eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سیزدهم چهارشنبه بعدازظهر منتظر آمدن بابا
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 پدرم به‌همین سادگی از بین ما پر کشید و رفت و خاطره‌ی آن شبی که من و مرتضی را به هم محرم کرد تا ابد در ذهن ما دونفر هک شد. محرمیتی که عاقد و تنها شاهدش ، بابا و پشت‌ و پناهم حالا آرام و بی‌صدا رفته بود. نزدیک ظهر جسم بی‌جان پدرم را وارد حیاط کردند معصومه خانوم و عمه فاطمه ، عموها و بقیه فامیل شیون می‌کردند ، کسی نبود که داغش کمتر از دیگری باشد ، من اما به مانند مسخ شده‌ها توان گریه نداشتم انگار عصبانی بودم از بابایم. همه را کنار زدم و خودم را روی پدرم انداختم پتویی رویش بود سریع پس زدم رسیدم به جسم کفن شده‌ی بابا ماتم برده بود صدای جیغ و فریاد مردم در گوشم می‌پیچید اما گویا دنیا ایستاده بود ، آرام صورت پدرم را از روی کفن نوازش کردم و بندهای سر کفن را کشیدم نمی‌توانستم گره‌ها را باز کنم، یک نفر داد میزد: _ نکن طیبه ... بازنکن ... دونفر دست‌هایم را گرفتند و کشیدند ... جلویم نشست ... مرتضی بود ... از دوردست‌ها صدایم می‌زد: + طیبه.. طیبه... نگاهم کن ... بده من خودم برات باز می‌کنم ... دست‌هایم را گرفته بود از لابه‌لای آن‌ها بند کفن بابا را باز کرد نگاهم به مرتضی بود از ته صدا با او حرف می‌زدم: _ مرتضی !! بابامه... نمی‌دانم چطور صدایم را می‌شنید: + طیبه جان صورت دایی رو ببین ... خداحافظی کن باهاش ... کفن را باز کرد خدایا! بابای من بابای من با چشم‌های سبز زیبایش آرام با لبخند خوابیده بود خم شدم و پیشانی سردش را بوسیدم دست‌هایم را زیر گردنش گرفتم و سرش را بالا آوردم نمی‌دانم چند دقیقه تنگ در آغوش گرفتمش. می‌شنیدم که مرتضی دیگران را به آرامش دعوت می‌کرد : +بگذارید خداحافظی کنه... نفهمیدم کی و چطور مرا از بابا جدا کردند و با موج بردند . آخرین لحظه تصویر مرتضی را داشتم که در حال بوسیدن بابا بود و دیگر هیچ... تا روز سوم و مراسمات بعدی چیز خاصی به خاطر ندارم فقط زن‌هایی که به صورتم آب می‌پاشیدند و عمه فاطمه که گاهی در دهانم حلوا و خرما می‌گذاشت و روی لباس‌هایم گلاب می‌پاشید. و چشم‌های نگران مرتضی که همیشه دورتر از زن‌ها می‌ایستاد و نگاهم می‌کرد . چهار روز بود چیزی نخورده بودم رگ‌هایم برای سرم یاری نمی‌کرد عمه از غم من بلند بلند گریه می‌کرد و به بقیه می‌گفت : +طیبه داره خودشو از بین می‌بره... نمی‌توانستم چیزی بخورم ... وقتی دورم خلوت شد دیدم با یک بشقاب در دست آمد مرتضی آرام و بی‌صدا غذا در دهانم می‌گذاشت محبت‌های خالصانه مرتضی حالم را بهتر می‌کرد چند قاشق غذا خوردم . روز هفتم کمی به‌هوش بودم و میهمان‌ها را می‌دیدم امیر و خانواده‌اش هم آمدند آن‌ها هم در زلزله عزیز از دست داده و همه سیاه‌پوش بودند. درهمان‌حال هم از دیدن امیر مشمئز شدم . بابایم را در روستا در قبرستان جدید به خاک سپرده بودند. پدربزرگ و مادربزرگم به معنی واقعی همان روز مردند فقط جسم‌شان چند صباح دیگر روی زمین نفس کشید ، داغ عروس و چهار نوه و حالا داغ بابایم کم عذابی نبود. بعد از مراسم