eitaa logo
تنها مسیریهای استان هرمزگان
557 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5هزار ویدیو
54 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @Tejareh4437 تنها مسیر جاییست که می تواند هرفردی را باهر تفکر وسلیقه ای را به آرامشی عالمانه برساند. ارائه مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر در کانال زیر⬇️ https://eitaa.com/tanhamasirhormozgan
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه های بزرگ 8 زیپ اولین کاور را باز کردیم. دلم ریخت و قلبم تکان خورد. منِ ایستاده در آغاز مسیر ۲۰سالگی اینجا چه کار میکردم؟! نفس هایم به شماره افتاده بود و چشم هایم می‌خواست در و دیوار را ببیند، اما پیکر نه! از اتاق کناری صدای جیغی بلند شد و بعد دیدم که یکی از بچه ها غش کرده و کشان کشان بیرونش آوردند‌. تصمیم گرفتم محکم باشم. تصمیم گرفتم هر صحنه ای که دیدم جا نزنم. دهه هشتادی ها باید امشب خودشان را به خودشان و بقیه ثابت می‌کردند. نگاهم را جسته و گریخته به پیکر انداختم. از ناحیه ی سر آسیب دیده بود و مغز بیرون بود. وای، مغز این خانمه حدودا ۴۰ساله را داشتم با چشم های خودم می‌دیدم. جلوتر رفتم، انگشت هایش به شدت آسیب دیده بود درحدی که نمی‌شد لباس ها را از تنش خارج کنیم. انگار انگشت به مویی بند باشد. صورت کبود شده بود و پهلو هم زخم عمیقی داشت. خدایا تصور من از پیکرها این نبود!!! یکی از بچه ها دستی به پاهای شهیده کشید و گفت: (جفت پاهاشم شکستن). و دیگری که داشت سعی می‌کرد لباس های شهیده را با قیچی ای که تازه پیدا کرده بود بچیند، گفت: (کل بدن پر از ترکشای ریز ریزه). نمی‌فهمیدم بیدارم یا نه، فقط می‌فهمیدم قلبم درد گرفته.‌ روحم سنگین شده. بغض و اشک را تندتند کنار می‌زدم که یک وقت زمین گیرم نکنند. بسم الله گفتیم و کار غسل اولین پیکر مطهر را شروع کردیم. این روایت ادامه دارد... راوی: رضوان رستمی نویسنده: زهرا السادات اسدی _________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
بچه های بزرگ 9 کار غسل و کفنِ پیکر اول به هر سختی ای که بود تمام شد. هنوز هرچند لحظه یکبار تصویر مغز بیرون آمده ی شهیده در ذهنم جان می‌گرفت و حالم را دگرگون می‌کرد. کاش سهم ما فقط غسل همان یک نفر بود. تا آخر عمرم می‌توانستم با چیزهایی که از همان پیکر دیدم، برای خودم روضه بخوانم و گریه کنم. به سختی چند نفس عمیق کشیدم تا شاید بهتر شوم. که ای کاش نمی‌کشیدم. انگار همه ی بوی خون و گوشت سوخته ای که در فضای غسالخانه پیچیده بود، وارد ریه هایم شد. بدو بدوها زیاد بود و هرکسی کاری انجام می‌داد. شهدا آماده برای غسل و کفن، و ما فقط تا اذان صبح وقت داشتیم. یک لحظه انگار غرق شدم در تاریخ، حس می‌کردم روزهای اول جنگ است و ما همان خواهرهایی هستیم که در بهشت زهرای خرمشهر پیکر شهیده ها را غسل می‌دادند. شیرینی خاصی وسط آن همه تلخی روحم را پر کرد. پیکر دوم را آوردند. خدایا به امید خودت. وقتی زیپ کاور باز شد چشم هایم یک دختر نوجوان دید که شاید ۴ یا ۵ سال از خودم کوچکتر بود. دلم می‌خواست گریه کنم برایش، اینقدر که ناز و آرام خوابیده بود. دست و پاهایش آسیب جدی دیده بود و همین کار ما را سخت می‌کرد. با احتیاط بیشتری باید لباس ها را از تنش در می‌آوردیم که اعضای زخم خورده اش از هم نپاشد... این روایت ادامه دارد... راوی: رضوان رستمی نویسنده: زهرا السادات اسدی _____________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
