eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
11.2هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 می‌دونستید مریم رجوی جلاد دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بوده؟ 🔹برای احمقایی که فک میکنن اگر کسی نخبه بود، رتبه دانشگاهش خوب بود یا فلان دانشگاه خوب درس خونده بود دلیل بر معصومیت یا برتریش میشه :) نمونه‌شم علی یونسی و امیرحسین مرادی دو دانشجوی المپیادی دانشگاه شریف که ۳ سال پیش به دلیل همکاری با منافقین برای بمبگذاری بازداشت شدن‼️ 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 اندکی تامل 🔺اینجا اوهایو آمریکاست راننده متخلف بدستور خانم پلیس عمل نکرده و بهش حمله ور شده رانندگان عبوری می بینند وایمیستن و برای دستگیری متهم به پلیس کمک میکنند. 🔺امنیت اتفاقی نیست به مشارکت همه نیاز دارد./اگر اقتدار پلیس حفظ نشود، امنیت مردم به خطر می‌افتاد. 🇮🇷 @saritanhamasir
سعید راد بازیگر سینما و تلویزیون : شاید این روزها آن‌هایی که سختی غربت را چشیده‌اند، بیشتر قدر را می‌دانند. این سرمایه بزرگ با هیچ چیز در این دنیا قابل قیاس نیست. من عاشق وطنم؛ حتی اگر همه از بروند، سعید راد می‌ماند‌. مهدی فخيم زاده : از فشار بر او و خانواده اش گفت تا بیانیه ای بر علیه نظام بدهد و او نپذیرفت. خانواده پروانه معصومی(بازیگر) نیز از نظام حمایت کردند. 👌دم سلبریتی های با شرف وطن گرم... آنچه در ایران رخ داد یک بود برخی سلبریتی های وطن در این کودتا اثبات کردند قیمت خودشان و خواهر و مادرشان خیلی ارزان است . لازم باشد وطن هم می فروشند... باید ایران از فردا برای سلبریتی‌هایی که دعوت به آشوب کردند، جهنم شود. قانون اختیارات کامل به قوه قضائیه داده ... ❗️اجازه ی تکرار مجدد این کودتا را از عوامل آن بگیرید. 🇮🇷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_هفتم در فرهنگ آن سال‌ها
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 تمام تنم رعشه داشت ... رنگ‌پریده و حال پریشانم عمه فاطمه را حساس کرد : _خوبی گلم مشکلی هست ؟ می‌دیدم که مرتضی با فاصله کمی ایستاده و شش‌دانگ ما را زیر نظر دارد . +خوبم عمه جان نگران نباشید یه‌کم خستم فقط من از حرکت امیر عصبانی بودم و مرتضی از همه‌جا بی‌خبر احساس عذاب وجدان داشت ، تا شب چند بار نزدیک شد و عذرخواهی کرد ، خودم را جمع‌وجور کردم و سعی داشتم این شب آخری با خاطره بد همراه نشود . آخر شب منچ بازی کردیم و فضا در بازی و شوخی و خنده عوض شد. صبح زود بعد از نماز عازم بود از پشت پنجره به کوچه پر از گل و خیس از باران بهاری نگاهش کردم که با قد بلندش روی عمه خم شده بود و او را تنگ در آغوش میفشرد ، در همان حال به سمت من نگاه انداخت و با لبخند و حرکت دست خداحافظی کرد. رفت هنوز به سر کوچه نرسیده بود که دلم برایش تنگ شد اما ... تا آخر تعطیلات بازهم با امیر رودررو شدم ازش عمیقاً متنفر بودم . چرا بعضی‌ها قدرت تنفر آدم را درک نمی‌کنند؟! در همان روستا وسط یک مهمانی زنانه داخل شد و با یک آهنگ خارجی رقصید ، دخترها برایش غش و ضعف می‌رفتند و به‌شدت انزجار من افزوده می‌شد. آن روزها نمی‌دانستم دنیا با این احساسات من چه بازی‌ها خواهد داشت. شب آخر تعطیلات نوروزی بود باید فردایش به کرج برمی‌گشتیم بچه‌ها در حیاط خانه پدربزرگ آتش بزرگی زده بودند ، با تمام دلتنگیم برای مرتضی کنار آتش نشسته و به شراره‌های زیبایش نگاه می‌کردم ، دست‌هایش را دور گردنم انداخت میان بازوهای قدرتمند پدرم غرق شدم ، خدایا چقدر حس خوبی بود دل‌تنگ باشی و همان لحظه نیروی پرقدرت پدرانه تو را در بر بگیرد همان‌طور که سرم را می‌بوسید و بیشتر مرا در آغوشش می‌فشرد گفت : _قیزیم یه چیزهایی شنیدم ... دوست داشتم خودت برام بگی نه این‌که از غریبه‌ها بشنوم ... برق از سرم پرید اما به روی خودم نیاوردم یعنی توانش را نداشتم فقط با صدای آهسته گفتم : +چی شنیدی بابا جانم _ امیر برام گفت که تو و مرتضی خلوت کرده بودید... نمی‌دانم چرا در آن لحظه از هوش نرفتم. _ البته گفت که تو ابراز علاقه مرتضی رو نپذیرفتی ... درسته ؟؟ آروم از بغل پدرم جدا شدم روسری‌ام را مرتب کردم و گفتم : +باباجان حرف یه آدم نا حسابی فکر کردن هم نداره. می‌خواستم بلند شوم که دست‌هایم را گرفت _بمون باباجان به من نگاه کن من که می‌دونم تو و مرتضی به هم علاقه دارید از حرکاتتون مشخصه من هم که مخالفتی ندارم فقط حرفم اینه که همه‌چیز به وقتش باید انجام بشه این‌جوری برای خودتون بهتره ... اون‌جا بود که از حرکت خودم و نگرفتن دفترچه راضی‌تر شدم ، با غرور نگاهش کردم و گفتم: + باباجان خیالتون راحت طیبه حواسش هست که کاری بدون اجازه باباش انجام نده ... رضایت عمیقاً در چشم‌های سبز پدرم هویدا بود. اردیبهشت و خرداد سخت درگیر امتحانات نهایی بودم عمه کلی برایم وقت گذاشت و همه امتحانات به‌خوبی سپری شد . جام‌جهانی فوتبال شروع‌شده بود من هم پیگیری می‌کردم و آخر شب‌ها پای تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ مینشستم ، آن شب هم با صدای کم بازی را دنبال می‌کردم ، پدرم برای کارهای تعاونی به روستا رفته بود ... یک‌صدایی شبیه غرش آمد ، اولش احساس کردم سرم گیج رفت بعد دیدم معصومه خانوم سر جایش سیخ پرید و در کسری از ثانیه تمام خانه شروع به لرزیدن کرد ... زلزله بود... زلزله ... زلزله آمد و به تاراج برد هرآنچه که باید ، آرزوها و عشق‌ها ، رؤیاها ، چه آینده هایی که با همین چند ثانیه تباه شد ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 ▪️پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش ▪️پسری اشک فشان است به حال پدرش ▪️پدری جام شهادت به لبش بوسه زده ▪️پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش ▪️ (ع) و نشستن گرد یتیمی بر چهره امام زمان(عج) تسلیت باد🥀 🇮🇷 @saritanhamasir
مداحی آنلاین - دلدادگان نام توایم از قدیم ها - بنی فاطمه.mp3
6.28M
🔳 (ع) 🌴دلدادگان نام توایم از قدیم ها 🌴همنام مجتبی ست کریم کریم ها 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز 🇮🇷 @saritanhamasir
مداحی آنلاین - شال عزا رو دوش صاحب الزمونه - مهدی اکبری.mp3
6M
🔳 (ع) 🌴شال عزا رو دوش صاحب الزمونه 🌴امشب خود آقا داره روضه میخونه 🎤 👌بسیار دلنشین 🇮🇷@saritanhamasir
: بر لب آمد جان من بسته شد چشمان من من غريب سامرايم كشته ء (شهید)زهر جفايم يا مظلوم يا مولا هشتم ماه ربیع الاول برابر با شهادت امام حسن عسکری ع تسلیت باد🏴🏴 🇮🇷 @saritanhamasir