تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_دوم #شروع_خاطره فایل ص
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سوم
چشمهای سبز پدر
استاد با آرامش خاص خودش شروع کرد:
یک شب گرم تابستان بود پنج شش ساله بودم آمدن پدرم دیر شده بود طبق معمول روی پلهی کوچک جلوی درب کوچه نشستم کوچه با نور بیرمق چراغبرق کمی روشن بود.
معصومه خانوم از داخل خانه داد زد :
_طیبه بیا تو
با حالت قهر آلودی گفتم:
+ نمیام
با لهجه ترکی گفت :
پس بمون همونجا تا بابات بیاد و تکلیف من و تو رو روشن کنه
شانههایم را بالا انداختم زانوهایم را بغل کردم و به سر کوچه چشم دوختم دقایق بهکندی میگذشت از دور سیاهی را دیدم اولش تردید کردم گذاشتم تا نزدیکتر بیاید همینکه مطمئن شدم خودش است مثل تیری که از کمان رها شده به سمتش دویدم دمپاییهایم وسط راه جا ماندند و من توجهی به سنگهای زیر پایم نداشتم فقط میخواستم جسم خسته کودکی خودم را به آغوش پرمهر پدر برسانم.
پاکت میوهها را زمین گذاشت و روی زانو نشست و من در آغوشش گم شدم.
_ نازلی قیزیم سلامشو خورده ؟!!!
+سلام بابا جان بازم دیر اومدی که ...
صورتم را با دستان قوی و بزرگش گرفت و موهای مجعدم را کنار زد و گفت :
_باباجان کار داشتم دیگه چیه باز چرا تو کوچهای؟!!
+ آخه معصومه خانم ...
دستشو گذاشت جلوی دهانم و نگذاشت ادامه بدهم زیر نور چراغبرق چشمهای سبز مهربانش پر از التماس بود :
_معصومه خانم نه ...
صد بار گفتم بگو مامان بعدشم مگه نگفتم اون الان مریضه (منظورش باردار بود) حوصله نداره اینجا غریبه من نیستم تو باید مراقبش باشی...
سرمو از خجالت پایین انداختم همیشه دوست داشتم برایش دختر بیعیب و نقصی باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد .
+باشه میگم مامان معصومه حوصلهاشو ندارم همش با من ترکی حرف میزنه حرصم درمیاد مامان خودمو میخوام یا حداقل عمه فاطمه.
حالا علت اون اشکی که از گوشه چشمش پاک کرد را میفهمم اما آن شب متوجه علتش نبودم فقط فهمیدم اسم مامان او را بههم ریخت ، آرام بلند شد و پاکت میوهها را برداشت سرم را بوسید و گفت:
_ حالا که من اومدم دیگه ناراحت نباش
خم شد و دستم را محکم فشار داد جلوتر دمپاییهایم را پوشاند و با هم به خانه رفتیم با بودن او دنیای کودکانه من غرق شادی میشد دستش را گرفتم و بوسیدم .
آن شب معصومه خانوم حالش خوب نبود زودتر خوابید من و پدرم پشتبام جا انداختیم و همانطور که ستارهها را نگاه میکردیم طبق معمول برایم از کودکی و روستا قصه گفت پدرم اصالتاً از دیار زیتون و بادهای معروف طارم بود وقتی از روستا برایم تعریف میکرد چشمهایش برق میزد و من این برق چشمهایش را دوست داشتم .
_خب کجا بودیم ؟
+ اونجایی که برای درس اومدید تهران
_ بله باباجان تهران غریب بودم دیگه مامان و بابام، دوستام نبودن باید هم کار میکردم و همدرس میخوندم وقت زیتون چینی هم برمیگشتم روستا کمک پدر و مادرم اون وقتها تو رو که نداشتم ماچم کنی خستگیم دربره ...
از فرصت استفاده کردم و محکم بوسیدمش.
_بهترین اون روزها عروسی عمه فاطمه با آقاسید بود وقتی عمه فاطمه اینا اومدن تهران منم از تنهایی دراومدم .
بعد انگار که با خودش حرف میزد گفت :
_ آقا سید برادری کرد برام
+ برای همین همیشه میگی باید با مرتضی مهربون باشم ؟
خندید و گفت :
_نه گل من تو باید با همه مهربون باشی پسر عمه هم مثل بقیه س اما خب اون سید اولاد پیغمبره الانم که باباش نیست باید هواشو داشته باشی.
فهمیدم اون روزها آقاسید چندماهی در زندان ساواک اسیر بوده و همین باعث شده بود ما و عمه فاطمه و پسرش مرتضی بیشتر با هم باشیم.
+ بابایی گوشتو بیار یهچیزی بهت بگم من عمه فاطمه رو بیشتر از معصومه خانوم دوست دارم به سمتم برگشت و دستشو گذاشت زیر سرش و با یه دستش دست هام رو گرفت.
_ نگو بابا جان مامان معصومه میشنوه ناراحت میشه بعد از مادر خدابیامرزت درسته عمه خیلی زحمت کشید اما حالا دیگه مامان معصومه هست و باید دیگه به عمه زحمت ندیم.
پدر و مادرم با دنیایی از عشق و علاقه بعد از سالها دلبستگی با هم ازدواج کرده بودند و من سهساله بودم که مادرم درحالیکه باردار بود از دنیا رفت از او بهجز یک خاطره خیلی محو چیزی بهخاطر ندارم فقط شنیدهام که زن با کمالات و با سلیقهای بوده همفکر و دوست عمه فاطمه .
آن روزها برایم سخت بود که به معصومه خانوم مامان بگویم اما بعدها این زن ساده روستایی جای خودش را در دلم پیدا کرد هرچند برای همیشه جایگاه مادری عمه فاطمه برایش دستنیافتنی ماند .
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 اینجا سامراست مکان مقدسی که آزادی و امنیتش آرزوی حاج قاسم بود💔
امروز هزاران زائر دارد..
🌅 یا صاحب الزمان برای امنیت بارگاه مقدس پدر و مادر گرامیتان امثال حاج قاسم امثال صدرزاده ها و صدها شهید تقدیمت کردیم🥀
یا صاحب الزمان حافظ و نگهبان تک تک ملت ایران و ملل اسلامی باش
🏴🌹@tanhamasirearamesh
انتشار برای نخستین بار!
دستخط شهید مصطفی صدرزاده...
عملیات نظم در خانواده!
۱_با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت)
۲_باید حدقل هفته یک مرتبه برای همسر گل خریده شود
۳_ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد
۴_لباس های شخصی خود را حدقل بشورم
۵_ظرف های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود
۶_هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود
۷_باید در خانه همیشه نان تازه باشد
۸_وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود
۹_بخشی از حقوق به خود همسر داده شود
۱۰_به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید
۱۱_دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان بندی باشد
۱۲_باید برنامه های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود
۱۳_باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل منظم و مشخص شده باشد
🔴 کتاب قرار بی قراری را خوانده ام. این دلاور شهید از نوجوانی فعالیت های جهادی و فرهنگی و اقتصادی داشته و حالا با خواندن این همه نکات ظریف در خصوص همسر و خانواده پی میبرم که تعهد و اخلاص یعنی چه ؟
🌹 شهیدانه زندگی کرد و عاقبت در تاسوعا به مریدش حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام پیوست .
#روهروش_باشیم
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متـــــروی تئاترشهـــــــــر
ورودی اربــعیـــــــــــــــــن
ما را #حسین دور خودش جمع میکند❤️
#اربعین
#حجاب
🏴🌹@tanhamasirearamesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن قسمت هفتادم 😊💐 گفته شد که خوبه آدم بیشتر دست پخت همسر و مادر خودش رو بخوره و تا اون
#کنترل_ذهن
قسمت هفتاد و یکم 😊💐
گفتیم که آدم باید سعی کنه که چشمش به مال و اموال دیگران نباشه.
✅ خودت کار کن و پول در بیار هر چقدر شد همون رو برای خودت خیر بدون.
خیلی وقتا هست که آدم رزقای معنوی که داره رو نمیبینه ولی دو ریال پول دست دیگری میبینه بهم میریزه و میگه چرا من ندارم؟😢
🔵 نگاه کن ببین خدا بهت چیا داده؟
✅ یکیش حب الحسین.... محبت اهل بیت علیهم السلام...
چیه؟
میخوای خدا امام حسین رو ازت بگیره و بجاش کلی پول بهت بده؟
به هیئتی ها نگاه کن... با خوشحالی میره هیئت، زیارت اربعین میره با لبخند...
💕توی پیاده روی اربعین بی اعتنا به اون همه غذاهایی که دو طرف خیابون هست با عشق میره سمت ارباب...😊
رِزقُ رَبِّکَ خیرٌ و اَبقی...
خدا اشک حسین بهت داده، بیاعتنا باش نسبت به بقیه.
🌺 خدا به تو کمک کرده که مبارزه با نفس یاد بگیری و بری بالا...
✅ کنترل ذهن یاد بگیری
آسوده بشی از خیلی از دردهایی که عموم مردم دارن
💕 خدا یه دل پاک بهت داده که جذب حرفای خوب بشه..
💢 خیییلی چیزا هست که خدا بهت داده و بهشون نگاه نمیکنی ولی ....
🔹 آقا امام صادق علیه السلام یه خادمی داشت، یه نفر از خراسان اومد بهش گفت: اینجا که کار میکنی آقا امام صادق علیه السلام چقدر بهت حقوق میده؟
گفت فلان مقدار در طول سال.
گفت: خونه و اموال و اینا چی داری؟
گفت هیچی ندارم.
🔵 گفت: ببین من باغدارم، درآمد سالیانش اینقدره، همش رو بهت میدم تو این پُستت رو که خدمت میکنی به آقا امام صادق(ع) بده به من و برو اینا را بگیر.
گفت: واقعاً اینا رو همهاش را بهم میدی؟🙄😳
گفت: همهاش رو بهت میدم، چندین برابر درآمدت. تا حالا خدمت کردی؛ بَسِتِه بذار ما هم خدمت کنیم😊
🔸گفت: روش فکر میکنم، بذار برم از آقام بپرسم.🤔
باز باریکلا رفت از آقاش بپرسه!
اومد گفت: آقا من چیزی از دنیا ندارم؛ میگم شما لطف داری ولی یه آقایی اومده اینو میگه، من میتونم برم ایشون بیاد جای من؟
🔹 آقا فرمود: بله چه اشکالی داره؟
یه کمی سکوت کردآقا، اونم سکوت کرد،
بعد فرمود: اون چرا داره این کار رو میکنه؟
بهم ریخت اون خادم... راستی اون چرا می خواد این کار رو بکنه؟🤔😥
تو دلش گفت: خُب خدمت به شما ارزشش بیشتره...
خُب هستی دیگه، میخوای عوض کنی چرا...
🌹ببخشید امشب یه مقدار دلتون رو تکون میدم ولی بذار یه دعا بکنم اشکای قشنگت نم نم روی گونه هات سر بخوره...
🌷الهی هیچ وقت حسین رو ازت نگیرن....
🍃🌷 الهی هیچ وقت خدمت به آقا ازت گرفته نشه..
الهی هر سال کربلایی بشی...
شما که توی مجلس روضه حسین ع میری اگه روضه ارباب رو ازت بگیرن هلاک میشی...
اگه یه روز کار واجب تر پیش بیاد و نتونی بری جلسه روضه هلاک میشی.. هی میگی حسین... خوشت نیومد از گریه هام؟ منو فرستادی برم...؟😭
اینایی که میرن تو روضه ها همیشه چایی میریزن یا مثلا یکی کفش جفت میکنه و... یه تعصبی دارن.
🌷یه روز بیاد ببینه که یکی دیگه توی آشپزخونه ایستاده و داره بجاش چایی درست میکنه هلاک میشه.... یه بغضی توی گلوش میمونه...
لا اله الا الله... داریم وارد ماه رمضان میشیم
💕🌹 خوبه که با اشک بر حسین علیه السلام خودمون رو یه مقدار پاک کنیم و وارد مهمانی بشیم...
ببخشید این قسمت رو میگم...
امان از دل رباب...
🌷غروب روز عاشورا توی یه روز یه دفعه ای رباب بیکار شد... نه علی اصغرش رو داره که بزرگ کنه... نه حسینش رو داره که دورش بگرده...
همه هستیشو ازش گرفتن...😭😭😭
میدونید دیگه
🌷 اولین کسی که بعد از کربلا دق کرد و از دنیا رفت رباب بود...
نتونست داغ حسینش رو تحمل کنه...
🌹 رباب یه زن عارفه بوده... یکی از زنان بزرگ صدر اسلام...
امام حسین علیه السلام میفرمود: خانه ای که درش رباب هست رو من دوست دارم...
🌺 شما فکر کردید خیلی ساده هر مادری به اینجا میرسه که یه قربانی شش ماهه در راه حسین بده...؟
الا لعنت الله علی القوم الظالمین...
🏴🌹@tanhamasirearamesh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
ثوابش رو
هدیه میڪنیــم به روح پاک و مطهر حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ❤️🌹
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
#صبحتبخیرمولایمن
منِگـداوتمنّـاےوصـلِاو،هیـهـات..
مگربہخوابببینم،خیالِمنظرِدوست
دلِصنوبریَم،همچوبید،لرزاناست..
زحسرتِقدوبالاےچونصنوبرِدوست
"حافظ شیرازے"
سلام مهربان پدر 🤚
چه خوشبختند آنان که
در بیکران محبت شما بال میگشایند
و در آفتاب امیدبخش حضورتان
جوانه میزنند
و سبز میشوند...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
سلام و درود خداوند بر شما همراهان خوب تنها مسیری 🤚
صبح زیباتون به خیر
روزتون پر از شادکامی
🏴🌹@tanhamasirearamesh