eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
10.9هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :82 خندید و گفت
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 83 به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صبحانه نخوردی. بخور.» بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پربرف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد. ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟» گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.» خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.» صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.» خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!» گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.» همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.» ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 83 به صحنه ک
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 84 برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که به جاده نگاه می کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت: «حالا که بچه ها خواب اند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی؟! سلامتی؟!...» سر پل ذهاب آن چیزی نبود که فکر می کردم. بیشتر به روستایی مخروبه می ماند؛ با خانه هایی ویران. مغازه ای نداشت یا اگر داشت، اغلب کرکره ها پایین بودند. کرکره هایی که از موج انفجار باد کرده یا سوراخ شده بودند. خیابان ها به تلی از خاک تبدیل شده بودند. آسفالت ها کنده شده و توی دست اندازها، سرمان محکم به سقف ماشین می خورد. از خیابان های خلوت و سوت و کور گذشتیم. در تمام طول راه تک و توک مغازه ای باز بود که آن ها هم میوه و گوشت و سبزیجات و مایحتاج روزانه مردم را می فروختند. گفتم: «اینجا که شهر ارواح است.» سرش را تکان داد و گفت: «منطقه جنگی است دیگر.» کمی بعد، به پادگان ابوذر رسیدیم. جلوی در پادگان پیاده شد. کارتش را به دژبانی که جلوی در بود، نشان داد. با او صحبت کرد و آمد و نشست پشت فرمان. دژبان سرکی توی ماشین کشید و من و بچه ها را نگاه کرد و اجازه حرکت داد. کمی جلوتر، نگهبانی دیگر ایستاده بود. باز هم صمد ایستاد؛ اما این بار پیاده نشد. کارتش را از شیشه ماشین به نگهبان نشان داد و حرکت کرد. من و بچه ها با تعجب به تانک هایی که توی پادگان بودند، به پاسدارهایی که همه یک جور و یک شکل به نظر می رسیدند، نگاه می کردیم. پرسید: «می ترسی؟!» شانه بالا انداختم و گفتم: «نه.» گفت: «اینجا برای من مثل قایش می مانَد. وقتی اینجا هستم، همان احساسی را دارم که در دهات خودمان دارم.» ماشین را جلوی یک ساختمان چندطبقه پارک کرد. پیاده شد و مهدی را بغل کرد و گفت: «رسیدیم.» از پله های ساختمان بالا رفتیم. روی دیوارها و راه پله هایش پر از دست نوشته های جورواجور بود. گفت: «این ها یادگاری هایی است که بچه ها نوشته اند.» توی راهروی طبقه اول پر از اتاق بود؛ اتاق هایی کنار هم با درهایی آهنی و یک جور. به طبقه دوم که رسیدیم، صمد به سمت چپ پیچید و ما هم دنبالش. جلوی اتاقی ایستاد و گفت: «این اتاق ماست.» ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حجت السلام نیک بین:برخی از کاندیداها وقتی رد می شوند می‌گویند قانون را قبول نداریم، به تعبیر امام(ره) شما غلط می کنی، قانون شما را قبول ندارد نماینده مجلس شورای اسلامی: 🔸خطاب به مردم و نامزدها می گویم، قانون فصل الخطاب است 🔸برخی در گذشته با قانون تو سر مردم می زدند و امروز ژست اپوزوسیون گرفتند 🔸با پیاده شدن برخی از قطار انقلاب هیچ اتفاقی نمی افتد 🔸شورای نگهبان جای مصلحت سنجی نیست، این شورا به سخنان یاوه گویان گوش ندهد 🇮🇷 @saritanhamasir
