🔸 بهش گفتم برخوردِ شما با شوهرتون چطوره؟؟
آیا بهش "احترام" میذارید و "اقتدارِ مرد" رو توی خونه حفظ میکنید؟؟
⛔️ ایشون گفتن خیر! شوهرم یه کارگر ساده هست و خیلی وقتا حرفای بیخود میزنه؛
برای همین ضرورتی نداره که من بخوام بهش احترام بذارم!‼️😤
✔️ گفتم "تنها دلیلی که دخترات اینطوری شدن همینه که به شوهرت توی خونه و خصوصاً جلوی بچه ها احترام نمیذاری...."
🔴 تو هر چقدر هم که پول خرج کنی آخرش فایده ای نداره.
⚠️ هرچقدر کلاس قرآن و هیئت و بسیج بفرستی هیچ اتفاقی نمی افته.
👌باید رفتارت رو نسبت به شوهرت اصلاح کنی.
✅🌺🔷⭕️🔺🔵
پایدار و سربلند باشید زیر نگاه مهربان خداوند
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
حاج آقا حسینی
❤️ @saritanhamasir
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
30.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلدادهی توام...
#مرد_میدان💔
#رضا_بهرام
📷اگر مرا شهید کنی شفاعتت میکنم...
📝دستنوشته شهید حاج قاسم سلیمانی درباره اشتیاق به شهادت، که در دیدار امروز از سوی خانواده شهید سلیمانی به #رهبر_انقلاب اهدا شد.
🔹من به دنبال قاتلم میگردم و چقدر مشتاق دیدارشم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند. بیا! خواهش میکنم بیا! تحملم تمام شد بیا! بیا با تیغ برهته برنده گلوی من آمادهی بریدن و خون من آماده جهیدن از جسم...
#hero
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | روایت بغضآلود رهبر انقلاب از انتظار حاج قاسم سلیمانی پشت درب اتاق عمل جراحی و همراهی با خانواده دوست شهیدش
#hero
#حاج_قاسم
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #موشن_پوستر | « داغ وداع آخرت، ثبتِ به روی سینه هاست»
#مرد_میدان
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
#ما_مدیون_مردمیم
@saritanhamasir🌿
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_بیست_و_دوم آرام شدم...
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_سوم
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
+ برام خیلی سختمه...
اما چون امر کردید میگم براتون ...
اولین جمله قطعا براتون شوکه کنندس اما تا این مطرح نشه نمیتونم به بقیه ماجرا بپردازم...
عمه با تمام وجودش چشم و گوش بود...
+ عمه جان !
پدرم...
چند شب پیشاز فوتش ...
من...
و ....
مرتضی...
رو بههم محرم کرد...
عمه آهی کشید و دستهایش را روی صورتش گذاشت ...
نگرانش شدم...
+ میخواهید بقیهاش بمونه بعد؟!!
_ نه گلم بگو ...
بگو ...
بدونم چه بلایی سر تو مرتضی اومده...
+ از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون که من و مرتضی با همه وجود همدیگه رو میخواستیم قراره بابا این بود که بعد از چهلم زلزلهزدهها به همه اعلام و جشن گرفته بشه که عمرش بدنیا نبود...
هر دو آرام اشک میریختیم خاطرات کوتاه محرمیت من و مرتضی مثل برق و باد از نظرم گذشت.
با اشک و بغض ادامه دادم...
+ خدا خیر بده مرتضی و شما و بقیه فامیل رو که اگه نبودید درد یتیمی منو میکشت شرایط طوری نبود که بتونم دوباره درباره اینموضوع با کسی صحبت کنیم آخر که مرتضی رو دیدم داشت برای بار آخر به پادگان میرفت ، رفت و دوماه نیامد...
قرارمون این شد که این راز بمونه تا وقتیکه شرایط فراهم بشه ...
همینکه مرتضی رفت موضوع تعاونی پیشآمد شما هم روستا بودید یک هفته تمام خانهی ما محل رفتوآمد بود...
پول زیادی که دست پدرم امانت بوده و بخش اعظم آن در زلزله ازبینرفته بود و باید براش فکری میکردم .
