تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پنجم #تردید در میان عم
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_ششم ۱
💍💞خوشبخت ترین زن عالم
...صیغه محرمیت چند شب بعد خوانده شد.
بدون هیچ مراسمی فقط پدربزرگها و مادربزرگم بودند و از طرف آنها فقط اعضاء خانواده خودشان ...
من با چادر و روسری سفید بدون هیچ آرایشی سوار ماشین پدرم شدم وقتی که وارد محضر شدیم مسعود رو دیدم که کت و شلوار مشکی براقی پوشیده بود با پیراهن سفید دامادی ، به چشمم #زیباترین و جذاب ترین مرد عالم می آمد .
آنقدر از داشتن مسعود خوشحال بودم که بی محلی مادر و خواهر و همسر برادرش به چشمم نمی آمد.
صیغه محرمیت که خوانده شد خواهر کوچک مسعود کر کشید و نقل پاشید و مسعود یک انگشتر #سنگین زیبا دستم کرد. از سنگینی انگشتر متعجب بودم . بعد از محضر خانواده ها به خانه خودشان رفتند .
من سوار ماشین مسعود شدم داخل ماشین چادرم رو عوض کردم آن شب اولین شام دو نفره رو با هم خوردیم در آن لحظات آیا زنی خوشبخت تر از من در عالم بود؟!!
حیف که نمی دانستم دنیا به این صورت نخواهد ماند.
پدرم مرد روشنفکری بود و برای باهم بودن من و مسعود ایرادی نمی گرفت .
تقریبا هر روز با مسعود بیرون بودیم و شب مرا به خانه می رساند و می رفت حتی دانشگاه هم خودش مرا می برد و می آورد.
در شرکت هم به همه خانمها نهار دادیم و من به اتاق مسعود نقل مکان کردم.
کارم جدی تر شد و هر دو احساس خوبی از این همکاری مؤثر داشتیم .
کشف شخصیت مسعود برایم جذاب بود خوش روتر از چیزی بود که فکر می کردم چنان رابطه خوبی با پدر و مادرم برقرار کرد که گاهی #حسادت می کردم اما من با گذشت یک ماه نتوانسته بودم با خانواده مسعود ارتباطی برقرار کنم .
یک شب به اصرار من بعد از شام رفتیم منزل آنها ، خانه ویلایی با صفایی داشتند وضع مالیشان از ما بهتر بود اما نه آنقدر زیاد که مرا اذیت کند.
مادرش باز تصنعی قربان صدقه ام میرفت و با تیپ اسپرت و موهای هفت رنگش در خانه پذیرایی می کرد. جوان تر از سنش به نظر می رسید یا شاید با آرایش و سبک لباس پوشیدنش اینطور به چشمم می آمد.
می گفت قرص اعصاب مصرف می کند و خیلی حوصله مهمان ندارد.
یکبار از مسعود پرسیدم : چرا منو به فامیلاتون نشون نمیدی؟
با حالتی متعجب گفت خب هنوز که دیر نشده به وقتش عزیزم...
-آخه نه خاله هات نه عموهات هیچ کس منو ندیده ...
+ بذار جشن نامزدی که گرفتیم همه رو می بینی و اونا هم عروس قشنگ ما رو می بینن ...
تازه فامیلای ما چندان تحفه هم نیستنا ...
یک روز جمعه ازش خواستم که مرا برای زیارت به امامزاده صالح (ع) ببرد .
جلوی در گفت که تا به حال اینجا #نیامده ، می خندید و می گفت : ما ازون خانواده هاش نیستیم .
بعد از زیارت در حیاط با صفای امامزاده روی سکوها نشستیم ، به مسعود گفتم :
_ خدا رو شکر می کنم که همسری به خوبی تو قسمتم کرد ...
+ از کجا می دونی من خوبم ؟
_ معلومه دیگه ...
ازت ممنونم تو این مدت خیلی به من خوش گذشته ...
چشمکی زد و گفت : به من بیشتر ...
_تو حرم دعا کردم که خدا کمکمون کنه و همیشه همینقدر خوب و خوشبخت بمونیم .
مسعود آرام تر از همیشه شده بود و فقط با سر تأیید می کرد ، نمی دانم در ذهنش چه می گذشت .