recording-20210525-101059.mp3
1.33M
⭕️ وضعیت احراز صلاحیت ها ✅ تمکین جبهه انقلاب از نظرات شورای نگهبان حاج آقا حسینی 🇮🇷 @saritanhamasir
🚨 | اسامی نهایی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد 🔹 در اجرای ماده ۶۰ قانون انتخابات ریاست جمهوری ، به آگاهی مردم شریف ایران اسلامی میرساند اسامی نامزدهای انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران که صلاحیت آنان مورد تایید شورای نگهبان قرار گرفته است به ترتیب حروف الفبا به شرح زیر می باشد: ۱- سعید جلیلی ۲- سید ابراهیم رئیسی ۳- محسن رضایی ۴- علیرضا زاکانی ۵- سید امیر حسین قاضی زاده هاشمی ۶- محسن مهر علیزاده ۷- عبدالناصر همتی @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🚨 #رسمی | اسامی نهایی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد 🔹 در اجرای ماده ۶۰ قانون انتخابات ر
🌷 و یه تشکر ویژه هم از شورای نگهبان داریم که طبق عمل کردند و از هیاهوی رسانه ای ضدانقلاب نترسیدند‌. بعد از این همه فساد مشکلاتی که این دولت به وجود آورد، تایید صلاحیت غربگرایان واقعا دیگه جایی در این کشور نداشت. 🇮🇷 @saritanhamasir
⭕️ تفاوت رد صلاحیت با عدم احراز صلاحیت 🔷 یکی از نکاتی که باید بهش دقت بشه اینه که "رد صلاحیت" با "عدم احراز صلاحیت" فرق میکنه. ⭕️ رد صلاحیت یعنی یک فرد به خاطر انواع جرائمی که داشته صلاحیتی برای شرکت در انتخابات نداره ❇️ ولی عدم احراز صلاحیت یعنی یک فرد برخی شرایط شرکت در انتخابات ریاست جمهوری رو نداره. مثلا سنش پایین تر از چیزی هست که در قانون ذکر شده. یا ممکنه سابقه مسئولیت های کشوری که مثلا 4 سال هست این فرد 3 سال داشته باشه و ... 🔹 اینکه یک کاندیدا رد صلاحیت بشه اصلا براش خوب نیست ولی اگه کاندیدایی صلاحیتش احراز نشه اتفاق بدی محسوب نمیشه و این فرد میتونه در انتخابات های دیگه شرکت کنه. ✅ در مورد "دکتر محمد" اعلام شده که صلاحیت ایشون احراز نشده و بنابراین در انتخابات های آینده ایشون امکان شرکت و فعالیت دارند. 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ برخی عزیزان طرفدار دکتر سعید محمد خیلی احساس بی تابی و ناراحتی میکنند! 🔹 خدمت این عزیزان عرض کنم در روایت هست که مومن مثل کوه استوار هست. هدف اصلی ما برای حمایت از دکتر محمد، قرار گرفتن مساله اداره کشور به دستان جریان انقلاب بود که ان شالله این اتفاق خواهد افتاد. 💢 شاید هیچ کسی به اندازه بنده برای معرفی دکتر محمد و پاسخ به انواع شبهات در فضای مجازی تلاش نکرده باشه ولی الان واقعا ذره ای احساس ناراحتی ندارم و امیدوار تر از گذشته برای "افزایش اقتدار دولت انقلابی" تلاش میکنم. شما عزیزان رو هم بنده درک میکنم ولی خب باید محکم باشیم و جلوی دشمن ذره ای احساس ضعف نکنیم☺️. ✅ ان شالله آقای رئیسی از دکتر در مدیریت های کلان اجرایی استفاده کامل خواهد کرد و ایشون توانایی مدیریتی خودش رو بیش از پیش نشون خواهد داد. به اذن الله... 🇮🇷 @saritanhamasir
خیلی ها میپرسن که چرا دکتر محمد احراز صلاحیت نشد؟ 🔸 علت اصلیش رو نمیدونیم ولی احتمالا سابقه لازم که توی قانون ذکر شده رو ایشون نداشتند. توی قانون هست که باید 4 سال در جایگاه سرلشگری مسئول باشند ولی دکتر محمد ظاهرا 3 سال و 6 ماه در این جایگاه مسئول بودند. اگه در این زمینه خبری به دستمون رسید اطلاع میدیم خدمتتون. 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا