▪️بازار تبریز
🔻بزرگترین و مهمترین بازار سرپوشیده در جهان بهشمار میرود.
🔻بازار تبریز در مردادماه سال ۱۳۸۹ خورشیدی در فهرست میراثجهانی یونسکو بهثبت رسیده.
🔻 پیشتر به جهت قرارگرفتن شهر تبریز بر سر جادهٔ ابریشم این شهر و بازار آن از رونق بسیار خوبی برخوردار بودهاست.
🔻این بازار حدوداً ۵٬۵۰۰ باب حجره، مغازه و فروشگاه، ۴۰ گونه شغل، ۳۵ باب سرا، ۲۵ باب تیمچه، ۳۰ باب مسجد، ۲۰ باب راسته و راستهبازار، ۱۱ باب دالان، ۵ باب حمام و ۱۲ باب مدرسه دارد.
#ایران_زیبا
🌸@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_های_آموزشی
#کارگاه_انسان_سازی
#همسرداری_موفق
🖇چند تا تکنیک زنونه🖇
⚜صالحه کشاورز معتمدی⚜
🌐 @saritanhamasir 📚
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
رمان دوم #دختر_شینا 3 🏠 خانه عمویم دیوار به دیوارِ خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می
#دختر_شینا 4
🌺 آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم "قدم" را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیرِ پسرعمویم بود.
با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، "قدم" را به او می دادی؟! حالا فکر کن "صمد" پسرِ من است.»
🏴 پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود... بعد از گذشتِ این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثرِ او باعث ناراحتی اطرافیان می شد.
🔺حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایتِ پدرم را به دست آورده بود!
🔸 در "قایش" رسم است قبل از مراسمِ نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند.
💰مهریه را مشخص می کنند و خرجِ عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند.📝
این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیرِ کاغذ را امضا می کنند و همراهِ یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. 🎁
🔷 آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دستِ بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند.😊
🌅 فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم، کاغذ را به خانه پدرِ "صمد" برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده.
🌹 پدر و مادرِ "صمد" با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ امّا "صمد" همین که رقمِ مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.»
❇️ اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومانِ دیگر اضافه کرده و زیرِ کاغذ را خودش امضا کرده بود.
🎁 عصرِ آن روز، یک نفر کاغذِ امضاشده را به همراه یک قواره پارچه پیراهنی زنانه برای ما فرستاد.
🔹دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جوابِ مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد....
🎊🎉 چند روز بعد، مراسمِ شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر.
من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. 😭
☢🌱 خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حالِ زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت:
«دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سالِ تو آرزو دارند پسری مثل "صمد" به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند.
مگر "صمد" چه عیبی دارد؟
✅🔸خانواده خوب ندارد که دارد. پدر و مادرِ خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از "صمد".
تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از "صمد" گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرفِ دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصرِ رویاها!‼️😕
دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. "صمد" پسرِ خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خرِ شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کُنجِ خانه.»🚫
🌷 با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم.
خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تَشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد...
🔵 از خجالت داشتم می مردم... دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود...
🌺 خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شالِ قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به تُرکی برایم شعر و ترانه خواندند. 👏👏
🔶 امّا من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم....
❣توی دلم خدا خدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غُصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود...💞
🖋ادامه دارد...
نویسنده؛ #بهناز_ضرابی_زاده
🌺 @saritanhamasir
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#ترسم_چو_باز_گردی_از_دست_رفته_باشم
♥️ @saritanhamasir ♥️
شاید عمر کوتاه من
ب بلندیِ انتظارِ اومدنت قَد نده!
اما
این کلمه ها شاهدن
که بزرگترین ترس زندگیم
رفتن و ندیدن شما بود!
