eitaa logo
تنها مسیری ها...👣
1.2هزار دنبال‌کننده
468 عکس
97 ویدیو
9 فایل
ما اینجا میخوایم راه و رسمِ #خوب_زندگی_کردن رو یاد بگیریم😉 ما میخوایم زندگیمون رو یه تغییر اساسی بدیم و از لحظه به لحظش #لذت ببریم😍 ما #میتونیم 😉💪 ادمین: @afshari97 تبادل: @M_K_Admin اطلاعات کانال: http://eitaa.com/joinchat/2433089547C3121833ae0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها مسیری‌های بلند پرواز😌 این کلیپو از دست ندن👌 @tanha_masiri_ha تنها مسیری ها...👣
دلــ❤️ــ نوشــ✍ـــــته پروردگارا... نام ویاد تو سردفتر عشـــ❤️ق مجنون است... مجنونی که لیلی اَش تویی و جز تو نیست🍃 مرا جنونی نیست که خود را مجنون بدانم... اما آگهم به جایگاه رفیع مجنونان در نزدت✋ الهی... میخواهم تورا سوگند دهم، سوگند به قلب پر درد ز فراق یار مجنونانی که لیلی شان تویی🌹🌹 ای لیلیِ مجنونان فارغ از دنیا❣ حب الدنیا را از قلب من برکن تا تورا دریابم🙏 اگر برایم لیلی نیستی معبود که هستی ☺️ معبودا ❣ راضی مشو که این عبد حقیر به پای دنیای ناچیز بماند و بسوزد🙏😔 هرچند که توان در خود نمیبینم اما خواهان دل بریدن از فانی های دست وپاگیر که هستم🍃 فعل خواستن را صرف نموده ام،توانستن را از تو خواهانم که از لطف و کرمت عطایم کنی🙏🙏🙏 ای آنکه هر تسبیح گویی معترف است به پاکی و منزهی اَش💞 تو را سوگند به سبحانیتت قلب و روح و وجودم را منزه از شرک و کفر بگردان. ای آنکه وجود هر موجودی از توست حال آنکه تو خود وجودی بی هیچ وجود اورنده ای،تو خودی و ما همه از توییم💝 پس تورا سوگند به وجود ملکوتی اَت ،وجود مقدس ولی عصر(عج)را از امتش راضی بگردان و فرج ایشان را تعجیل بفرما... آمین... ✨به قلم :کنیز مولا✨ @tanha_masiri_ha تنها مسیری ها...👣
تنها مسیری ها...👣
#مسیرعشق 12 بهارچنان میخندید که دیگه اشک ازچشماش میومد. -بهار بنظرت جک گفتم چته چرا اینقدر میخن
13 بهارخندید و گفت باهاش آشنا هستم شمارش هم دارم. من با دهن بازبه بهارنگاه میکردم. -خوب بلدی تورکنی،سلیقه‌ات هم بدنیست -اما عزیزم بهش بگو ادم باشه وحشی نباشه با اون رفتارش -اصلا به من چه -علف باید به دهن بهار خوشمزه بیادمثل اینکه مزش هم لای دندوناش رفته. بهاربا کمال خونسردی رانندگی میکرد. -سارا این غول دوسری که شما میگی برادرمه -چـــی؟؟؟ اره محمدبود،همین داداشم که قراره بریم به اون روستا -واقعا؟؟ -اره -برو بابا،من کلاغ رنگ میکنم،بجا قناری میفروشم،حالا شما منو میپیچونی -باشه،یه لحظه صبرکن سرعتش رو کم کردو ماشین رو پارک کرد گوشیش رو بیرون اورد و یه شماره‌ای رو گرفت وگذاشت رو بلندگو @tanha_masiri_ha تنهامسیری‌ها...👣 نویسنده(منیرا ــ م)