هفتم خانه خلوت شده بود... آن چند روز مرتضی را فقط از دور می‌دیدم از دیگران شنیدم که مرتضی فردا عازم است و باید به پادگان برود. دلم برایش پَر می‌کشید ... تنها کسی که با تمام سلول سلول وجودم می خواستمش... تنها کسی که می‌توانست مرا آرام کند ... نیمه‌های شب از بی‌خوابی بلند شدم و به حیاط رفتم و در تاریکی حیاط روی پله‌ها نشستم زانوهایم را بغل کردم و سرم را روی زانو گرفتم. _ خدایا چرا نمی‌میرم ؟؟؟.. دست‌هایش را دورم پیچید در یک لحظه میان بازوهای گرمش بودم ، به‌سختی و بی‌صدا در آغوشش اشک ریختم ، اشک‌هایم را پاک می‌کرد و سرم را می‌بوسید : +آروم باش ... آروم ... _مرتضی نرو ... به خدا جز تو کسی از پس من برنمی‌آید ... +زود برمی‌گردم عشقم قول بده مراقب خودت باشی... زود زود میام ... فردای آن روز مرتضی رفت و چند روز بعد ما هم به کرج برگشتیم. کمی بعد از فوت بابا بود که از نحوه مرگ قهرمانانه او مطلع شدم بابا در یک آواربرداری جانش را از دست داده بود تا جان یک مادر و بچه را نجات دهد. هنوز مرتضی از سربازی برنگشته بود که سرنوشت من برای همیشه تغییر کرد ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج منصور ارضی - روضه - @hajmansourarzi.mp3
2.51M
🎙| صوت 🎤| حاج منصور ارضی 🔸 روضه حضرت مادر🖤🖤🖤🖤
نماهنگ: هَیْهَاتْ مِنَّا السکوت - حاج مهدی رسولی.mp3
10.13M
🎬 | 🎤 بانوای: 📄 شاعر: محمد رسولی 🎙 صدابردار: رضا جماعتی 🎛 تنظیم: علیرضا جلالی 🏴 انتشار به مناسبت ایام شهادت سلام‌الله‌علیها تولید شده در"هیأت دانشجویی اصحاب الحسین (ع) | دانشگاه تهران"
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روضه‌خوانی محمود کریمی در مراسم عزاداری شب شهادت حضرت ‌زهرا(س) در حسینیۀ امام خمینی 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها "نقش حضرت زهرا سلام الله علیها در استمرار رسالت الهی" 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰سوریه چه ربطی به ایران دارد؟ حتی کارشناسان شبکه ضد ایرانی هم اعتراف دارند که حوادث سوریه، سناریوی صهیونیستی است و ایران هدف بعدی این سناریوست. 🔸‏خواستند یوسف را بکشند، او را به چاه انداختند؛ نمرد! از چاه بیرون آوردند و او را به بردگی فروختند، اما پادشاه شد! خواستند عزیز پدر نباشد، عزیز مصر شد! از نقشه‌های بشر نباید دلهره داشت، زیرا اراده خداوند از هر اراده‌ای بالاتر است... "وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ" 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عشق بی بی فاطمه الزهرا، سلام الله علیها در این ایام فاطمیه حتما انتشارش بده 🌹🖤 معجزه ای از حضرت زهرا، در اهمیت قرائت حدیث شریف کسا،در هر گرفتاری و سختی💠 یاااااخاااانم جاااااانم مددی فرج ۵۳٠یازهرا(س) 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
اتفاقات سوریه بهانه ای شد تا ایران حضور پر رنگتری در سرنوشت سازترین نقطه تاریخ داشته باشد قطعا اگر گروهکهای دیگری ، همچون قارچ از زمین بیرون نیایند ، میشود قائله تحریر الشام را جمع کرد و حضورمون در نزدیکی جولان و منطقه مهم درعا تثبیت بشه ✍️ مهدی اسلامی