دو ماه تمام شد .
به خانواده ها اعلام کردیم که نظر ما برای ازدواج #قطعی است .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
مرد خسیسی برای اولین بار با زنش سوار هواپیما شد.
بعد از ربع ساعت، به مقصد رسیدند.
مرد خسیس به زنش گفت: اگر می دونستم این قدر راه نزدیک است، پیاده می اومدیم😂😂😂
🇮🇷 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🌱 #نهال_ولایت 86 ✔️ در گوش بچه ها محبتِ اقوام رو زمزمه کنید به بچه خواهر و برادر خودتون بی نهایت م
🌱 #نهال_ولایت 87
🌺 ما اگر دغدغه ولایتمداری ، تربیت سربازان حضرت ، مقدمه سازی برای #ظهور و الگو سازی برای جامعه بشری که امروزه حیرت زده و وامانده از زندگی غلط گذشته منتظر یک الگوی جدید هست،
اگه این چنین دغدغه هایی داریم؛ باید یک تغییر و بهبود توی وضع خانوادگی خودمون بوجود بیاریم.✔️✅
🔷ما اگه به "سعادت بچه هامون" فکر میکنیم باید توی خانواده یه تغییر جدی بوجود بیاریم.
⭕️خانواده خود به خود محل صفا و #آرامش نمیشه، باید براش برنامه ریزی کرد. مخصوصاً در این زمانی که "دشمنانِ خانواده" فراوانند⚠️
🔴 غذاهای مسموم فکری و غذاهای مسمومی که به عنوان روش برخورد اعضای خانواده با همدیگه و حتی گاهی "به عنوان مطالب علمی" توی جامعه پخش میشه خیلی زیادن و باید مراقب همه ی اونها بود...
🌏🌷 و اگه کسی دنبال سعادت خودشه ، نه فقط توی "آخرت" بلکه توی "دنیا"؛
📌 مثلاً مردی میخواد توانمندی های خودشو نشون بده یا بانویی میخواد زندگی بهتری داشته باشه👈🏼 باید "بازنگری توی وضع خانواده ها" حتماً صورت بگیره.
💞✨ اگه کسی #دغدغه ی رابطه ی خودشو با خدا داره ، اونم باید دنبال این باشه که رابطه ی خودش رو، توی #خانواده تنظیم کنه✔️
{ خانواده مرکز همه توجهات تربیتی هست}
🔰90% بحث های معنوی و اخلاقی و
بحث های تربیتی دینی؛ باید درباره "بهبود یه رفتار در خانواده" باشه✔️
🔴 خانواده خیلی مهمتر از اونی هست که ما امروزه توی جامعه میبینیم که متاسفانه بهش بی اعتنایی میشه...!
🔷 ما دنبال چی هستیم؟
⚠️ما میگیم امام حسین (ع) درد و داغش بیشتر از تیرهایی که به بدنش خورد، این بود که مردم کوفه ولایتمدار نبودن....🚫
🔹درد حسین (ع) رو میخوای تسکین بدی؟!
باید توی خونت " آدم ولایتمدار" تربیت بکنی. باید خانواده ی تو "در مسیرِ ولایت" حرکت بکنن
خیلی شفاف و روشن👌✅
🔵 ما دنبال "اخلاق خانواده" به معنای واقعی کلمه نیستیم.... البته کسی هدفِ خودش رو از اصلاح خانواده ، " تقویت ولایتمداری " قرار بده......این درسته!
چون که صد آمد نود هم پیش ماست. بقیه مواردم درست میشه
👈ولی هدفِ ما حسینیه...مهدویه...مهدیه ایه...
🌹 @saritanhamasir
🌱 #نهال_ولایت 88
🔻امروزه بعضی از شعارهای پوچ تمدن غرب، با مغز به زمین خوردن و متلاشی شدن؛ شعارهایی مثل این که هر انسانی دنبال آزادی خودش باشه، بی اعتنا به دیگران...♨️
⭕️این شعارها مُرده . تمدن غرب اگه به دنبال حیات انسانی خودش باشه برمیگرده و خانواده رو اصلاح میکنه✔️
💢 کُرور کُرور جوانی که نمیدونن پدرشون کیه، توی غرب هستن... کرور کرور زن هایی که تنها زندگی میکنن... ناامید....مایوس....افسرده
🚫به روی خودشون نمیارن... بیچاره ها هیچ محبتی رو نمیچشن و مزه نمیکنن...