بچه های بزرگ 10 کار غسل و کفن شهیده ی دوم و سوم را هرچند سخت، ولی با دقت انجام دادیم. باید حواسمان می‌بود با هر آبی که روی بدن مطهرشان می‌ریزیم اعضای حساس و آسیب دیده جدا نشوند. و اگر جدا می‌شدند، می‌آوردیم و جداگانه غسل می‌دادیم و در کفن می‌گذاشتیم. دوست داشتم گوشه ای بنشینم و با خودم خلوت کنم. حس می‌کردم بغض الان است که خفه ام کند. چقد دلم روضه می‌خواست، از همان روضه های بازه وسط قتلگاه. همان روضه ها که الان داشتم بعضی جاهایش را با چشم خودم می‌دیدم. وسط روضه خوانی دله من، پیکر چهارم را آوردند. روی سنگ گذاشتند. یکی از بچه ها زیپ کاور را باز کرد. وای... نه... خدایا بس کن... خدایا نصفه ی سمت راست صورت این زن کجا جامانده؟! خدایا... شاید چند ثانیه ای پاهایم سست شد ولی یادم آمد اینجا، جای افتادن نیست. خودم را با هر سختی ای که بود جلو کشیدم. نصف صورتش نبود و من ناخودآگاه دست روی صورتم می‌کشیدم. بازو شکسته بود. پا هم شکسته بود و صاف نمی‌شد. خدایا داری چی نشانمان می‌دهی در این دل شب؟! خدایا این بنده هایت چطوری برایت دلبری کرده اند که اینجوری خریدارشان شدی؟! خدایا... سریع دست به کار شدیم. سر شهیده را پنبه پیچیدیم و در پلاستیک بستیم که خون‌ریزی ادامه نداشته باشد. این روایت ادامه دارد... راوی: رضوان رستمی نویسنده: زهرا السادات اسدی _______________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_5242343000238981500.mp3
5.33M
✍اولین سحر بدون علی است. و قلب زمین، برای هضم نداشتَنَش، در انقباضی سخت، درگیر شده است... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
2_144145974899636336.mp3
33.18M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال :⇩ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
✨📩✨ 💌 پيامک ويژه ماه مبارک رمضان ✍ : ☜ شبهای قدر را حقیقتاً قدر بدانید. ☞ 📖قرآن صریحاً می‌فرماید:⇓ ←«خیر من الف شهر»؛→ ↫✙ یک شب بهتر از هزار ماه است! ✓ ✅ا ین خیلی ارزش دارد، شبی است که ملائکه نازل می‌شوند، شبی است که روح نازل می‌شود، شبی است که خدای متعال آن را به‌عنوان سلام دانسته است. ✓ 💎 سلام، هم به‌معنی درود و تحیّت الهی بر انسانهاست، هم به‌معنای سلامتی، صلح و آرامش، صفا میان مردم، برای دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است، ⇦ از لحاظ معنوی، چنین شبی است! 🌒شبهای قدر را قدر بدانید و برای مسائل کشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمین و مسائل کشورهای اسلامی دعا کنید. ۷۶/۱۰/۲۶ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
17.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاج محمود کریمی: شهید زاهدی دیشب مشرف شد حرم امام رضا علیه السلام و برات شهادتش را گرفت و رفت.. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
1403.01.10-Panahian-Shabake3Sima-BarnameyeMaheMan-RishehayeMazlumiatAmiralmomenin...-18-32K.mp3
5.08M
🔉 آیا ریشه‌های مظلومیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) همچنان باقیست؟ - ۱۸ 📅 جلسۀ هجدهم | ‌۱۴۰۳/۰۱/۱۰ 🔻 شبکۀ ۳ | برنامۀ ماه من 🕌 سحرهای ماه مبارک رمضان 🔵
1403.01.11-Panahian-Shabake3Sima-BarnameyeMaheMan-RishehayeMazlumiatAmiralmomenin...-19-32K.mp3
5.26M
🔉 آیا ریشه‌های مظلومیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) همچنان باقیست؟ - ۱۹ 📅 جلسۀ نوزدهم | ‌۱۴۰۳/۰۱/۱۱ 🔻 شبکۀ ۳ | برنامۀ ماه من 🕌 سحرهای ماه مبارک رمضان ✴️
🌷شهدای حمله تروریستی دیروز در یک قاب شادی روح بلندشان صلواتی هدیه بفرمائید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ آسان‌ترین راه تحول معنوی در آخرین 🔻با این کلیپ متحول شوید... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