14 اشاره کردتا حرف نزنم. بعد از چند تا بوق ،یه صدای مردونه توی گوشی پیچید -الو،جانم -سلام داداشی خوبی -سلام خانم خانوما. -خوبم عزیزم ،رسیدی خونه؟ -نه بیرونم. - اول خواستم سارا رو بزارم خونشون. -اهان اون دوستت -بهار تاحالا ندیده بودم دوستای اینطوری داشته باشی کی بود -اومدم بگم کوری ندیدی ،که بهار جلو دهنمو گرفت. -دخترخوبیه فقط یکم کنترل زبونش رو نداره. -مواظب خودت باش خواهر گلم اخ دلم میخواست لیچار بارش کنم تا بفهمه داره راجب کی حرف میزنه. بهار که دید خیلی ناراحت شدم.گوشی رو از بلندگوقطع کرد و بایه خدافظی گوشی رو قطع کرد. -بهار یکم ادب به داداشت یادبده. -دارم براش کار امروزش رو بی جواب نمیزارم شانس بیاره دیگه نبینمش. -اع پسر ب این خوبی.😁 نزدیکای خونه بودیم ساعت تقریبا نزدیک به ۴عصربود. بهار وارد کوچه شد،محله در ارامش مطلق بسرمیبرد. کنار درب خونه نگه داشت. -ممنونم بهارامروزخیلی اذیت کردم تمام وقتت رو هم گرفتم. -امیدوارم بهت خوش گذشته باشه - سعی کردم از حال و هوای خودت ب بیرون بیای متاسفانه چند روز نیستم. فقط تو رو خدا نشین تو اتاقت روزت رو به شب برسونی - چشم مادر جون.خوش بگذره بهت. در رو باز کردم پیداه شدم.کلید روانداختم داخل در و بهار با تک بوقی ازم خدافظی کرد و رفت. وارد حیاط شدم. هنوز کسی نیومده بود. دراتاق رو باز کردم اتاق کاملا تاریک بود. چراغی روشن کردم.و رفتم داخل اشپزخونه. برحسب عادت در یخچال باز کردم نگاهی به یخچال انداختم بستم. هوس کردم کافی برای خودم درست کنم. کتری رو به برق زدم و لیوان مخصوص خودمو اوردم کافی ریختم واب که جوش اومده بود،داخل لیوانم ریختم. کافی رو هم زدم و لیوانمو برداشتم وسمت اتاقم حرکت کردم. پله ها رو یکی پس از دیگری طی کردم. دراتاقم و رو باز کردم. دکمه‌های مانتو رو بازکردم و انداختم رو تخت شالمو بیرون اوردم انداختم رو صندلی میز ارایش. پنجره اتاقمو باز کردم. نفس عمیقی کشیدم هواخنکتر شده بود. ازاتاقم میشد کمی غروب خورشید رو دید. کمی از کافی رو خوردم اومدم لبه تخت نشستم. به روز متفاوت امروزم فکر میکردم. همه چیزخوب بود بجز اون دماغ فیلی . لیوان رو کنارمیزگذاشتم. ولو شدم روی تخت احساس خستگی میکردم و واقعا به خواب نیاز داشتم. دراین دنیا از دو کارخوشم میاد و واقعادوست دارم یکی خوابیدن،دیگری خوردن غذا و خوراکی چشمام رو بستم پتوی کشیدم روی خودم و خوابیدم. @tanha_masiri_ha تنها مسیری‌ها...👣 نویسنده(منیرا ــ م)
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 ✨يا أَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى(علیه السلام) أَيُّهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ...✨ 🌸ای ابا الحسن ای علی بن موسی، ای رضا، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان ای آقا و مولای ما به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن!🌸 @tanha_masiri_ha تنها مسیری ها...👣
تنها مسیری ها...👣
بسم رب المهدی...🌷 #ازجوانه_تا_جوانی ‌۸ ↩️ادامه چگونگی استفاده از غذاهای سالم به منظور جذب بیشترین