🔺جوونایی که توی جایی به عنوان خانواده زندگی نمیکنن❌
👆🏼اینه تمدن غربی که بعضیا بزکش میکنن... غرب به منطقه نابودی نزدیک شده...⚠️
🔻سالها قبل یه آماری منتشر کردن و گفتن تا 25 سال دیگه حتی یه نفر اروپایی اصیل که هم پدرش و هم مادرش اروپایی باشه دیگه پیدا نمی کنید!
( این آمار مال هفت یا هشت سال پیشه )
🔷 چرا اینو گفتن؟👈🏼 چون اونا خانواده ندارن برای همین از هم متلاشی اند...
🔹اونوقت آسیایی ها و آفریقایی ها که مهاجرت می کنند و میرن اونجا
چون یه ذره "بوی آدمیت" دارن، اروپایی ها با اینا وصلت میکنن!
ببینید یه نسل منقرض میشه یعنی چی⛔️👇🏽
توی قرآن میخونیم بلاهایی که قدیم میومده و یه نسل رو منقرض میکرده ،چی بوده؟! اینا مدرنشه!
✅ ما میخوایم بطور مشخص بریم سراغ ولایتمداری
مُرد اون شعارهایی که؛ من صاحب و مولا نمیخوام, خودم مولا و صاحب همه عالمم😒
انا ربکم العلی های فرعون رو یاد داده بودن به همه؛ اینطور که همه بگن ما خودمون کسی هستیم .خدا نمیخوایم، مولا نمیخوایم⛔️
🔰اگه کسی بودی پس چرا نابود شدی؟! متلاشی شدی؟!😒
⭕️گذشت اون زمانی که کسی ولایتمداری رو یک عامل مقدس دینی بدونه که جز خرافات، چیز دیگه ای نیست.بلکه ولایتمداری عامل نجات بشریته🌷✔️
✅ صاحب این جهان وقتی میاد که "پذیرش این مولا" در جهان وجود داشته باشه.
🔹پذیرش این مولا چجوری بدست میاد؟
👈🏼 "توی خانواده ها و نوع رفتار پدر مادر" با هم دیگه.
🌹خدایا بچه های ما رو نسبت به پدر و مادر، اهل رعایت ادب، احترام و حقوق پدر و مادر بگردان....
🌹 @saritanhamasir
✅ کاروانسرای زینالدین یزد، تنها کاروانسرای مدور ایرانی.
#ایران_زیبا
#گردشگری_مجازی
🌸 saritanhamasir
خدایا دفتر
آذر ماه را با نام و یادت می گشایم🍁
یاریم کن
تا دلی را شاد کنم
به پاس شکرانه بیداریم
دستم را رها مکن
تا به امید تو
دست افتاده ای رابگیرم🍁
شبتون پر از لطف خدا🍁
@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 من چیکار کنم غیبت نکنم؟ چیکار کنم نمازم به تاخیر نیفته؟ چیکار کنم گناه نکنم؟
👈🏻 این سوالها غلطه!
🔻یه سوال دیگهای رو باید هر شب از خودت بپرسی ...
#تصویری
@Panahian_ir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_ششم ۱ 💍💞خوشبخت ترین زن
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_هفتم ۱
واقعیت تلخ🙁👇
... چیزی که با چشم می دیدم باورم نمی شد مسعود من به #هر خانمی که میرسید دستش را دراز می کرد و دست می داد بعضی از آنها رویش را هم می بوسیدند یقینا همه آنها محرم او نبودند .
احساس می کردم الان حتما غش خواهم کرد.
فقط به مادرم اشاره ڪردم کمی آب به من برساند ، مسعود به من که رسید به من هم دست داد و پیشانیم را بوسید ، همه دست و سوت زدند ...
به زور می خندیدم...
تازه سر جایمان نشسته بودیم که مادر مسعود آمد و گفت :
مسعود جان #عاطفه تازه رسیده ...