امیر که از طریق پدرش از موضوع مطلع شده بود آخر یکی از آن شبها درب خانه ما رو زد اول با مادرم صحبت کرد و بعد مفصل با من پیشنهاد داشت گفت که تمام دین پدرم رو تصفیه میکنه همونجا هم به من ابراز علاقه کرد .
عمه با کمی غیض پرسید :
_به این شرط کمک کرد که زنش بشی؟؟؟
+ نه باور کنید اصلا به زبون نیاورد اما خب مشخص بود دیگه قصدش چیه ...
یک هفته هر روز اومد و رفت ...
یک هفته هر روز مردم و زنده شدم...
از طرفی آبروی پدرم ...
معصومه خانوم و بچهها...
از طرفی هم مرتضی ...
برای اینکه خودمو نجات بدهم تصمیم گرفتم که حقیقتو به امیر بگم
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_چهارم
عمه فاطمه اشکهایش را آرام پاک میکرد و به حرفهایم گوش میداد .
+فکر میکردم اگر حقیقتو به امیر بگم دست از سرم برمیداره و بعدش هم برای حل مشکل مالی خدا بزرگه، نمیدونستم سرنوشت برای زندگی من برنامه دیگهای داره.
تو اون جلسه سرنوشتساز به امیر گفتم:
+ از اینکه به فکر ما هستید ممنونم اما مرد دیگهای تو زندگیه منه... با وجود اون نمیتونم به کسی فکر کنم ...
_میدونم...
مرتضاس...
حدس میزدم که این مطلب رو به روم بیاره راستش یکبار داخل باغ پنهانی شاهد ابراز علاقه مرتضی به من بود بهش گفتم:
+ اینموضوع به خودم مربوطه برای شما همین پاسخ باید کافی باشه...
_ ببین طیبه خانم سعی نکن منو با این حرفها پشیمون کنی که موفق نمیشی ، من میدونم شما و مرتضی بهم علاقه دارید اما به من حق بدید که شانس خودمو برای خوشبخت کردن دختری که دوستش دارم امتحان کنم.
اون روز بحث صیغه محرمیت رو هم بهش گفتم اما جوابش یک جمله بود :
صیغه مدتداره و تمومه بعدش تو زن آزادی من قول میدم خوشبختت میکنم به خواهر و برادرت به معصومه خانوم فکر کن به آبروی پدرت به بدهی زیادی که هست ...
خلاصه عمه جانم امیر با دونستن کامل قضیه هم باز دست بر نداشت نمیتونستم ریسک کنم دین پدرم و آسایش خانوادهام منو وادار کرد تا اون تصمیم رو بگیرم درضمن به امیر هم اعتماد نداشتم میدونستم اگر جوابم منفی باشه راز منو فاش میکنه کلا آدم خطرناکی میدیدمش و از ترس آبروی پدرم درنهایت علی رغم میل باطنیم تصمیم به ازدواج با امیر گرفتم.
عمه نفس عمیقی کشید :
_بعدش رو هم که خودم در جریان هستم و میدونم چطور برای حفظ زندگی تلاش کردی...
در دلم یاد کتکهایی که خوردم و بچه سقط شدم افتادم اما لب به گلایه باز نکردم ، دوست نداشتم ویترین قشنگ زندگیم بریزه...
_ الان چی؟؟
الان راحتی ؟
راضی هستی؟
مستأصل نگاهش کردم با بغض گفتم :
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_چهارم
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
+مگه یادم ندادید راضی باشم به رضای خدا!!!؟؟؟
مگه نگفتید بهم که رضای خودت رو به رضای خدا گره بزن؟؟؟!!!
امیر توبه کرده، نماز میخونه، تغییر کرده ...
من بهونهای برای جدایی ندارم...
خدا راه رو بروم بسته عمه و حالا هم با عشق دارم بچهی دوممو بدنیا میارم تا به خدا ثابت کنم من در مقابل خواست تو هیچ نیستم ...
تسلیمم...
دیگه به هقهق افتاده بودم...
عمه سرم را در آغوش گرفت و همانطور که نوازش میکرد حرفش را زد:
_ آروم باش گلم میدونم که موفق میشی حالا که قصدت حفظ زندگیته پس منم با تصمیم مرتضی مخالفت نمیکنم...
سنسور هام کار افتاد سرم را از آغوشش درآوردم و پرسیدم :
+کدوم تصمیم؟؟!!!