ترسم که شعر سنگ مزار من این شود
این هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت😔
#سلام_علی_آل_یاسین
#خدا_كند_كه_بياييد
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما🤲
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
📜 قرائت دعای عهد 💚 روز دوم 🗓 چله: ۹۹/۹/۴ ✍ #نکات_دعای_عهد 2 🌐 چرا بهتره "دعای عهد" رو صبح ها بخو
🌸🌷🌹🌺🌸🌷🌹🌺
🌸🌷🌹🌸🌷🌸
🌸🌷🌹🌺
🌸🌺🌷
🌷🌸
✍ #نکات_دعای_عهد 3
✨تجدید پیمان هر روزه با مولا
«اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَيّامي؛ خدايا من تازه مى كنم در بامداد اين روز و هر چه زندگى كنم از روزهاى ديگر»🤲
☀️📖← قرائت "دعای عهد" در هر صبحگاه موجب میشود که از «غفلت و جهل» رهایی یابیم و نوعی بصیرت و ولایتمداری در وجودمان رشد و نمو یابد.
💠 خداوند در سوره ملک آیه 30 چنین میفرمایند: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ؛ بگو به من خبر دهيد اگر آب [آشاميدنى] شما [به زمين] فرو رود چه كسى آب روان برايتان خواهد آورد.»
📝 در برخی از روایات و کلام معصومین علیهم السلام، منظور از «ماء معین» همان >• امام زمان •< میباشد.
⛔️ و این یعنی اینکه؛ همان گونه که جسم انسان بدون آب نمیتواند زنده بماند؛ روح انسان نیز بدون حضور و یاد مولای خود (که به عبارتی همان ماء معین در آیه فوق میباشد) نمیتواند زنده بماند.
بنابراین هر روز صبح باید
"عهـــــ🤝ـــــــد" خود را با مولا تجدید کنیم تا اثری از زندگی در وجودمان نقش ببندد و زمینهساز ظهور و حکومت آرمانی امام زمان باشیم....ان شاءالله🍃
🌷🌸🌹🌷🌸🌹🌸
🌷🌸🌷🌹🌷
🌺🌹🌷🌸
🌷🌸
🌷@saritanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
┄┅─✵💝✵─┅┄
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#تنها_مسیر_آرامش.... 2 #درس چهارم 👇💢 زندگی یعنی رنج
#تنها_مسیر_آرامش.... 2
#درس پنجم
👇
"علت دین گریزی"
🔔 این نکته رو همه ما باید برای خودمون جا بندازیم که :
"طبیعتاً همه ما انسانها در دنیا رنج میکشیم
و این رنج برای همه هست"👌
🌏 👥 👥
⭕️ گاهی وقتا میبینیم که بعضی افراد برای اینکه:
از "رنج تکلیفات و تقدیرات الهی" فرار کنن
👈میرن سراغ بی دینی و هرزگی کردن
🚷⚠️
خب این یه فکر غلط هست.✖️
⭕️ چون به هیچ وجه "بی دینی کردن" رنج های انسان رو کاهش نمیده ؛
و اتفاقاً "رنج های سخت تر و بدتری" هم به انسان میده....
😒
✅👆👆📛
📌 مثلاً کسی که سراغ مشروب خواری میره
🍷
➰درسته که یه لذت هایی رو هم میبره امّا
👇👇👇
—🔺 زندگی شاد با خانوادش رو از دست میده
—🔺دیگه از سایر لذّت های خوب هم لذّتی نمیبره
—🔺بدنش دچار انواع بیماری ها میشه
—🔺اعتبار اجتماعیش کم میشه
😒
و ...
🔹🔹🔹💢🔹
☢️ اگه دیدید یه موقع یه نفر لبخند میزنه
💢 به این دلیل نیست که حالا حتماً توی زندگیش رنج کمتری میکشه
نه ...
✅ شاید "صبورتر" هست
⛔️ یا اصلاً شاید "حفظِ ظاهر" میکنه
✅ یا شاید نسبت به دیگران
"فهمیده تر" هست
⛔️ یا ممکنه خودش رو زده به "بیخیالی"
🔦 پس زیاد نمیشه روی لبخندهای کسی حساب باز کرد...
🔹💢🔸💢🔹
💠 بالاخره همه توی دنیا رنج میکشن
حتی اون کسانی که فکر میکنید آدمای ثروتمند و معروفی هستن
💸💵😎
♻️ حتماً یه بار برید پای صحبتها و درد دلاشون بشینید، میبینید که
👌 مشکلات عجیب و غریبی دارن که وقتی آدم میشنوه با خودش میگه
خوبه که من مثل اونا نیستم.....
🔹🔹🔷