مسعود با خشم به مادرش گفت : آخر کارخودتو کردی؟
#عاطفه نیمه برهنه آمد با من و مسعود دست داد و تبریک گفت آن لحظه نمی دانستم این دختر چه #نقش پررنگی در زندگیم خواهد داشت ...
نفس کشیدن برایم سخت شده بود.
آنجاخدا را شکر کردم که آرایشم غلیظ است و حالات صورتم را می پوشاند.
مسعود نگاهم کرد و پرسید:
خوبی؟
نمی دانستم چه بگویم فقط گفتم بعداً صحبت می کنیم.
تا آخر شب زدند و رقصیدند ، مسعود بیشتر در قسمت مردانه بود.
به خودم لعنت فرستادم که چرا قدرت کنترل خودم را ندارم.
دلم می خواست همان لحظه از آن خانه میرفتم دلم #حرم امام رضا (ع) رو می خواست .
آن شب با همه ی سختی هایش گذشت.
با همه ی اعتماد به نفس و شجاعتی که داشتم اما نمیدانم چرا #نتوانستم از دلخوریم به مسعود چیزی بگویم .
مسعود هم بدحالی آن شب مرا به حساب بداخلاقی های مادرش گذاشت و بهم حق داد.
قرار بود یک سال نامزد بمانیم و سال بعد زندگی مشترک را شروع کنیم .
بجز موارد این چنینی همه چیز عالی بود نزدیک شدن هر چه بیشتر من به مسعود و وابستگی شدیدی که هر دو به هم داشتیم زبانزد دوست و آشنا شده بود.
همیشه و همه جا باهم بودیم تمام رستوران های تهران را به نوبت رفتیم و در عرض یک سال بیشتر درآمدمان را خرج تفریح کردیم دوبار کیش و یک بار مشهد که خیلی مسافرت خاطره انگیزی بود .
با مادر مسعود هم ارتباط بهتری برقرار کردم ، می دیدم وقتی که با مادرش رابطه ام بهتر می شود مسعود خوشحال تر و آرام تراست ، پس من هم تلاشم را بیشتر کردم .
قرار های آرایشگاه رفتنم را با مادرشوهرم تنظیم می کردم .
بعد از گرفتن گواهینامه ام با کمک مسعود و پدرم پراید دست دومی خریدیم و رفت و آمدم به خانه پدری مسعود #بیشتر شد .
مادر مسعود هم کم کم به داشتن عروس چادری عادت کرد حتی دکتر اعصابش را هم من می بردم پدر شوهرم لقب شیرین #همه_کاره را بهم داده بود.
مادر برای همه این کار ها #تشویقم می کرد و می گفت رسم مادرشوهرداری اینه.
در این رفت و آمد ها خیلی بیشتر با خانواده مسعود آشنا شدم.
چون مسعود خیلی اهل حرف زدنهای اینجوری نبود منم تمام سوالاتم را از طریق مادرش و خواهرهایش جواب می گرفتم.
البته رابطه من و جاریم هیچ وقت خوب نشد.
یک روز مادر شوهرم داشت از قهر خواهرش صحبت می کرد و از اینکه چقدر دلش برایش تنگ شده پرسیدم: راستی مامان جان چرا با این خواهرتون ارتباط ندارید؟
خیلی سرش درد می کرد ترافیک هم امانش را بریده بود با همون چشم های بسته گفت : سر قضیه #مسعود و #عاطفه دیگه خواهرم حاضرنیست اسم منو بیاره ...
با تعجب گفتم مسعود و عاطفه!!!
ـ مگه خبر نداشتی؟
به دروغ گفتم چرا خب یه چیزایی میدونستم اما دقیقشو نه خبر ندارم
ـ مسعود و عاطفه 3 سالی باهم دوست بودن همه هم میدونستیم که همو میخوان اما نمیدونم یه دفعه چی شد که زدن به تیپ و تاپ هم ، خواهرم همه چیز رو از چشم مسعود می دید و کلا قطع رابطه کرد ، دو سال بعدش هم که مسعود تو رو گرفت ...
عاطفه رو دیدی که شب عقدتون اومد ، اما آبجیم نمیاد خیلی دلم براش تنگ شده ...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir