⭕️ آقای رئیسی و حکم رهبری
🔷 گفته میشه که چرا آقای رئیسی که حکم 5 ساله از طرف رهبری دارند برای انتخابات ثبت نام کردند؟
🔶 ببینید برای انسان مومن فقط این مهمه که در هر شرایطی دقیقا چه وظیفه ای داره و همون رو انجام بده. ولایت فقیه هم اینطور نیست که از همه آدم ها در همه شرایط یه انتظار ثابت داشته باشه.
🔸 ولایت ممکنه در یه شرایطی یه خواسته ای از یک فرد یا از مردم داشته باشه ولی بعد از چند سال این خواسته ها تغییر کنه.
مثلا خود اقای رئیسی که "با حکم رهبری" به عنوان مسئول آستان قدس انتخاب شد بعد از مدتی شخص رهبر انقلاب ایشون رو برای جای بالاتری مناسب دیدند و مسئولیت قوه قضائیه رو به ایشون دادند.
❇️ از اونجایی که ایشون در قوه قضائیه هم خوش درخشیدند پس حتما رهبری دوست دارند که آقای رئیسی در جای بالاتری خدمت کنند و تعداد بیشتری از مردم از خدمات ایشون استفاده کنند.
#رئیسی #جلیلی #محمد
🇮🇷 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 71 🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین #دختر_شینا این خانه از خانه های قبلی بزر
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت 72
به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم.
کم کم داشت هوا تاریک می شد.
دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه.
خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم.
وقتی دیدم این طور نمی شود،
بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در.
صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید.
اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم:
«خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن.
مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد.
خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد.
خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.»
این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند.
یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد.
کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان.
آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم.
خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند.
صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت.
دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود.
این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود.
ادامه دارد...✒️
چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود
. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم.
بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم.
بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند. معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد.
آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد.
چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛
اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود.
داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.»
بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازة یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود.
یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود
.
گفتم: «ترکش نارنجک است.»
گفت: «برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور.»
گفتم: «چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر.»
ادامه دارد...✒️
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت 72 به زور بلند
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 73
گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟!
تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.»
گفتم: «پشتت عفونت کرده.»
گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.»
بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد.
گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.»
سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.»
با اوقات تلخی گفت: «من درد می کشم، تو تحمل نداری؟! جان من قدم! زود باش دارم از درد می میرم.»
دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: «نمی توانم. دلش را ندارم.
صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور.»
رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند.
نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت.
کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی
هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد.
ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.»
خون از زخم پایین می چکید.
چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود.
یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.»
گفت: «خودش است. لعنتی!»
دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم.
اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم،
تا اطراف زخم را تمیز کنم.
جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد.
N
دیدم این طوری نمی شود.
رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم.
فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد.
زخم را بستم.
دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!»
بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.»
کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید.
ادامه دارد...✒️
@saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام و عرض ادب
وقت شما عزبزان بخیرباشه.🌹
در خدمتتون هستیم با ادامهی مبحث #مبارزه_با_راحت_طلبی
💢 این مباحث باید در زندگی عملیاتی بشه و خدایی نکرده اینطور نباشه که ما این مطالب رو صرفا بخونیم و عمل نکنیم. ✅👌
ببینم چقدر با راحتطلبیهاتون مبارزه میکنید! 😊💥
#تنهامسیرآرامش
💢 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
⛵️ #مبارزه_با_راحت_طلبی 5 💢 تقریبا هر خصوصیت بد اخلاقی که انسان ها دچارش میشن رو نگاه کنیم میبینیم
#مبارزه_با_راحت_طلبی 6
💢فراموشی رنج...
🚫 یکی از مهم ترین مشکلاتی که راحت طلبی برای ما ایجاد میکنه اینه که «باعث میشه انسان رنج های خودش رو فراموش کنه».😒
🚫 راحت طلبی باعث میشه که جوان ما، خیال کنه که دنیا میتونه بدون رنج باشه! همین باعث میشه که موضوع مهم رنج رو فراموش کنه.
⭕️ ما این همه در مورد اثرات و فواید توجه به #رنج گفتیم «اما راحت طلبی میاد و تمام این فواید ضروری و حیاتی رو از بین میبره».
راحت طلبی به ما اجازۀ حرکت و ارتباط با #دین رو نمیده.
حتی گاهی باعث میشه که «انسان از دین هم سوء استفاده کنه».😒
#تنهامسیرآرامش
@saritanhamasir
#راحت_طلبی یعنی:
💢آدم همیشه دنبال آسونترین و راحت ترین راه باشه و به ضررهاش توجهی نکنه.
حاضر نیست به خودش زحمت بده و یخورده #رنج بکشه تا بعدا واقعا راحت بشه...
#تنهامسیررامش
@saritanhamasir
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥یک پیشنهاد موثر برای مبارزه با راحت طلبی
➖ این حرف رو هم مثل بقیه حرفها میتونی گوش نکنی! 😊
نترس...
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی
#تنهامسیرآرامش
@saritanhamasir