مرتضی میخواد چکار کنه ؟؟؟!!!!
_ازدواج...
بهزور خودم را جمع کردم خدایا چیزی که شنیدم باورم نمیشد با تعجب پرسیدم :
+ مرتضی میخواد ازدواج کنه؟؟!!!
_ بله عزیزم تصمیمش هم جدیه
اولش مخالفت کردم و اگر جدایی به صلاح تو بود و خدا هم راضی بود مطمئن باش تعلل نمیکردم اما چه کنم که نه خدا خوشش میاد و نه انصافه که زندگی تو از هم بپاشه ...
گیج و مبهوت نگاهش میکردم یعنی بههمین سادگی پرونده زندگی مشترک من و مرتضی تمامشده بود چطور میتوانستم زن دیگری را کنار مرتضای محجوبم تاب بیاورم ؟؟
به هر سختی که بود چند دقیقه نشستم و بعد بهانه محمد را گرفتم و به خانه بازگشتیم.
آن شب کارم به سرم کشید.
بالبال زدنهای امیر و محبتهای عاشقانه او حالم را بدتر میکرد ...
خدایا مرگ را برسان که زندگی ما را کشت ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
⚫️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
◾️ #آجرك_الله_يا_بقية_الله ...
#لعنت_به_آنکه_پایه_گذار_غیبت_شما_شد
روضه ی مادر را
فقط از زمان بستری شدن نخوانید!!!
قبلش را بگویید!!!
چند ماه قبل را !!!
که مغرضان ذوق نکنند
كه مادر ما
حبيبه ي خدا
سيدة نساءالعالمين
به بستر بیماری
از دنیا رفته اند...
و
بی خبران تصور نکنند
و
با خبران شک نکنند ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#فاطميه_خط_مقدم_ماست
بگویید که فقط مادر محسن بن علی
(سلام الله علیهما) ...
ایستاد...
تا پای جان...
برای برپایی حکومت خدا
و
در دفاع و يارىِ
حجت خدا و امام زمانشان
شهيد شدند
#إن_فاطمة_صديقة_شهيده
🍃اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
⚫️ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🌱 #نهال_ولایت 114 🔴بعضی هاچهل ساله دارن همه جوره تلاش میکنند ولایت فقیه رو کمرنگ کنند و از بین ببرن
🌱 #نهال_ولایت 116
☢چه کسی باید بچه ها رو نسبت به پدر و مادر باادب کنه؟
← مثلاً اینکه قبل از پدر ننشینند،
← تو چشم پدر و مادر زُل نزنن،
← سر پدر و مادر داد نزنن که هیچ،
← صدای خودشونو بلند نکنند و...❌
🔹 کی باید یاد بده؟! مدرسه؟ 😒
🚫خیر.... مدرسه تاثیر خاصی نداره
✅پدر باید به بچه ها بگه به مادر #احترام بذارید. مادر باید بگه به پدر احترام بذارید.💖
آخرش کار خودتونه دوستان عزیز!
🔶بچه ای که داره تو خیلی از خونه ها
دشمنی پدر و مادر رو با هم میبینه،
اینجا داره برعکس میبینه👌
❤️💞اینجا داره میبینه؛
← دفاع( پدر از مادرش رو )
و
← دفاع( مادر از پدرش رو )
⚠️ممکنه یه جاهایی با هم مشکل هم داشته باشن؛
ولی بچه "از خودگذشتگی" رو یاد میگیره
میفهمه خودخواه نباید بود ...⛔️
🔷مادری که از آقات ناراحتی، اتفاقاً آقای بدی هم داری....به بچه هات بگو؛ به "پدرتون" احترام بگذارید...
بچه هات میگن عجب مادر از خودگذشته
با اینکه ناراحته باز از پدر دفاع میکنه👌✔️
💕 اینجا ازخودگذشتگی رو یاد میگیره
🌺 این بچه #سجده خواهد کرد ؛ مثل ابلیس سجده به آدمو ترک نمیکنه 🚫
چــــرا !؟!؟👇
👈به دلیل اینکه "ولیّ خداست"
ولایتمدار میشه 🌷
⭕️ آخه آدم خودخواه که #ولایتمدار نمیشه...
🏴 @saritanhamasir