✨ 🤔اگر انصاف داشته باشیم 🖌همسر مرحوم شهید «نواب صفوی»  اعلی الله مقامه؛ نقل می‌کند؛ یک شب بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار بعدی نداریم حتی نان خشک! هر چه بود؛ امشب افطار تمام شد. ☺️مرحوم نواب لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم؛ وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحر چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد. 😟بعد نماز صبح گفتم و نماز ظهر هم گفتم و تا غروب و مغرب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریم. تا این که اذان مغرب را گفتند؛ آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند چطور سفره افطار امشب نداریم؟ پاسخ دادم از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم و نیست. 😊آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست 😄خندیدیم و گفتم صد البته بله. رفتم و از فرط عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و ... آوردم و پارچ آب را جلوی آقا گذاشتم. هنوز لیوان را پر نکرده بود صدای در آمد. 😱طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود رفت سمت در و آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند و آشنا، آقا فرمود تعارف کن بیایند. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند؛ آقا فرمود خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم آقا لبخندی تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهد هستند. الحمدلله آب در لوله ها فراوان هست. 🤲مرحوم نواب چیزی نگفت؛ یوسف رفت وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم این چیست؟ پاسخ داد: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده و دارند می‌روند گفت بگوییم هر چی فکر کردیم این همه غذای پخته را چه کنیم؛ خانمم گفت چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. می‌دهیم خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارند. آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و ... آن‌ها که رفتند آقا به من فرمود، ⭕️⭕️ دو نکته: 1⃣اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ 2⃣دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود مشکل خیلی‌ها  همین است نه سکوتشان از سر انصاف است نه سر و صدایشان. وقت نداشتن جیغ دارند وقت داشتن بخل و غفلت. کانال نجات تاریخ منتظر شماست 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1737359374C70e3695ffe