بسم رب المهدی...🌷 ‌۹ ↩️ادامه چگونگی استفاده از غذاهای سالم به منظور جذب بیشترین موادو ویتامین ها و عدم ایجاد مشکل در بدن✔️ 💠انسان معمولا ۹۰%گیاه خوار و ۱۰%گوشت خوار هست پس در هفته مصرف یک وعده گوشت یا آبگوشت کافیه و استفاده ی بیشتر از این مقدار باعث بیماری های مهلک میشه. 💠انسان سالم نسبت به جثه و اندامش میتونه درهرشبانه روز بین دو ونیم تا چهار لیتر مایعات مصرف کنه که مقدار زیادی از این نیازمندی با استفاده ازغذاهایی مثل آش و یا میوه جات تأمین میشه. حتی در اشخاصی که سنگ کلیه دارن بهترین درمان ها چیزی غیراز تجویز استفاده ی زیاد از آبه.چون ⤵️ استفاده ی بیش از حد از آب خودش باعث رسوبات و بیماری های دیگه میشه. 💠ایستاده و یا در حال حرکت غذا خوردن ویا روی صندلی نشستن برای صرف غذا باعث میشه تا مقدارزیادی از خون هایی که باید برای هضم غذا به معده کمک کنن در پاها جمع بشن و عمل هضم خوب صورت نگیره که به مرور زمان باعث بیماری های خاص میشه.❌ پس نشستن کنار سفره بهترین حالت در تغذیه هست.✅ ادمه دارد... برگرفته از:کتاب"از جوانه تاجوانی" به کوشش گروه علمی پژوهشی ابن الحیدر علیه السلام💯 @tanha_masiri_ha تنها مسیری ها...👣
تنها مسیری ها...👣
#چگونه_گناه_نکنیم۱۰ سلاااام دوست گلم🌸🌸🌸🌸 حال و احوال؟ امروز رفتی نماز عید؟😊 مطمنا عیدی هم گرفتی د
۱۱ سلاام دوستان عزیزو همراهان همیشگی😊 امیدوارم حالتون خوب باشه و پرانرژی باشید😉 امروز هم با توضیح دونوع دیگه از گناهان در خدمتتون هستیم☺️ توجه ❗️ ⬇️⬇️⬇️
بعضی گناهان هستن که گناهان بزرگ محسوب میشن گرچه 🔴هیچ گناهی قابل توجیه نیس. اما خب یک گناه هایی نسبت به باقی گناه ها بزرگتر هستن و عذاب اخروی بالایی رو در پی دارن. مثلا⤵️ سحر،یأس از رحمت خداوند،اسراف،زناو... گناهان بزرگ یا👈گناهان کبیره محسوب میشن. معصیت هایی که بواسطه ی اونها پرده دری و سرکشی بیشتری در مقابل خداوندمیشه 👇 نامیده میشن. به همین خاطر افراد با ایمان و مومن به علت ایمان قلبی و عملی که نسبت به خداوند دارند نباید مرتکب چنین گناهانی بشن.✅
و اما ⤵️ گناهانی هستن که به عنوان گناه کوچک در برابر گناه بزرگ شناخته میشن. به عنوان مثال👇 گناهانی مثل:حسودی کردن،فحش دادن،زبان درازی کردن و... گناه صغیره محسوب میشن. نکته بسیار مهم و برگرفته از روایات معصومین(ع) اینه که⤵️ استمرار در به مرور موجب ارتکاب به میشن. پس باید دقت داشته باشیم که 👈برای جلوگیری از انجام گناه کبیره باید از عمل به گناه صغیره اجتناب کرد👉
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشاط نبض ادم هست✅ عوامل از بین برنده نشاط‼️ @tanha_masiri_ha تنها مسیری ها...👣
15 از سرو صدای توی خونه بیدار شدم. اتاق کامل سرد شده بود. نمیدونم چرا برام سخته این تخت گرم رو رها کنم.واقعا هیچ چیز لذت بخشتر از خوابیدن نیست. اتاق کاملا تاریک بود. بلند شدم چراغ رو روشن کردم وپنجره رو بستم. انگار بابا و مامان اومده بودن رفتم بیرون از اتاق. چه سروصدای پیچیده تو سالن.رفتم طبقه پاین سلامی کردم پدرم که رومبل نشسته و بوداخبار گوش میداد جواب سلامم رو داد. مامان که تواشپزخونه درحال درست کردن شام بود. شام؟؟😳 مگه ساعت چند بود؟؟؟ نگاهی ب ساعت توی سالن انداختم ساعت ۸بود. اوه اینهمه من خوابیدم. -سلام کی اومدید -سلام چه عجب بیدار شدی ۵اومدیم -چند بار صدات زدم بیدار نشدی. -صبح کجا رفته بودی؟ -با بهار بیرون بودیم. ناهار هم بیرون خوردیم و بعد منو رسوندخونه. چند تا چایی ریختم و رفتم توسالن نشستم کنار پدرم انگار اخبار تمام شده بود وصدای تلویزیون رو کم کرده بودن. -خوش گذشت بهت امروز؟ -بهار کدوم دوستته؟ -اره خوب بود. همون که گفتم پدرش استاد دانشگاه امیرعلی هستش -اهان. -یبارپدرشو دیدم اونروزی که دوستت رو اورده بود اینجا. -مرد محترمی بود. -خب کجا رفته بودین حالا؟ -جای خاصی نبود. -اول رفت پیش داداش دوسالی هست شهید شده. -برادرش شهیدشده؟ اره.از شهدای مدافع حرم بوده. -کجا با این دختر اشنا شدی ؟همچین دوستای تو نداشتی. -بطور اتفاقی بابا از بچه های دبیرستان بود یهو دوستیمون ادامه پیدا کرد @tanha_masiri_ha تنهامسیری ها...👣 نویسنده(منیراــ م)
16 بااعلام کردن شما حاضره پدرم سوالی نکرد دیگه تلویزیون رو خاموش کرد ورفت طرف اشپزخونه پدرمن بااینکه مرد ارومی هست اما گاهی خیلی مرموز میشه. هیچوقت نمیتونم بفهمم چی تو سرش میگذره. بااینکه پدر زیاد به دین و این چیزا کار نداره اما عجیبه با دوستی من و بهار شاکی نمیشه. -سارا نکنه رژیمی که نمیای شام بخوری. -اع کجا بودی سحر صدات نمیومد -بله دیگه ملت خواهر دارن منم خواهر دارم اصلا کمبود من تو این خونه حس میشه؟ سحر خواهر کوچکترمنه البته ارومتر از منم هست. سینی چای رو برداشتمو بطرف اشپزخونه رفتم. بوی کوکوسبزی فضای اشپزخونه رو پرکرده بود. کوکوسبزی و ترشی دلم ضعف میره . نشستم وکنار خانواده شام رو خوردم. سر میز اصولا کسی حرف نمیزنه فقط من حرف میزنم که پدرم هم، همیشه شاکی میشه میگه دور از اداب غذا خوردنه. اما کو گوش شنوا. بعد از خوردن یه شام مفصل سبک ،ظرفا رو چیدم توماشین ظرفشویی و میز رو مرتب کردم وبا شب بخیر راهی اتاقم شدم. نمیدونم چرا اصلا حوصله‌ اینکه بشینم کنار خانوادم رو نداشتم. بیشتر دوست دارم تو اتاقم تنها باشم. ترجیح دادم یه دوش اب گرم بگیرم . حولمو برداشتم به سمت حمام رفتم اب گرم اونم وقتی هوا سرده جوونی دوباره ب بدن میده کمتر از ده دقیقه دوش گرفتم لباسمو پوشیدم و موهامو لاب لای حوله پیچوندم تا خشک بشه. رفتم تو اتاق خودم. احساس سبکی میکردم موهامو از لای حوله بیرون اوردم نشستم روبروی میز ارایشم و موهامو سشوار کشیدم. حوصلم واقعا سر رفته بود خواستم برم دفترمو بیارم و با نوشتن خودمو سرگرم کنم که حس نوشتن هم نداشتم. دوست داشتم با یکی حرف بزنم رفتم سمت گوشی پیامک بهار رودیدم .نوشته بود فردا صبح داره میره. انگار حس کردم باز تنها میشم. حس بدیه فکر کنی کسی رو نداری یه پیام دیگه هم بودازنغمه. بیداری سارا؟ نه دارم با جغدا رقابت میکنم تو شب زنده داری. اخه خودش شبا بیدار روزها خواب جواب پیامشو دادم ؛اره بیدارم -فرداعصر قراره با بچه‌ها بریم بیرون ساعت‌۵میام دنبالت. -کجا.؟ -تولد شیوا هست کامران مهمونی گرفته. -باشه حله گوشی رو گذاشتم رو سایلنت. روتخت دراز کشیدم. این شیوا هم چه دل خوشی داره هرماه یه دوست پسر جدید خوبه بااین کامران زود کات نکرده @tanha_masiri_ha تنهامسیری‌ها...👣 نویسنده(منیرا- م)